دعوت و تشويق به تحصيل حضور قلب


اكنون كه فضيلت و خواص حضور قلب را عقلا و نقلا دانستي و ضررهاي ترك آن را فهميدي، علم تنها كفايت نكند بلكه حجت را تمام تر نمايد؛ دامن همت به كمر زن و آنچه را دانستي درصدد تحصيل آن باش و



[ صفحه 41]



علم خود را عملي كن تا استفاده از آن بري و برخوردار از آن شوي. قدري تفكر كن كه به حسب روايات اهل بيت عصمت عليهم السلام، كه معادن وحي و تمام فرمايشاتشان و علومشان از وحي الهي و كشف محمدي صلي الله عليه و آله و سلم است، قبولي نماز شرط قبولي ساير اعمال است؛ و اگر نماز قبول نشود، به اعمال ديگر اصلا نظر نكنند. [1] و قبولي نماز به اقبال قلب است كه اگر اقبال قلب در نماز نباشد، از درجه ي اعتبار ساقط و لايق محضر حضرت حق نيست و مورد قبول نمي شود، چنانچه در احاديث سابقه معلوم شد. پس، كليد گنجينه ي اعمال و باب الأبواب همه ي سعادات حضور قلب است كه با آن فتح باب سعادت بر انسان مي شود و بدون آن جميع عبادات از درجه ي اعتبار ساقط مي شود.

الحال قدري با نظر اعتبار انديشه كن و اهميت مقام و بزرگي موقف را با ديده ي بصيرت بنگر و با جديت تمام قيام به امر كن. كليد در سعادت و درهاي بهشت و كليد در شقاوت و درهاي جهنم در اين دنيا در جيب خود تو است مي تواني درهاي بهشت و سعادت را به روي خود مفتوح كني و مي تواني بخلاف آن باشي. زمام امر در دست تو است، خداي تبارك و تعالي حجت را تمام و راههاي سعادت و شقاوت را نموده و توفيقات ظاهري و باطني را عطا فرموده؛ آنچه از جانب او و اولياي او است تمام است، اكنون نوبت اقدام ما است؛ آنها راهنمايند و ما راهرو. آنها عمل خود را انجام دادند به وجه احسن و عذري باقي نگذاشتند و لمحه اي كوتاهي نكردند، تو نيز از خواب غفلت برخيز و راه سعادت خود را طي كن و از عمر و توانايي خود استفاده نما كه اگر وقت بگذرد و اين نقد عمر و جواني و گنج قوت و توانائي از دستت برود جبران ندارد. اگر جواني، مگذار به پيري رسي كه در پيري مصيبتهايي داري كه پيرها مي دانند و تو غافلي. اصلاح در حال پيري و ضعف از امور بسيار مشكل است. و اگر پيري، مگذار بقيه ي عمر از دستت برود كه باز هر چه باشد تا در اين



[ صفحه 42]



عالم هستي راهي به سعادت داري و دري از سعادت به رويت باز است؛ خدا نكند كه اين در بسته شود و اين راه منسد گردد كه آن وقت اختيار از دستت برود و جز حسرت و ندامت و افسوس از گذشتن امر نصيبي نداري.


پاورقي

[1] پاورقي 13.


بازگشت