دعاي نااميد


خورشيد رفت تا روزي ديگر به سرانجام برسد.

آسمانِ مه آلود و گرفته، كم كم در دل شب، جا مي گرفت.

نماز جماعت به پايان رسيده بود، ولي صحابه همچنان در صفوف نماز نشسته بودند.

مردي در كنار پيامبر نشسته بود و با درماندگي دعا مي كرد.

پيامبر با شنيدن دعاي آن مرد، ناراحت شد.

او با لحني نااميد و مأيوس، اين طور دعا مي كرد:

«خدايا! مرا ببخش، در حاليكه فكر نمي كنم مرا ببخشي!»مي گفت و مي گريست.

همين كه دعاي مرد تمام شد، پيامبر با مهرباني رو به او كرد و فرمود:

«چرا اين قدر نسبت به خدا بدگمان هستي؟ و از رحمت او مايوس؟»

مرد با سرافكندگي نگاهش را به زمين دوخت و گفت:

«يا رسول الله! گناهانم بسيار زياد است؛ نمي دانم خدا چگونه اين همه گناه را مي بخشد!»

پيامبر با لحني ملايم و اميدوارانه فرمود: «نمازي كه خواندي، كفاره گناه تو بود.»

هر كس كه براي نماز مغرب وضو بگيرد، اين وضو، كفاره گناهاني است كه در طول روز از وي صادر شده است، مگر گناهان كبيره، كه آن را نمي پوشاند.

هر كه براي نماز صبح وضو سازد اين وضويش، كفاره هر گناهي است كه در شب از وي صادر شده، مگر گناهان كبيره.»

إِنَّ مَنْ تَوَضَّأَ لِلْمَغْرِبِ كَانَ وُضُوؤُهُ ذَلِكَ كَفَّارَةً لِمَا مَضَي مِنْ ذُنُوبِهِ فِي يَوْمِهِ إِلَّا الْكَبَائِرَ وَ مَنْ تَوَضَّأَ لِلصُّبْحِ كَانَ وُضُوؤُهُ ذَلِكَ كَفَّارَةً لِمَا مَضَي مِنْ ذُنُوبِهِ فِي لَيْلَتِهِ إِلَّا الْكَبَائِر.

بحارالانوار، ج 77، ص 306

كافي، ج 3، ص 72


بازگشت