لزوم احتراز سالك از افراط و تفريط بعضي از اهل تصوف و برخي از اهل ظاهر


بايد دانست كه مناسك صوريه و عبادات قالبيه نه فقط براي حصول ملكات كامله ي روحانيه و حقايق قلبيه است، بلكه آن يكي از ثمرات آن است. لكن نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب كليه ي عبادات سرايت دادن معارف الهيه است از باطن به ظاهر و از سر به علن؛ و چنانچه نعمت رحمت رحمانيه، بلكه رحيميه، منبسط بر تمام نشئات قلبيه و قالبيه ي انسانيه است، و هر يك از مراتب را حظي است از نعم جامعه ي الهيه، هر يك را حظ و نصيبي است از ثناي حق و شكر نعمت رحماني و رحيمي واجب مطلق. و تا از نشئه ي صوريه ي دنياويه نفس را حظي است و از حيات ملكي نصيبي است، بساط كثرت بكلي برچيده نشود و حظوظ طبيعت مرتفع نگردد. و سالك الي الله چنانچه قلب را نبايد به غير حق مشغول كند، صدر و خيال و ملك طبيعت را نبايد در غير حق



[ صفحه 80]



صرف كند تا توحيد و تقديس را در تمام نشئات قدم راسخ باشد. و اگر جذبه ي روحي را در ملك طبيعت نتيجه اي جز تعبد و تواضع براي حق حاصل شود، از انانيت نفس بقايائي مانده و سير سالك در جوف بيت نفس است نه سير الي الله.

و غايت سير اهل الله آن است كه طبيعت و ملك بدن را منصبغ به صبغة الله كنند. و يكي از مراتب و بواطن حديث شريف كه فرمايد از لسان حق تعالي شأنه: انا الله؛ و انا الرحمن. خلقت الرحم و شققت لها اسما من اسمي؛ فمن وصلها وصلته، و من قطعها قطعته. [1] شايد همين قطع طبيعت، كه ام الأرواح است، از موطن اصلي باشد، و وصلش ارتياض آن و ارجاع آن به موطن عبوديت باشد. و في الحديث عن ابي عبدالله (ع) قال: استوصوا بعمتكم النخلة خيرا؛ فانها خلقت من طينة آدم. [2] و اين حديث شريف اشاره به همان «رحميت» است كه مذكور شد.

بالجمله، اخراج مملكت ظاهر را از موطن عبوديت و سر خود نمودن آن را، از غايت جهل از مقامات اهل معرفت است؛ و از تسويلات شيطان رجيم است كه هر طايفه را به طريقي از حق تعالي بازدارد؛ چنانچه انكار مقامات و سد طريق معارف كه قرةالعين اولياء خدا عليهم السلام، و تحديد نمودن شرايع الهيه را به ظاهر، كه حظ دنيا و ملك نفس و مقام حيوانيت آن است، و غفلت از اسرار و آداب باطنيه عبادات كه موجب تطهير سر و تعمير قلب و ترقي باطن است، از غايت جهالت و غفلت است. و هر يك از اين دو طايفه از طريق سعادت و صراط مستقيم انسانيت دور و از مقامات اهل معارف مهجورند. و عارف بالله و عالم به مقامات بايد همه ي حقوق باطنيه و ظاهريه را



[ صفحه 81]



مراعات كند و هر صاحب حقي را به حق و حظ خود برساند، و از غلو و تقصير و افراط و تفريط خود را تطهير كند؛ و ازاله ي قذارت انكار صورت شريعت، كه في الحقيقه تحديد است، و ازاله ي خباثت انكار باطن شريعت، كه تقييد است، و هر دو از وساوس شيطانيه و اخباث آن لعين است، بنمايد تا طريق سير الي الله و وصول به مقامات معنويه براي او آسان شود.

پس، يكي از مراتب ازاله ي خبث، ازاله ي اخباث اوهام فاسده است كه مانع از قرب الي الله و معراج مؤمنين است. و يكي از معاني و مقامات جامعيت نبوت ختميه، بلكه دلائل بر خاتميت، آن است كه در جميع مقامات نفسيه تمام حقوق و حظوظ آن را از جميع شئون شريعت استيفا فرموده؛ و چنانچه در معرفت شئون ربوبيت جلت عظمته حق را در علو اعلا و دنو ادني به مقام جامعيت معرفي فرموده و هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن [3] والله نور السموات و الارض... [4] الخ. ولودليتم بحبل الي الارضين السفلي لهبطتم علي الله. [5] و اينما تولوا فثم وجه الله [6] الي غير ذلك فرموده، كه عارف به معارف الهيه و مجذوب جذبات رحمانيه را از آنها طرب ملكوتي حاصل و وجد لاهوتي پيدا شود، همين طور توحيد عملي قلبي را تا آخرين مراتب افق طبيعت و ملك بدن سرايت داده و هيچ موجودي را از حظ معرفت الله محروم نكرده.

بالجمله، اهل تصوف از حكمت عيسويه، من حيث لا يشعرون، دم مي زنند و اهل ظاهر از حكمت موسويه؛ و محمديون از هر دو اينها به طريق تقييد بري هستند. و تفصيل اين اجمال از عهده ي اين مقام خارج و درخور اين اوراق نيست.



[ صفحه 82]




پاورقي

[1] «منم الله، و منم رحمن؛ رحم (خويشاوندي) را آفريدم و براي او نامي از نام خودم جدا ساختم؛ پس هر كس صله ي رحم كند به او مي پيوندم، و هر كه قطع رحم كند پيوند خود را از او خواهم بريد.» بحارالانوار، ج 71، ص 95. به نقل از معاني الأخبار، ص 302.

[2] «درباره ي عمه تان، درخت خرما، به نيكي عمل كنيد كه آن از طينت آدم آفريده شده است.» بحارالانوار، ج 66، ص 129. به نقل از محاسن، ص 528.

[3] «اوست آغاز و انجام و پيدا و نهان.» (حديد / 3).

[4] «خدا نور آسمانها و زمين است.» (نور / 35).

[5] «اگر با ريسماني به سوي زمينهاي زيرين فرستاده شويد، بر خدا فرود مي آييد.» علم اليقين، ج 1، ص 54.

[6] «به هر سو رو كنيد همانجا روي خداست.» (بقره / 115).


بازگشت