شكنجه مادر بلال


بلال حبشي، آن چنان سرمست توحيد و عشق به خدا شده بود كه سخت ترين نيش ها را كه براي انصراف او از راه توحيد، به او مي رساندند، به عنوان شيرين ترين نوش دريافت مي كرد، و روح و جانش آن چنان از عشق خدا سرشار بود، كه به جز «الله» به چيز ديگري نمي انديشيد. مادرش «حمامه» نيز اين گونه مي انديشيد، هرگز از آزار قريش و مشركان سخن نمي گفت، و اگر نعره اي مي زد، نعره ي توحيد و احداً احداً بود.



[ صفحه 138]



ورقة بن نوفل كه دانشمندي روشن بين بود، گفت: «اگر بلال در اين حال بميرد، قبر او مركز نزول رحمت الهي قرار مي شود!»

در اين راستا به دو روايت زير توجه كنيد:

1- هر وقت مشركان به سوي بلال مي آمدند و به او نزديك مي شدند، بلال با صداي جانسوز خود مي گفت: «الله، الله، الله.» [1] گويي سراسر وجودش با توحيد گره خورده، و بافت و ساختارش با توحيد، خمير شده است.

2- امية بن خلف (ارباب بلال) روزي به بلال گفت: «آيا دلت براي مادرت نمي سوزد، او به جرم اين كه با پدر تو همسر شده و از توحيد و خداي محمد صلي الله عليه و آله و سلم دم مي زند، هم اكنون در ريگزار گرم بيابان مكه تحت شديدترين شكنجه ها است، چرا به او رحم نمي كني؟ چرا از دايره ي سحر محمد صلي الله عليه و آله و سلم بيرون نمي آيي؟ چرا و چرا؟»

بلال در پاسخ او از عشق و شيفتگي به حق، سخن به ميان آورد، و گفت: آه! مادرم، چه قدر شيرين است! و ايستادگي و استواري او چقدر زيبا و لذت بخش است، شما او را شكنجه مي دهيد، ولي او آن چنان قالب تهي كرده كه درد شكنجه ي شما را احساس نمي كند، بلكه به عكس هر چه شكنجه مي شود، جان و روحش كه آكنده از مهر خداست، شاداب تر مي گردد، او دردي احساس نمي كند، بلكه طعم لذت حق و توحيد را مي چشد، آيا دلم برايش بسوزد شاد هم شده است؟!» [2] .



[ صفحه 139]




پاورقي

[1] اسد الغابة، ج 1، ص 207.

[2] اقتباس از كتاب اصحاب محمد صلي الله عليه و آله و سلم، ص 57.


بازگشت