در بيان اخلاص و مراتب آن


اما «هدف»: كسب رضاي الهي و انجام وظيفه، بايد هدف انسان در عبادت باشد. از اين رو، عبادتي كه از روي ريا، يا كسب وجهه و خوشايند مردم باشد يا انسان انتظار ستايش از غير خدا داشته باشد، شرك است. البته اگر هدف، خدا باشد و مردم متوجه كار خالصانه ي انسان شوند، اشكال ندارد. (1)
ريا در عبادت، علاوه بر آنكه حرام است، موجب بطلان آن نيز مي باشد. بايد كوشيد تا نيت خالص عبادت، به انگيزه هاي غيرخدايي آميخته نشود.
درباره ي اخلاص در عمل امام صادق عليه السلام فرموده است:
«الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِي لَا تُرِيدُ أَنْ يَحْمَدَكَ عَلَيْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّه؛ (2)
عمل خالص، آن است كه از احدي، به جز خداوند، انتظار مدح و ستايش نداشته باشي.»

در آثار اخلاص، از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت است كه:
«مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَي لِسَانِه ؛ (3)
بنده اي نيست كه چهل روز تمام، كارهاي خود را خالصانه براي خدا انجام دهد، مگر آنكه چشمه هاي حكمت و خرد، از روح و جانش بر زبانش جاري مي شود.»
اخلاص، دانشگاهي است كه در مدت چهل روز، فارغ التحصيلاني حكيم و فرزانه، تحويل مي دهد. (4)

امام صادق مي فرمايد:
«الْإِبْقَاءُ عَلَي الْعَمَلِ حَتَّي يَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِي لَا تُرِيدُ أَنْ يَحْمَدَكَ عَلَيْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ؛ (5)
عمل را تا به پايان خالص نگاهداشتن سختتر از خود عمل است و عمل خالص، عملي است كه در انجامش، جز از خدا از احدي انتظار و سپاس نداشته باشد.»

مراتب اخلاص
خالص كردن و پاكيزه نمودن عمل از غير خدا مراتبي دارد. هر چه درجه اخلاص بيشتر باشد، عمل ارزش بيشتري نزد خدا پيدا مي كند، به هدف و مقصد نزديكتر شده و شخص را زودتر به كمال مطلوب خود مي رساند و هر چه درجه اخلاص كمتر باشد، به همان اندازه از ارزش عمل كاسته شده و شخص از كمال مطلوب باز مي ماند و از اين رهگذر درجات مؤمنان در نزد خدا متفاوت خواهد بود، چنانكه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
«بِالْإِخْلَاص تَتَفَاضَلُ مَرَاتِبُ الْمُؤْمِنِين ؛ (6)
درجات مؤمنان به وسيله اخلاص برتري مي يابد.»

مرتبه ي اول: يكي از مراتب آن، تصفيه ي عمل است - عمل قلبي يا قالبي - از شائبه ي رضاي مخلوق و جلب قلوب آنها، چه براي مَحمِدَت يا براي منفعت يا براي غير آن. و در مقابل اين، اتيان عمل است ريائا. و اين رياء فقهي، و از همه ي مراتب ريا پست تر و صاحب آن از همه مرائي ها بي ارزش تر و خسيس تر است.

مرتبه ي دوم: تصفيه ي عمل است از حصول مقصودهاي دنيوي و مآرب زائله ي فانيه، گر چه داعي آن باشد كه خداي تعالي به واسطه ي اين عمل عنايت كند؛ مثل، خواندن نماز شب براي توسعه ي روزي، و اتيان (7) صلوة اول ماه مثلا براي سلامت از آفات آن ماه، و دادن صدقات براي سلامتي، و ديگر مقصدهاي دنيوي... گر چه پيش اهل معرفت اين نماز را به هيچ وجه ارزشي نيست و مثل ساير كسب هاي مشروعه است، بلكه شايد از آن نيز كمتر باشد.

مرتبه ي سوم: تصفيه ي آن است از رسيدن به جنات جسمانيه و حور و قصور و امثال آن از لذات جسمانيه. و مقابل آن، عبادت اجيران است؛ چنانچه در روايات شريفه است. و اين نيز در نظر اهل الله چون ساير كسب ها است، الا آن كه عمل اين كاسب اجرتش بيشتر و بالاتر است، در صورتي كه قيام به امر كند و از مفسدات صوريه عمل را تخليص كند.
مرتبه ي چهارم: آن است كه عمل را تصفيه كند از خوف عقاب و عذاب ها[ي] جسماني موعود. و مقابل آن، عبادت عبيد است؛ چنانچه در روايات است. (8)
و اين عبادت نيز در نظر اصحاب قلوب قيمتي ندارد و از نطاق عبوديت خارج است. و در نظر اهل معرفت فرق نكند كه انسان عملي را بكند از خوف حدود و تعزيرات در دنيا، يا خوف عقاب و عذاب آخرتي، يا براي رسيدن به زن هاي دنيائي، يا براي رسيدن به زن هاي بهشتي، در اين كه هيچ يك براي خدا نيست...

مرتبه ي پنجم: تصفيه ي عمل است از رسيدن به سعادات عقليه و لذات روحانيه ي دائمه ي ازليه ي ابديه و منسلك شدن در سلك كروبيين و منخرط شدن در جرگه ي عقول قادسه و ملائكه ي مقربين. و در مقابل آن، عمل نمودن براي اين مقصد است... ولي در مسلك اهل الله اين مرتبه نيز از نقصان سلوك، و سالك آن نيز كاسب و از اجيران به شمار مي رود، گر چه در متجر و مكسب با سايرين فرق ها دارد.
و در ازاء اين مرتبه كه مرتبه ي ششم است تصفيه ي آن [عمل] است از خوف عدم وصول به اين لذات و حرمان از اين سعادات. و در مقابل، عمل براي اين مرتبه از خوف است. و اين نيز گر چه مرتبه ي عاليه اي است و از حد اشتهاي امثال نويسنده خارج است، ولي در نظر اهل الله اين نيز عبادت عبيد است و عبادت معلل است.

مرتبه ي هفتم: تصفيه ي آن است از وصول به لذات جمال الهي و رسيدن به بهجت هاي انوار سبحات غيرمتناهي كه عبارت از جنت لقاء است. و اين مرتبه، يعني جنت لقاء از مهمات مقاصد اهل معرفت و اصحاب قلوب است و دست آمال نوع از آن كوتاه است، و اوحدي (9) از اهل معرفت به سعادت اين شرف مشرفند، و اهل حب و جذبه از كمل اهل الله و اصفياء الله هستند؛ و لكن اين كمال، مرتبه ي كمل اهل الله نيست، بلكه از مقامات معمولي سرشار آنها است.
و اين كه در ادعيه، مثل مناجات شعبانيه، حضرت اميرالمؤمنين و اولاد طاهرينش اين مرتبه را خواسته يا اشاره به داشتن آن نموده [اند]، نه آن كه مقامات آن منحصر به همين مرتبه است؛ چنانچه مرتبه ي هشتم كه در ازاء اين مرتبه است و آن عبارت است از تصفيه ي عمل از خوف فراق نيز از كمال مقامات كمل نيست، و اين كه جناب اميرالمؤمنين «كيف أصبر علي فراقك» (10) گويد از مقامات معمولي سرشار او و مثل او است.
بالجمله، تصفيه ي عمل از اين دو مرتبه نيز در نزد اهل الله لازم است، و عمل با آن معلل و از حظوظ نفسانيه خارج نيست؛ و اين كمال خلوص است. و پس از اين، مراتب ديگري است كه از حدود خلوص خارج و در تحت ميزان توحيد و تجريد و ولايت است. (11)

يكي از مراتب اخلاص اين است كه انسان عمل خود را از نيت هاي مباح پاك گرداند اگر چه آن قصد منظور اصلي او نباشد، و به تبع عبادت براي او حاصل شود؛ مثل آنچه كه از بعضي از ساكنين نجف اشرف نقل شده است كه مي گفت: در ايام عاشورا در شهر مقدس كربلاء مجالس عزاء براي امام حسين عليه السلام برپا مي شد، و من در نفسم اشتياق خاصي به يكي از اين مجالس احساس مي كردم، ولكن علت اين اشتياق برايم روشن نبود ولي مي دانستم كه اين اشتياق بدون علت نيست به تفكر فرورفتم ولي به چيزي دست نيافتم كه علت اين ميل نفساني باشد بعد از تأمل بيشتر دريافتم كه ترجيح اين مجلس از همه جهات خالص نبوده، و هواي نفس در آن دخيل بوده است.
به هر حال اخلاص داراي مراتبي است كه تحصيل آن جز براي افرادي ميسر است كه خداوند به فضل خود آن ها را هدايت فرموده و به آن ها حكمت عطا فرموده، و آن حكمت را مايه نور و شفاي قلبش قرار داده، و او را به مكر نفس مكاره اش و بر منافذ شيطان شرور بينا گردانيده و با لشكريان خود او را ياري و استوار نموده، تا اين كه عملش از همه آفت ها خالص گردد. (12)
بالاترين درجه اخلاص خالص نمودن عمل است از شائبه هر ميل و رغبتي حتي رغبت هاي اخروي، و آنچه كه سبب اين امر است محبت الهي است و اين كه بداني اوست كه شايسته عبادت است، و از اين رو در روايات آمده است كه حقيقت اخلاص آن است كه بگوئي پروردگار من الله است، و بدان ثابت قدم باشي، و كار را فقط براي او انجام دهي بدون اين كه دوست بداري بر آن عمل ستايشت كنند. (13)
از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شد كه فرمود:
«طوبي لمن أخلص لله العبادة و الدعاء و لم يشغل قلبه بما تري عيناه و لم ينس ذكر الله بما يسمع اذناه؛ (14)
خوشا به حال كسي كه عبادت و دعايش را براي خداوند خالص گرداند و قلبش به آنچه ديدگانش مشاهده مي كند، مشغول نگردد، و با آنچه گوشش مي شنود از ياد خدا غافل نگردد.»
بهترين سخن در اين زمينه همان است كه در مصباح الشريعة از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «اخلاص همه فضايل اعمال را جمع مي كند. اخلاص امري است كه كليدش قبول الهي و رضاء او است، پس كسي كه خداوند اعمال او را بپذيرد و از او راضي گردد، او مخلص است، اگر چه عملش كم باشد. و كسي كه عملش مورد قبول واقع نگردد، او مخلص نيست اگر چه عملش بسيار باشد، و نمونه آن آدم و ابليس است. و علامت قبولي اعمال استقامت و پايداري و گذشتن از هر آنچه دوست مي دارد، مي باشد. به علاوه اين كه در هر حركت و سكوني با معرفت همراه باشد. شخص مخلص روح و هستي اش را در راستي و درستي آنچه مي داند، و آنچه انجام مي دهد و در درستي انجام دهنده عمل و نفس عمل، فنا مي كند؛ زيرا اگر به اين امر دست يافت به همه چيز دست يافته، و اگر اين را از دست داد همه چيز را از دست داده است، و اين همان پالايش نمودن معاني سلبيه و تنزيهيه در توحيد است (زيرا كمال توحيد نفي صفات زائد از ذات است). فرمود: اهل عمل همگي در هلاك اند مگر اهل عبادت، و اهل عبادت نيز همگي در هلاك اند مگر اهل علم و اهل علم نيز در هلاكند مگر اهل صدق، و اهل صدق نيز در هلاكند مگر اهل اخلاص، و اهل اخلاص نيز در هلاكند مگر اهل تقوي، و اهل تقوي نيز در هلاكند مگر اهل يقين، و به درستي كه اهل يقين نيز در معرض خطر بزرگي هستند.
خداوند متعال به پيامبرش فرمود: به عبادت پروردگارت بپرداز تا تو را به يقين برساند. پايين ترين درجه اخلاص اين است كه عبد نهايت تلاشش را بكند، در عين حال براي عمل خود قدر و ارزشي قائل نباشد كه به واسطه آن پاداشي دريافت كند؛ زيرا مي داند كه اگر خداوند متعال حق عبوديت را از او طلب كند، در اداي آن عاجز خواهد بود. و پايين ترين مقام مخلصين در دنيا پاك بودن از همه گناهان، و پايين ترين مقام مخلصين در آخرت خلاصي از آتش جهنم و رسيدن به بهشت است.» (15)
ظاهرا مراد امام عليه السلام از «كليدش قبول، و امضايش خشنودي است» اين است كه راهي براي خلاصي از شرك خفي نيست مگر به عنايت خاص الهي بر بنده، و آن اين است كه اعمال اين بنده اي كه به اين مقام بلند رسيده مورد قبول خداوند واقع شود، و چشمان او را به مكر نفس و منافذ شيطان با حقايق علم بينا گرداند، و او را در رهايي از اين امور توفيق عنايت كند، تا اين كه عملش خالص گردد. و اين اساس كار است اگر چه اعمال او كم باشد، و عملي كه خالص نباشد ارزشي ندارد اگر چه بسيار باشد.
چنان كه در روايتي در تفسير آيه كريمه:
«ليبلوكم أيكم أحسن عملا؛ (16)
تا شما را بيازمايد كه كداميك از شما در كردار خود نيكوتر هستيد.»
معناي آيه بسياري عمل نيست بلكه نيكوترين عمل مراد است (17) و مراد از اين گفتار كه فرمود: «علامت قبول» آن است كه معلوم شود كه چه كسي مورد قبول و رضايت الهي واقع شده و از مخلصين قرارش داده تا كسي مغرور نگردد كه عملش مورد قبول و رضايت قرار گرفته است. و علامت اخلاص را وجود استقامت قرار داد، و اين همان مطلبي است كه امام عليه السلام در روايت ديگري در بيان حقيقت اخلاص بيان فرمود: كه حقيقت اخلاص آن است كه بگويي پروردگار من الله است، سپس در اين راه استقامت نمايي هم چنانكه به آن مأموري، و عملت را براي خدا انجام دهي بدون آن كه دوست داشته باشي كه براي آن عمل ستايشت كنند. (18)
بنابراين امام عليه السلام استقامت را اختصاص به جايي داده كه از هر آنچه دوست مي دارد در راه محبوب چشم بپوشد و در هر حركت و سكوني با بصيرت، عمل نمايد؛ زيرا سالك الي الله اگر در قلبش مراد و مقصودي غير از رسيدن به قرب الهي باشد، اخلاص او كامل نيست. پس چاره اي ندارد كه اين معني را در حركاتش لحاظ كند و اين معناي اين جمله است كه در راه محبوب از هر آنچه دوست مي دارد فروگذار نكند و اگر معرفت به جهت رضايت الهي در حركات و سكنات خود نداشت اين مقدار نيز كافي نخواهد بود؛ زيرا ممكن است نيت او جز رسيدن به قرب الهي نباشد ولي به جهت رضايت خداوند نسبت به اعمالش جاهل باشد كه در اين صورت عملش عمل عابد جاهل است، پس تحصيل علم و معرفت نيز لازم است.
كسي كه مي خواهد به درجه اخلاص نائل شود نيازمند كوشش فراوان است، تا معرفت خود به حركات و سكنات خود را ارزيابي كند، و راه آن خالص نمودن عمل است از بدعت ها، و دوري جستن از اعمالي كه مرضي پروردگارش نيست، و ارزيابي نفس و عمل خود و آنچه از عمل نصيب انسان مي شود، و يا اين كه اعمالش را از تباهي و فساد بعد از انجام آن نگه دارد و اين نياز به كوشش فراوان و صبري عظيم دارد تا در اين راه، اعمال طاقت فرسا در تحصيل علم سودمند، و مشقت تذكيه نفس را تحمل نمايد؛ زيرا زمينه مكر و غرور در اعمال وسعتي بيش از آسمان و زمين دارد، و گمان ندارم كه كسي بتواند از اين دام ها برهد مگر كسي كه خداوند به لطفش به او عصمت داده است. و لذا مي بيني كه مردم عملشان مانند اعمال مقربان است ولي بهره اي از آن عمل نمي برند، و علت آن جز آفت زدگي عمل چيزي نيست، و الا اگر عمل عملي درست و صحيح بود، نتيجه اش ظهور نور و معرفت در قلب بود و اين نور دائما افزايش مي يافت به حدي كه هر كسي آن را مشاهده مي كرد. آيا آن حديث قدسي را نشنيده اي كه خداوند متعال فرمود:
«لا يزال يتقرب العبد الي بالنوافل حتي أجعله مثلي؛ (19)
بنده دائما با نافله ها به من نزديك مي شود تا اين كه من او را مثل خود قرار مي دهم».
«و لا يزال يتقرب العبد الي بالنوافل حتي احبه و كنت سمعه الذي يسمع به؛ (20)
بنده دائما با نافله ها به من نزديك مي شود تا اين كه محبوب من گشته و من گوش او شوم كه به آن مي شنود.»
چگونه مي توان تصور كرد كه نماز معراج مؤمن و زيارت پروردگار باشد در عين حال اين نماز موجب ازدياد نور و صفاء قلب و دوري از دنيا و توجه به خداوند نباشد آيا سخن معصوم عليه السلام را نشنيده اي كه:
«من لم تنهه الصلاة عن الفحشاء و المنكر لا يزداد في صلاته من الله إلا بعدا؛ (21)
كسي كه نمازش او را از فساد و فحشاء باز ندارد، اين نماز جز دوري از خدا براي او فايده اي نخواهد داشت.»
خلاصه كساني كه بيشتر وقتشان به عبادت مشغول است مانند بيشتر مردم خصوصا اهل علم كه بيشتر وقتشان را به تحصيل علوم رباني كه از شريف ترين علوم است مي گذرانند، اما در قلب خود نورانيت و صفا و معرفتي احساس نمي كنند بايد بدانند كه عملشان فاسد و در زمره «زيان ديدگان خواهند بود آن هايي كه اعمالشان در دنيا گم گشته ولي خود گمان مي كنند كه از نيكوكارانند.» (22)
پس بنده بايد بپرهيزد از اين كه در پيشگاه خداوند اموري از وي آشكار شود كه خود گمان نمي كرد و بدي اعمالش نمايان گردد، و نمازش را در كفه ترازوي اعمال بدش مشاهده كند، و تلاشش در طلب علم را تلاشي در طلب جاه و مقام ببيند و باقي اعمالش را.
خلاصه اين كه پنجاه يا شصت سال از عمرش را در زمره ي اهل تقوي و پاكي بوده و عملش شبيه عمل اهل الله بود، و در ميان مردم معروف به مقدس و اهل تقوي شمرده مي شد و در دنيا او را به عنوان مؤمن و متقي و مجاهد مي شناختند ولي در آخرت به نام رياكار حيله گر فاسد منافق و كافر شناخته شود. از غرور و از شيطان مغرور كننده به خدا پناه مي برم.
گمان نمي كنم براي قلب سالك، بيماري و دردي بدتر و هلاك كننده تر از غرور باشد، و نه عملي بي بهره تر و زيان بارتر از عمل مغرور. پس مائيم مصداق اين مغروران كه خداوند به فضل و عنايتش ما را از دام هاي آن نجات عطا كند.
چه زشت است كه در آخرت در نامه اعمالمان بلكه در دفتر جانمان خود را در زمره عبادت كنندگان شيطان و دور از درگاه الهي ببينيم، و آنچه نور پنداشته بوديم را ظلمت بيابيم، و آنچه شفيع خود پنداشته بوديم از بين رفته ببينيم «انا لله و انا اليه راجعون» مصيبتي است بس بزرگ كه عقوبتي سخت در پي دارد، پس واي از شرمندگي و افتضاح، و واي از زشتي اعمال و گناهانم.
بنابراين چگونه خواهد بود حال كسي كه مردم را بر بدي اعمالشان سرزنش كند، و بر ترك مخالفت و معصيت الهي آن ها را موعظه كند در حالي كه روز قيامت با آن ها مواجه شود آن ها بخشيده شده اند، و چهره هايشان از بشارت بهشت شادمان است، ولي چهره خود از تاريكي گناهان سياه گشته است. به جانم قسم كه مصيبتي در دنيا به پاي اين مصيبت نمي رسد؛ زيرا مصيبت هاي دنيا با وعده پاداش آخرت شيرين گردد، و مصيبت ديده را تأسي به نيكان، تحمل آن مصيبت را آسان گرداند اما در مصيبت هاي آخرت گشايش و پاداشي در آن نيست، و سرمشق او كسي جز شيطان و حزب او نيست كه اينان دشمنان خداوند و رانده شده و نفرين شده از درگاه اويند. به خداوند متعال و هدايتگر پناه مي برم، و از او و از همه اسماء حسنايش مسئلت مي كنم كه ما را از دام هاي مختلف غرور حفظ نمايد، و گناهانمان را به حسنات تبديل فرمايد؛ زيرا اوست كه اميدها را برآورده و گرفتاران را رهايي مي دهد.
خلاصه اين كه امام عليه السلام در بيان حقيقت توحيد در كلامش كه فرمود: «و هو تصفية معاني التنزيه في التوحيد» «خلوص معاني تنزيه در توحيد است» اشاره دارد به اين كه اخلاص حاصل نمي شود مگر به خروج از همه مراتب شرك. و رسيدن به اين مقام نيز ممكن نيست جز براي افرادي كه به توحيد در الوهيت رسيده باشد و اين توحيد در اعمالش و سراسر وجود و اعتقادش نمايان باشد، و در مملكت الهي مؤثري جز خداوند متعال نبيند، و هر ضرر و منفعتي را از ناحيه او بداند. چنين كسي چگونه مي تواند عنايت و مقصودي غير از خداوند داشته باشد؛ زيرا حركت اختياري انسان براي انجام هر كاري منوط به اين است كه براي خود در آن كار خير و سعادتي ببيند، يا خير و سعادتي بالفعل كه معمول افراد اين گونه اند، و يا خير و سعادتي در آينده كه اغلب عقلاء اين گونه اند. و وقتي انسان در عالم وجود غير خداوند مؤثري نبيند، تنها شوق اشتياق و ترس و خوفش از خداوند خواهد بود و شيطان بر او سلطنتي نخواهد داشت؛ زيرا نفوذ او در مساله اخلاص و شرك، از راه ايجاد شوق و ترس دنيوي است، و وقتي با توحيد راه شوق ترس دنيوي اش بسته شود، شيطان ملعون طرد خواهد شد.
آنچه بيان شد در بيان اصل اخلاص بود، اما تفصيل مراتب اخلاص از درجات معرفت ايماني دانسته مي شود، و هر مؤمني به حسب درجه معرفت خود اخلاصي مخصوص به خود دارد، و به درجات بالاتر از اخلاص نمي رسد مگر اين كه در درجات معرفت خود ترقي كند. چنان كه براي بعضي از مؤمنين عبادت براي رسيدن به بهشت و جهنم منافاتي با اخلاص ندارد اما گاهي براي بعض ديگر منافي با اخلاص است؛ زيرا بعضي از اوقات افراد در عبادات خود توجهي به قصد تقرب الهي ندارند، چه رسد به توجه به بهشت و جهنم.
براي عوام مستحب است كه نماز او چنان باشد كه گويا اين نماز آخرين نماز عمرش است، و اين موجب زيادي توجه و خشوع او مي شود. (23)
به اختصار، سه مرتبه از مراتب اخلاص را ذكر مي كنيم:
الف - خالص كردن عمل، به دليل ترس از عذاب روز قيامت، كه گرچه عمل مخلصانه است، اما اين نوع عبادت، عبادت بردگان است.
ب - اخلاص در عمل، براي رسيدن به بهشت و آنچه در آن است مثل حورالعين، قصرهاي بهشتي و مانند آن؛ كه اين گونه مخلصانه عمل كردن نيز روش اجيران است.
ج - تصفيه عمل از هر نوع شائبه اي، اعم از طمع به بهشت، ترس از جهنم، رضاي مخلوق و جلب قلوب آنها، طمع به مقاصد دنيوي و مانند آن، كه فقط منظور رضايت خداست.
اين مرتبه كه بالاترين مراتب اخلاص مي باشد، از آن كساني است كه غرق در محبت، عظمت و جمال الهي هستند و خدا را سزاوار پرستش يافته، عبادتش مي كنند و اين، عبادت آزادگان است. (24)

پاورقي

1- تفسير صافي، ج 2، ص 35.
2- وسائل الشيعة، ج 1، ص 60.
3- عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 69.
4- پرتوي از اسرار نماز، محسن قرائتي، ص50-51.
5- وسائل الشيعة، ج 1، ص 60.
6- مجموعه ورام، ج 2، ص 119.
7- به جا آوردن، انجام دادن.
8- از جمله وسايل الشيعة، ج 1، ص 45، ابواب مقدمة العبادات، روايات باب 9، و نيز اصول كافي، ج 3، ص 131، كتاب الايمان و الكفر، باب العبادة، روايت 5.
9- اندكي.
10- مصباح المتهجد، ص 778؛ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
11- آداب باطني و اسرار معنوي نماز، گزيده اي از كتاب آداب الصلوة امام خميني و اسرار الصلوة ملكي تبريزي، ص67-70.
12- خواجه عبدالله انصاري، در كتاب صد ميدان در بيان اخلاص مي گويد: اخلاص ويژه كردن است، و آن سه قسم است: اخلاص شهادت و آن در اسلام است، و اخلاص خدمت، و آن در ايمان است، و اخلاص معرفت و آن در حقيقت است و اخلاص شهادت را سه گواه است: كوشيدن امر وي، و آزرم از نهي وي و آرميدن به رضاي وي، ألا لله الدين الخالص.
و اخلاص خدمت را سه گواه است: ناديدن خلق در پرستيدن حق، و رعايت سنت در كار حق، و يافت حلاوت بر خدمت حق. (و ما امروا إلا ليعبدوا الله مخلصين له الدين).
و اخلاص معرفت را سه گواه است: بيمي از گناه بازدارنده، و اميدي بر طاعت دارنده، و مهري حكم را گذارنده، أنا أخلصناهم بخالصة.
13- احياء العلوم غزالي: ج 4، ص 553.
14- كافي: ج 2، ص 16 و وسائل الشيعه: ج 1، ص 59 و بحارالانوار: ج 67، ص 229.
15- مصباح الشريعة، ص 36. (با كمي اختلاف در تعبير).
16- سوره ي هود: آيه ي 7 و سوره ي ملك: آيه ي 2.
17- كافي: ج 2، ص 16 و بحارالانوار: از كافي: ج 67، ص 230 و بحارالانوار: ج 54، ص 11.
18- احياء العلوم غزالي: ج 4، ص 553.
19- مستدرك الوسائل: ج 11، ص 258.
20- كافي: ج 2، ص 352 و محاسن: ج 1، ص 291 و ارشاد القلوب: ج 1، ص 91 و مشكاة الانوار: ص 146 (با كمي اختلاف در عبارت).
21- تفسير قمي: ج 2، ص 150 و بحارالانوار از تفسير قمي: ج 81، ص 263 و ج 67، ص 293.
22- سوره ي كهف، آيه ي 103 و 104.
23- اسرار الصلاة، مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي، ترجمه سيد علي احمدي، ص 296-304.
24- نماز مصلح و معراج در غربت، يدالله صفري، ص87-88.

بازگشت