لزوم تطهير از قذارات معاصي، حب دنيا، حب نفس و جهل مركب كه منشأ انكار مقامات اهل الله است


بايد دانست كه چون حقيقت نماز عروج به مقام قرب و وصول به مقام حضور حق جل و علا است، براي وصول به اين مقصد بزرگ و غايت قصوي طهاراتي لازم است كه ماوراي اين طهارات است. و خارهاي اين طريق و موانع اين عروج قذاراتي است كه با اتصاف سالك به يكي از آنها نتواند صعود به اين مرقاة و عروج به اين معراج نمود. و آنچه از قبيل اين قذارات باشد موانع صلوة و رجز شيطان است؛ و آنچه معين سالك است در سير و از آداب حضور است شرايط اين حقيقت است. و بر سالك الي الله لازم است كه در اول امر رفع موانع و قذارات كند تا اتصاف به طهارت و حصول طهور كه از عالم نور است براي او ميسور شود؛ و تا تطهير جميع قذارات ظاهريه و باطنيه و علنيه و سريه نشود، سالك را حظي از محضر و حضور نخواهد بود.

پس، اولين مراتب قذارات، قذارات آلات و قواي ظاهريه ي نفس است به لوث معاصي و قذارات نافرماني حضرت ولي النعم؛ و اين دام صوري ظاهري ابليس است. و انسان تا در اين دام مبتلا است، از فيض محضر و حصول قرب الهي محروم است. و كسي گمان نكند كه بدون تطهير ظاهر مملكت انسانيت مي توان به مقام حقيقت انسانيت نايل شود يا مي تواند تطهير باطن قلب نمايد، [كه] اين غروري است شيطاني و از حيله هاي بزرگ ابليس است؛ زيرا كه كدورات و ظلمتهاي قلبي با معاصي، كه غلبه ي طبيعت بر روحانيت است، افزوده مي شود؛ و تا سالك فتح مملكت ظاهر نكند، از فتوحات باطنيه، كه مقصد بزرگ است، بكلي محروم است و راهي به سعادت براي او گشوده نگردد. پس يكي از موانع بزرگ اين سلوك قذارات معاصي است كه با آب پاك و پاكيزه ي توبه ي نصوح بايد آن را تطهير كرد.

و بايد دانست كه تمام قواي ظاهريه و باطنيه را كه حق تعالي به ما عنايت



[ صفحه 57]



فرموده و از عالم غيب نازل نموده اماناتي است الهي كه طاهر از جميع قذارات و پاك و پاكيزه بوده بلكه متنور به نور فطرة اللهي، و از ظلمت و كدورت تصرف ابليس دور بوده؛ و چون در ظلمتكده ي عالم طبيعت نازل و دست تصرف شيطان واهمه و خيانت ابليس به آنها دراز شده، از طهارت اصليه و فطرت اوليه بيرون آمده و به انواع قذارات و ارجاس شيطانيه آلوده گرديده است. پس اگر سالك الي الله با تمسك به ذيل عنايت ولي الله دست تصرف شيطان را دور نمود و مملكت ظاهر را طاهر كرد و امانات الهيه را چنانچه تحويل گرفته بود رد نمود، خيانت به امانت ننموده؛ و اگر كرده بود، مورد غفران و ستاريت شود و از جهت ظاهر آسوده خاطر شود و به تخليه ي باطن از ارجاس اخلاق فاسده قيام كند. و اين مرتبه ي دوم از قذارات است كه فسادش بيشتر و علاجش صعبتر است و اهميتش در نزد اصحاب ارتياض بيشتر مي باشد؛ زيرا كه تا خلق باطني نفس فاسد و قذارات معنوي به آن احاطه نموده، لايق مقام قدس و خلوت انس نشود، بلكه مبدأ فساد مملكت ظاهر نفس اخلاق فاسده و ملكات خبيثه ي آن است. و تا سالك تبديل ملكات سيئه را به ملكات حسنه ننمايد، از شرور اعمال مأمون نيست؛ و اگر به توبه موفق شود، استقامت آن كه از مهمات است ميسر نمي شود. پس، تطهير ظاهر نيز متوقف به تطهير باطن است؛ علاوه بر آن كه خود قذارات باطنيه موجب حرمان از سعادت و منشأ جهنم اخلاق، كه به گفته ي اهل معرفت بالاتر و سوزنده تر است از جهنم اعمال، مي باشد. و اشاره به اين معني در اخبار اهل بيت عصمت بسيار است.

پس، سالك الي الله را اين طهارت نيز لازم است. و پس از آن كه لوث اخلاق فاسده را با آب طاهر پاكيزه ي علم نافع و ارتياض شرعي صالح از لوح نفس شست وشو نمود، بايد اشتغال پيدا كند به تطهير قلب، كه ام القري و به صلاح آن همه ي ممالك صالح، و به فساد آن همه فاسد مي شوند. و قذارت عالم قلب مبدأ تمام قذارات است. و آن عبارت از تعلق به غير حق و توجه به خود و عالم است. و منشأ آن حب دنيا، كه بالاترين خطاها است، و حب



[ صفحه 58]



نفس، كه مادر همه ي امراض است، مي باشد. و تا ريشه ي اين محبت در قلب سالك است، از محبت الله اثري در آن حاصل نشود و راهي به سر منزل مقصد و مقصود پيدا نمي كند. و تا سالك را بقايائي از اين محبت در قلب است، سير او الي الله نيست بلكه الي النفس و الي الدنيا و الي الشيطان است. پس، تطهير از حب نفس و دنيا اول مرتبه ي تطهير سلوك الي الله است حقيقتا؛ چون قبل از اين تطهير سلوك الي الله نيست و به مسامحه گفته شود سالك و سلوك.

و پس از اين منزل، منازلي است كه از هفت شهر عشق عطار پس از آن نمونه اي حاصل؛ و آن قائل سالك در خم يك كوچه خود را ديده، و ما در پشت سورها و حجابهاي ضخيم واقعيم و آن شهرها و شهريارها را جزء بافته ها گمان مي كنيم. من با شيخ عطار يا ميثم تمار كار ندارم ولي اصل مقامات را انكار نمي كنم و صاحب آنها را از جان و دل طلبكارم و در اين محبت اميد فرج دارم، تو خود هر چه خواهي باش و با هر كه خواهي پيوند.



«مدعي خواست كه آيد به تماشاگه دوست

دست غيب آمد و بر سينه ي نامحرم زد» [1] .



ولي در اخوت ايماني و خلت روحاني با احباء عرفاني خيانت رواندارم و از نصحيت، كه از حقوق مؤمنين است به يكديگر، خودداري ننمايم.

بالاترين قذارات معنويه، كه تطهير آن را با هفت دريا نتوان نمود و انبياء عظام عليهم السلام را عاجز نمود، قذارت جهل مركب است كه منشأ داء عضال انكار مقامات اهل الله و ارباب معرفت است و مبدأ سوءظن به اصحاب قلوب است. و تا انسان به لوث اين قذارت آلوده است، قدمي به سوي معارف نخواهد برداشت؛ بلكه بسا باشد كه اين كدورت نور فطرت را، كه چراغ راه هدايت است، خاموش كند و آتش عشق را كه براق عروج به مقامات است فرونشاند و منطفي كند و انسان را در ارض طبيعت مخلد نمايد.



[ صفحه 59]



پس، بر انسان لازم است كه با تفكر در حال انبياء و اولياي كمل صلوات الله عليهم و تذكر مقامات آنها، اين قذارت را از باطن قلب شستشو دهد؛ و در هر حدي كه هست به آن حد قانع نشود، كه اين وقوف در حدود و قناعت از معارف از تلبيسات بزرگ ابليس و نفس اماره است، نعوذ بالله منهما. و چون اين رساله بر وفق ذوق عامه نوشته مي شود از تطهيرات ثلاثه ي اولياء خودداري نمودم. و الحمد لله.


پاورقي

[1] شعر از حافظ است. در نسخ مطبوع: «تماشاگه راز».


بازگشت