نمازگزار رياكار


چادر نشيني مسلمان به شهر آمد، داخل مسجد شد، ديد مردي با خشوع نماز مي گذارد. توجهش به وي معطوف گرديد. پس از نماز به او گفت چه خوب نماز مي خواندي، جواب داد علاوه بر نماز، روزه هم دارم و اجر نمازگزار صائم دو برابر نمازگزار غير صائم است. مرد اعرابي كه مجذوب او شده بود گفت در شهر كاري دارم كه بايد آن را انجام دهم، بر من منت بگذار،



[ صفحه 60]



و قبول كن كه شترم را نزد شما بگذارم، تا بروم و برگردم. وي پذيرفت و چادرنشين با اطمينان خاطر شتر را به وي سپرد و از پي كار خود رفت. نمازگزار رياكار با دور شدن اعرابي بر شتر نشست و با سرعت آن محل را ترك گفت. پس از ساعتي مرد چادرنشين برگشت ولي نه از نمازگزار اثري ديد و نه از شتر. در اطراف و نواحي مسجد جستجو كرد، نتيجه اي نگرفت. بيچاره سخت ناراحت و متأثر گرديد و يك شعر گفت كه مفادش اين بود:

نمازش بشگفتم آورد و روزه اش مجذوبم ساخت، اما نمازگزار روزه دار ناقه ي جوانم را با سرعت راند و برد. [1] .



[ صفحه 61]




پاورقي

[1] لثالي الأخبار، ص 330.


بازگشت