هفت سال سوم، دوره وزارت


هفت سال سوم كه در واقع نوجوان وارد مرحله بلوغ و جواني مي گردد از ويژگي هاي خاص خود برخوردار است؛ ازجمله احساس استقلال و خودپنداري، احساس بزرگي، جدا شدن ظاهري از والدين و نوخواهي و كشف هويت و در نتيجه اين ويژگي ها و حالت ها گاه نافرماني و درگيري با فرهنگ اجتماعي و خانوادگي.

بنابراين والدين، مربيان و معلمان مسئوليت خطير و حساسي را در اين دوره بر عهده دارند [1] بايد تلاش و سعي شود بر اساس دستورالعمل پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) با دادن مسئوليت و اعتماد به توانايي و پذيرش آنان به عنوان افرادي بالغ و كامل و نظرخواهي و بها دادن و پذيرفتن نظرات خوب آنان و شخصيت دادن و احترام گذاشتن و مهر و محبت و دوستي و رفاقت با آنان، آنان در مسير صحيح خدمت به والدين، خانواده و جامعه قرار گيرند و از ايجاد انحراف و درگيري با فرهنگ ديني و نماز و برنامه هاي ديني توسط آنان خود داري شود.

در همين رابطه در سيره و روش پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و ائمه(ع) نكات قابل توجهي يافت مي شود كه مي تواند سرمشق مهمي براي نوجوانان و جوانان باشد. يكي از اين موارد چنين است:

«اولين نماينده و سفير پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در ميان مردم مدينه، «مصعب» يكي از فرزندان اشراف آن زمان بود كه در ناز و نعمت، بزرگ شده بود. اما او جوان نورسي بود كه پس از ايمان آوردن به پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به مدينه هجرت نمود و به خواندن قرآن و برنامه هاي تبليغي دين اسلام پرداخت و افراد زيادي را مسلمان نمود و در ميان آنان به اقامه نماز و آموزش قرآن



[ صفحه 122]



پرداخت و زمنيه هجرت پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به مدينه را فراهم نمود». [2] .

نوجوانان و جوانان بسياري در طول تاريخ اسلام، حماسه آفرين بودند و نقش هاي بسيار با اهميت و شگفتي داشتند.

ازجمله نمونه هاي اين افراد در انقلاب اسلامي نيز مي توان افرادي مانند شهيد محمد جهان آرا، شهيد فهميده و... را نام برد.

بنابراين اگر والدين برنامه هاي تربيتي را قبل از ازدواج تا دوران نوجواني وجواني، آنطور كه به صورت خلاصه بيان شد، مورد توجه جدي وعمل قرار دهند، مي توان انتظار داشت كه فرزندان شايسته،لايق، متدين وخدمت گذاربه دين وجامعه وخانواده تربيت شوند.


پاورقي

[1] در فصل اول در دوره نوجواني توضيح لازم داده شد نياز به تكرار نمي باشد.

[2] مجلسي، محمدباقر؛ بحارالانوار، ج 6، ص 405.


بازگشت