اعراض دادن نفس از دنيا


حب دنيا باعث تشتت خيال است
بايد دانست كه به حسب فطرت و جبلت، قلب به هر چه علاقه و محبت پيدا كرد، قبله ي توجه آن همان محبوب است. و اگر اشتغال به امري مانع از تفكر در حال محبوب و جمال مطلوب شود به مجرد آنكه آن اشتغال كم شود و آن مانع از ميان برخيزد، فورا قلب به سوي محبوب خود پرواز نموده، متعلق به دامن آن شود.
اهل معارف و صاحبان جذبه ي الهيه اگر داراي قوت قلب باشند و متمكن در جذبه و حب باشند، در هر مرآتي جمال محبوب و در هر موجودي كمال مطلوب را مشاهده نموده و «ما رأيت شيئا الا [و] رأيت الله فِيهِ وَ مَعَه » (1) گويند. و اگر سرور آنها فرمايد: «ليغان علي قلبي و اني لأستغفرالله في كل يوم سبعين مرة» (2) براي آنست كه جمال محبوب را در مرأت، (3) خصوصا مراتي كدره چون مرآت بوجهلي ديدن، خود كدورت براي كمل است. و اگر قلب آنها قوي نباشد و اشتغال به كثرات مانع از حضور شود، به مجرد آن كه آن اشتغال كم شود طائر قلوب آنها به آشيانه ي قدس خود پرواز كند و دست آويز جمال جميل گردد.
و طالبان غير حق، كه در نظر اهل معرفت همه طالب دنيا هستند، نيز هر چه مطلوب آنها است به همان متوجه و متعلقند. آنها نيز اگر در حبل مطلوب خود مفرطند و حب دنيا مجامع قلوب آنها را گرفته، هيچگاه از توجه به آن مسلوب نشوند و در هر حال و هر چيز با جمال محبوب خود به سر برند. و اگر حب آنها كمتر باشد، در وقت فراغت، قلب آنها به محبوب خود رجوع كند.
آنان كه حب مال و رياست و شرف در دل آنها است در خواب نيز مطلوب خود را مي بينند و در بيداري به فكر محبوب خود به سر مي برند؛ و مادامي كه در اشتغال به دنيا به سر مي برند با محبوب خود هم آغوشند؛ و چون وقت نماز شود، دل حالت فراغتي مي يابد و فورا متعلق به محبوب خود مي شود، گويي تكبيرة الاحرام، كليد در دكان يا رافع حجاب بين او و محبوب او است؛ يك وقت به خود مي آيد كه سلام نماز را گفته، در صورتي كه هيچ توجه به آن نداشته، همه اش را با فكر دنيا هم آغوش بوده. اينست كه چهل - پنجاه سال نماز، ما را در دل اثري جز ظلمت و كدورت نيست.
و آنچه بايد معراج قرب حضرت حق و مايه ي انس به آن مقام مقدس باشد، ما را از ساحت قرب مهجور و از عروج به مقام انس فرسنگ ها دور كرده. اگر نماز ما بويي از عبوديت داشت، ثمره اش خاكساري و تواضع و فروتني بود، نه عجب و خودفروشي و كبر و افتخار كه هر يك براي هلاكت و شقاوت انسان سببي مستقل و موجبي منفرد است.
بالجمله، دل ما چون با حب دنيا آميخته شده و مقصد و مقصودي جز تعمير آن ندارد، ناچار اين حب مانع از فراغت قلب و حضور آن در محضر قدس شود. و علاج اين مرض مهلك و فساد خانمان سوز با علم و عمل نافع است. (4)

اعراض دادن نفس از دنيا
اي طالب حق و سالك الي الله! چون طائر خيال را رام نمودي و شيطان واهمه را به زنجير كشيدي و خلع نعلين حب زن و فرزند و ديگر شئون دنيوي را نمودي و با جذوه ي نار عشق فطرة اللهي مأنوس شدي و «إِنِّي آنَسْتُ ناراً» (5) گفتي و خود را خالي از موانع سير ديدي و اسباب سفر را آماده كردي، از جاي برخيز و از اين بيت مظلمه ي طبيعت و عبورگاه تنگ و تاريك دنيا هجرت كن و زنجيرها و سلسله هاي زمان را بگسلان و از اين زندان، خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده.

تو را ز كنگره ي عرش مي زنند صفير
ندانمت كه در اين دامگه چه افتادست (6)

پس، عزم خود را قوي كن و اراده ي خويش را محكم نما كه اول شرط سلوك، عزم است و بدون آن راهي را نتوان پيمود و به كمالي نتوان رسيد. شيخ بزرگوار، شاه آبادي - روحي فداه - آن را مغز انسانيت تعبير مي كردند.
بلكه توان گفت كه يكي از نكات بزرگ تقوي و پرهيز از مشتهيات نفسانيه و ترك هواهاي نفسانيه و رياضات شرعيه و عبادات و مناسك الهيه، تقويت عزم و انقهار قواي ملكيه در تحت ملكوت نفس است. (7)

پاورقي

1- چيزي را نديدم مگر آنكه خدا را در آن و با آن ديدم. منقول از اميرالمؤمنين عليه السلام. علم اليقين، ج 1، ص 49.
2- گاهي بر دلم غباري مي نشيند و من هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش مي طلبم. منقول از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، مستدرك الوسائل، كتاب الصلوة، ابواب الذكر، باب 22، حديث 1.
3- آينه.
4- آداب باطني و اسرار معنوي نماز، گزيده اي از كتاب آداب الصلوة امام خميني و اسرار الصلوة ملكي تبريزي، ص38-40.
5- قسمتي از سخن موسي عليه السلام با خانواده اش: (اذ رأ نارا قالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا- إِنِّي آنَسْتُ ناراً...) سوره مباركه طه، آيه 10؛ سوره مباركه نمل (27): آيه ي 7.
6- شعر از حافظ است.
7- آداب باطني و اسرار معنوي نماز، گزيده اي از كتاب آداب الصلوة امام خميني و اسرار الصلوة ملكي تبريزي، ص40-41.

بازگشت