ذكر خدا در فرهنگ نياكان ما


حال كه بحث بدينجا رسيد مناسب است نظري به جايگاه ذكر خدا در فرهنگ اسلامي پدران خود بيفكنيم و ارزش آن را دريابيم:
پدران و مادران با ايمان ما به هنگام تعجب مي گفتند «ما شاء الله»، «سبحان الله». به هنگام ورود به خانه مي گفتند: «يا الله» و در وقت جدا شدن از يكديگر: «خداحافظ». هنگام برخاستن از جا «يا علي». براي رفع خستگي كار مي گفتند: «خدا قوت». در پاسخ احوالپرسي مي گفتند: «الحمدلله» و هنگام تعارف براي غذا: «بسم الله» و در پايان غذا، دعاي سفره و تشكر از خدا.
مادربزرگ ها هم قصه را چنين آغاز مي كردند: يكي بود يكي نبود، غير از خدا هيچكس نبود. روشن است كه تنفس در اين فضا و تربيت در اين دامان، هميشه و همه جا ياد خدا را در دلها، و نام او را بر زبانها جاري مي سازد. اما دوراني سياه بر ما گذشت كه با فراموش شدن نام خدا، در و ديوار شهرها و حتي روي لباسها، همه و همه جلوه هايي از فرهنگ غرب و عكس هنرپيشه ها گشت. ولي در سايه انقلاب بار ديگر سيمائي از ذكر خدا بر ديوار شهرها و خيابان ها و تابلوها نقش بسته است.

تسبيح موجودات
همه هستي، از آسمان هاي هفتگانه و زمين و آنچه بين آنهاست، تسبيح گوي اويند. (1)
چه جاندار چون پرنده و چه بي جان چون كوه (2) و رعد و برق. (3)
آن هم تسبيحي آگاهانه و از روي شعور! «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَه » (4)
تسبيح فرشتگان به قدري گسترده است كه پيامبر مي فرمود: در آسمان ها يك وجب نيست مگر آنكه فرشته اي در حال نماز و تسبيح است. (5)
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: هر گاه حضرت داود زبور مي خواند، كوه و سنگ و پرنده اي نبود جز آنكه هم آواي او مي شدند. (6)
در روايات به ما سفارش شده است به صورت چهارپايان نزنيد زيرا آنها در حال تسبيح اند. (7)

گر تو را از غيب چشمي باز شد
با تو ذرات جهان همراز شد

نطق آب و نطق خاك و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل

جمله ي ذرات عالم در نهان
با تو مي گويند روزان و شبان

ما سميعيم و بصيريم و هوشيم
با شما نامحرمان ما خاموشيم

دسته اي گنجشك جيك جيك كنان از مقابل امام سجاد عليه السلام عبور كردند، حضرت رو به اطرافيان كرده و فرمودند:
مرغان هر صبح خدا را تسبيح گويند و قوت روزشان را مسألت بنمايند. (8)
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: مرگ حيوانات زماني است كه تسبيح خدا را ضايع كنند. (9)
بعضي گفته اند: مراد از تسبيح و سجده ي موجودات، معناي مجازي است نه حقيقي. همان گونه كه يك تابلوي زيبا، بر ذوق سرشار نقاش و يك ديوان شعر، بر قريحه شاعر شهادت مي دهد، ساختمان اسرارآميز موجودات بر علم و قدرت و حكمت و دقت خداوند گواهي مي دهند و او را از هر عيب و نقصي بدور مي دارند، و اين همان معناي تسبيح موجودات است.
در حالي كه اولا هيچ دليل و شاهدي بر اين معني نداريم و ثانيا در جايي بايد دست به تأويل و تحليل بزنيم كه معناي ظاهري لفظ امري محال باشد، نظير آيه ي «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أيديهِم» (10) كه مي دانيم محال است خدا دست داشته باشد و لذا مي گوييم: مراد از «يَد الله»، دست قدرت الهي است. اما به صرف اينكه معنايي را نفهميم حق نداريم دست به تأويل بزنيم.
چگونه دست به تأويل بزنيم، با آنكه خود قرآن مي فرمايد:
«وَ انْ مِنْ شَيْ ءٍ الاَّ يُسَبِحُ بِحَمْدِه وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ ؛ (11)
در هستي چيزي نيست جز آنكه ستايش كنان تسبيح خدا كند ولكن شما تسبيح آنها را درك نمي كنيد و درنمي يابيد.»
چگونه دست به تأويل بزنيم، در حالي كه قرآن مي فرمايد:
«وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلا؛ (12)
بهره ي شما از علم و دانش بسيار اندك است.»
بارها در قرآن از قول پيامبر كه وابسته به علم بي نهايت است، مي خوانيم كه مي فرمود: «إِنْ أَدْرِي » (13) يعني من نمي دانم. اگر ما هم بگوييم نمي دانيم و نمي فهميم چه مي شود؟
جالب آنكه خداوند اين جهل و ناداني را صريحا به ما اعلام كرده است: «وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ » (14)
اما بشر مغرور حاضر نيست بگويد: اسرار هستي را كه از جمله آن تسبيح موجودات است نمي فهمم. مگر قرآن با صراحت نمي گويد هدهد از خورشيد پرستي قوم سبا آگاه شد و آن را به حضرت سليمان خبر داد و گفت: پادشاه منطقه سبا خانمي است كه بر تخت بزرگي تكيه كرده و مردم او خورشيد پرستند. (15)
هدهد در هوا كجا و نام زمين كجا، شناخت زن از مرد، شاه از رعيت، شرك از توحيد و امثال اينها همه و همه نشانه هاي شعور موجودات است.
مگر قرآن نمي گويد: يكي از مورچه ها به ساير مورچه ها گفت: به لانه هاي خود برويد كه ارتش سليمان در حال عبور است و نفهميده شما را لگدمال مي كنند. (16)
در اين آيات، شناخت حركت انسان ها و نام آنها (سليمان) و شغل آنان (نظامي) و عدم توجه آنها به زير پاي خود، و دلسوزي آن مورچه نسبت به ساير مورچه ها، از جمله مسائلي است كه ما را به قدرت درك و شعور هستي آشنا مي سازد. حال اگر وجود شعور را پذيرفتيم كه بايد به نص قرآن بپذيريم، ديگر لزومي براي توجيه و تحليل تسبيح موجودات باقي نمي ماند. (17)

پاورقي

1- سوره جمعه، آيه 1.
2- سوره انبيا، آيه 79.
3- سوره رعد، آيه 12 و 13.
4- سوره نور، آيه 41.
5- تفسير قرطبي، ج 8، ص 5581.
6- تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 444.
7- تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 168.
8- تفسير الميزان، ج 13، ص 206.
9- تفسير الميزان، ج 13، ص 203.
10- سوره فتح، آيه 10.
11- سوره اسراء، آيه 44.
12- سوره اسراء، آيه 85.
13- اين جمله 4 بار در قرآن تكرار شده است، از جمله: سوره انبياء، آيه 109.
14- سوره اسراء، آيه 44.
15- سوره نمل، آيات 22 - 27.
16- سوره نمل، آيه 18.
17- تفسير نماز، محسن قرائتي، ص148-156.

بازگشت