ياد خدا در بتخانه


در ايام سياحت خود، به يكي از شهرهاي هند رسيد و با اهل آن جا به گفت وگو پرداخت.

در ضمن بحث و مناظره، جمعي از اهل شهر به او گفتند:

از جمله دلايل حقانيت مذهب ما و بطلان دين اسلام اين است، كه بتكده هاي ما با قدمتي قريب به دو هزار سال، همچنان پابرجاست، در صورتي كه قدمت مساجد شما به صد سال هم نمي رسد؛ از آنجا كه هر حقي، حافظي دارد، پس مذهب ما برحق است.

«ميرفندرسكي» فرمود: خير! ماندگاري بتكده هاي شما و ويراني مساجد ما دليل ديگري دارد.

دليل ويراني مساجد ما، ذكر نام پروردگار در قالب نماز است، لذا ساختمان مساجد طاقت نمي آورد و خراب مي شود، اما بتكده هاي شما چنين نيست.

اگر اين نمازها و ركوع و سجودها، كه در مساجد ما گزارده مي شود، در بتكده هاي شما نيز خوانده شود و سالم بماند، دليل حقانيت دين شماست.

بت پرستان به «ميرفندرسكي» گفتند:

امتحان اين كار، آسان است، در ميان ما كه مسلماني نيست، پس خودت آن را بيازماي!

هر طور كه مي داني در بتكده ما عبادت كن، تا حق و باطل بر تو معلوم گردد!

«ميرابوالقاسم» با توكل بر خدا، حرف بت پرستان را پذيرفت و تصميم گرفت در بت خانه اعظم آنان نمازي بخواند، تا هم بت و بت پرست را نابود كند و هم حقيقت اسلام را آشكار سازد.

موعد عبادت را روز بعد قرار دادند.

«ميرفندرسكي»شب تا صبح، را به نماز و راز و نياز با خالق بي نياز پرداخت.

فردا صبح، بت پرستان همه گرد آمدند، طلا، نقره و پارچه هاي ابريشمي براي بتان هديه آوردند، آن ها را آراستند، قرباني ها نمودند و منتظر ماندند.

آن عالم بزرگ و عارف خداشناس آمد، در حالي كه لبش به ذكر خداوند، مشغول بود.

وضويي تجديد كرد و براي گفتن اذان، از بام بتكده، بالا رفت، در حالي كه بسياري از اهل شهر در آن جا حاضر بودند.

اذان را گفت و از بام بتكده پايين آمد.

«سيد» با اطمينان خاطر داخل بتكده شد و رو به قبله، بعد از اذان و اقامه، آماده نماز شد.

در اين هنگام دست ها را براي «تكبيرةالاحرام» بالابرد و نداي«الله اكبر» سر داد و از بتكده بيرون دويد، همان لحظه سقف بتكده، فرود آمد و تمام ديوارهاي آن فرو ريخت.

در آن هنگام آنان كه طالب حق و جوياي علم و معرفت بودند،دريافتند؛ پيروي از دين اسلام تنها راه رستگاري انسان در زندگي اين جهان و حيات آن جهان است؛

از آن پس نواي توحيد در شهر طنين انداز شد.

مثنوي طاقديس، ملااحمد فاضل نراقي.


بازگشت