تفسير احسن الحديث


سوره اخلاص
در مكه نازل شده و چهار آيه است

نظري به سوره مباركه
1- در مقدمه تفسير گفته ايم: سوره اخلاص بيست و دومين سوره است كه بعد از سوره «ناس» در مكه نازل گرديد. در ترتيب فعلي قرآن مجيد سوره صد و دوازدهم است.
2- آن را سوره اخلاص و سوره توحيد و سوره حمد ناميده اند ولي در روايات شيعه و اهل سنت قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ گفته شده است.
در مجمع البيان فرموده: در حديث آمده كه او (ظاهرا حضرت رسول صلّي اللَّه عليه و آله) سوره كافرون و قل هو اللَّه احد را، مقشقشتان مي فرمود، اين تسميه براي آن بود كه اين دو سوره، انسان را از شرك و نفاق كنار مي كنند «تقشقش المريض» آن وقت گويند كه مريض از مرض شفا يابد. مقداري از روايات در فضيلت سوره در نكته ها خواهد آمد.
3- عدد آيات آن در قرائت مكي و شامي پنج و در قرائت ديگران چهار آيه است زيرا قارئان مكي و شامي «لم يلد» را به تنهايي يك آيه شمرده اند.

نظري به شأن نزول
ناگفته نماند: مسئله خداشناسي يك امر فطري است، انسان از اول كه چشم باز كرده به وجود خدا پي برده است، زيرا معماي هستي بدون اعتقاد به وجود آفريننده قابل توجيه نيست، النهايه در مسئله تصور خدا و اينكه او چگونه موجودي است به اشتباه افتاده و او را مانند خود تصور كرده و صفات انسان را در يك بعد بسيار بزرگي در وجود خدا پياده كرده است.
قرآن كريم از مشركان نقل مي كند كه از روي نافهمي براي خدا شريكان قرار داده و براي او پسران و دختران تراشيدند. وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ ... انعام/ 100 و در جاي ديگر فرموده: كفار از روي افتراء گفتند كه خداوند فرزند زائيده است: أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ صافات/ 152.
ملائكه را دختران خدا دانستند وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً زخرف/ 19 و در جواب آنها فرموده: أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ طور/ 39، يهود عزير و نصاري مسيح را فرزند خدا دانستند: وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاري الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ... توبه/ 30.
تورات فعلي خدا را مانند انسان نشان مي دهد كه با حضرت يعقوب كشتي گرفت و عنقريب بود كه در دست يعقوب مغلوب شود (سفر پيدايش باب 32 آيه 24) و در جاي ديگر نعوذ باللّه خدا با چند نفر فرشته زير درختي مي نشيند و ابراهيم عليه السّلام آب مي ريزد، خدا با ملائكه دست خود را شسته و مشغول طعام خوردن مي شود (سفر پيدايش باب 18 آيه 1).
كليسا در تعليمات خود، خدا را موجودي معرفي كرد كه ميان دو ابروي او هفتاد هزار فرسخ راه است، مسئله «اتخاذ ولد» در بسياري از آيات قرآن مطرح و ردّ شده است، قرآن مجيد در اين باره چنان سرسختي نشان مي دهد كه ما فوق تصور است و مي گويد: تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً مريم/ 90 زيرا كه وجود فرزند، عبارت اخراي نفي وجود خداست. سوره مباركه اخلاص در مقام مبارزه با همه اين افكار و نظائر آنهاست و مي گويد: خدا هست ولي او را به هيچ چيز نمي توان تشبيه كرد و مانند هيچ يك از موجودات نيست، و هيچ يك از موجودات مانند او نيست او بي همتاست، بي نياز است، نزائيده، زائيده نشده، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ.
آري فقط اين خدا مي تواند عقلا قابل قبول باشد نه آني كه ديگران گفته اند در اول سوره حديد(1)
روايتي نقل شد كه خدا مي دانست، در آينده اقوام عميق و كنجكاوي خواهند آمد، لذا در معرفي خود سوره توحيد و اول سوره حديد را فرستاد. در شأن نزول اين سوره از امام صادق صلوات اللَّه عليه نقل شده: يهود از حضرت رسول صلّي اللَّه عليه و آله خواستند كه پروردگارش را براي آنها توصيف كند، آن حضرت سه روز جواب نداد، اين سوره نازل گرديد(2)
در نقل ديگري آمده كه مشركان چنين سؤالي از آن حضرت كردند. روايت اول مؤيد مدني بودن سوره است.
سورة الاخلاص مكّية و هي أربع آيات نزلت بعد سورة النّاس

[سوره الإخلاص (112): آيات 1 تا 4]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1) اللَّهُ الصَّمَدُ (2) لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ (3) وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ (4)
به نام خداي رحمن رحيم
1- بگو: خدا بي همتاست
2- خدا مقصود و ملجاء است
3- نزائيده و زائيده نشده است
4- كسي و چيزي همتاي او نيست
كلمه ها
احد: بي همتا. بايد دانست: احد گاهي در وحدت عددي استعمال مي شود در اينصورت اسم است مانند إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ:
بقره/ 180 و مانند وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ و گاهي در وحدت وصفي بكار مي رود، در اينصورت وصف است به معني بي همتا و و بي مانند و فقط بذات باري اطلاق مي شود در آيات قرآن آن گاه كه منظور آن بود كه دوگانگي را از خدا نفي كند لفظ «واحد» بكار رفته است نظير: وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ نحل/ 51.
اللَّه: درباره لفظ جلاله اللَّه در تفسير سوره فاتحة الكتاب سخن گفته ايم.
صمد: مقصود كسي كه همه در حوائج خود به او روي مي آورند و او را قصد مي كنند لازمه اين معنا، بي نيازي است و شايد بدين جهت صمد را «بي نياز» گفته اند. صمد (بر وزن عقل) در لغت به معني قصد است «صمده صمدا: قصده» و نيز به معني اعتماد آيد گويند «صمد هذا الامر: اعتمده» در نهج البلاغه در خطبه هاي شصت و چهار و صد و بيست و پنج و صد و هشتاد و چهار، اين كلمه به معني قصد آمده است علي هذا صمد در آيه به معني «مقصود و مصمود اليه» است.
كفوا: (بر وزن عنق): مثل، همتا، نظير.
شرحها
در اين سوره مي خوانيم: خدا بي همتاست، همه به او محتاجند و او را قصد مي كنند يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، وصف زائيدن و زادن در او نيست، هيچ كس و هيچ چيز در ذات و افعال و صفات، مانند و نظير او نمي باشد، اين است توحيد قرآني و اين است توحيد خالص. به نظر مي آيد: اللَّهُ الصَّمَدُ. لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ. وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ همه بيان و توضيح «احد» در صدر سوره اند.
1- قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ هو ضمير شأن است، اهميت جمله بعدي را مي فهماند، معني آيه چنين مي شود: بگو حق اين است كه خدا بي همتاست، بي همتاست در ذات، بي همتاست در صفات بي همتاست در افعال، بي همتاست در همه چيز.
ناگفته نماند: درباره خداوند سبحان به پنج توحيد كه درجات توحيد هستند عقيده داريم كه در نكته ها خواهد آمد.
2- اللَّهُ الصَّمَدُ آيه اول در زمينه توصيف ذات بود، اين آيه در توصيف فعل است، صمد و محل رجوع بودن در حوائج از صفات افعال است، خدا آفريننده همه موجودات است و همه او را قصد كرده و نيازمند او هستند، علي هذا مقصود و مورد حاجت همه اوست از اين مي فهميم كه الف و لام «الصمد» براي حصر است چنان كه در الميزان فرموده است معني آيه چنين مي شود: اللَّه فقط اوست مقصود و مورد حاجات كه همه از او مي خواهند و به او روي مي آورند.
صمد را مقصود، خداي دائم كه هميشه بوده و خواهد بود، سرپرست مطاع كه بالاتر از او امر و نهي كننده اي نيست و امثال آن معني كرده اند كه بعضي از آنها در نكته ها خواهد آمد.
3- لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ جمله «لم يلد» مي شود نفي تشبيه باشد در مقابل نصاري كه مي گفتند الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ يا در مقابل مشركان كه مي گفتند: خدا فرزند زائيده است:
أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ صافات/ 151، و شايد منظور آن باشد كه هيچ چيز بطور اشتقاق و مجزا شدن از خدا، به وجود نيامده است بلكه خدا همه را با اراده و مشيت خود آفريده است الميزان وجه دوم را اختيار كرده كه قول نصاري و هر قول ديگر در اين جمله نفي شده است.
«لم يولد» حاكي از قدم ذات، و واجب الوجود بودن خداست، خدايي كه از چيز ديگري به وجود نيامده است بلكه هستي را از ذات خود دارد، به نظر مي آيد: لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ هر دو روي هم مراد هستند يعني موجودي در اين دو
وصف، فقط منحصر به باري تعالي است، گرچه «لم يولد» نيز چنين است، به هر حال، خدا از اين جهت نيز بي همتاست.
4- وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ ظاهرا «يكن» منسلخ از زمان است نظير كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا مريم/ 290 «احد» نكره در سياق نفي، مفيد عموم است، آن شامل انسان غير انسان مي باشد، معني آيه چنين مي شود: هيچ كس و هيچ چيز مانند خدا نيست، نظير لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ اين هم شكل ديگري از بي همتايي است، تأخر «احد» ظاهرا براي حفظ اواخر آيات است.
نكته ها
درجات توحيد: در رابطه با قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ بايد دانست: درباره خداوند سبحان به چهار نوع توحيد عقيده داريم كه درجات توحيد ناميده مي شوند.
اول: توحيد ذات. يعني خدا بي همتا و بي مانند است مانند قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و آيات بعدي كه همه حكايت از بي مانندي خدا دارند و نظير آيات لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ شوري/ 11، نفي ثاني داشتن نيز از توحيد ذات است نظير لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ نحل/ 51 و نظير وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ نساء/ 171.
دوّم: توحيد صفات. يعني صفات حق تعالي عين ذات اوست، ميان ذات و صفات حق دوگانگي وجود ندارند، بر خلاف انسان كه صفاتش عارض بر ذات او است، نظير علم، كه قبلا وجود نداشت، بعدا عالم شد، علي هذا يا بگو: اللَّه و يا بگو:
علم مطلق، يا قدرت مطلق، هر سه يكي است.
توحيد صفاتي نفي هر گونه كثرت و تركب در خود ذات است و همچنين
خدايا حيات مطلق هر دو يكي است.
ناگفته نماند: صفات افعال مانند خالق بودن و رازق بودن به صفات ذات يعني علم و قدرت بر مي گردد.
علامه طباطبائي در جلد پنجم روشن رئاليسم بحث «خداي هستي داراي همه كمالات هستي است» فرموده: صفاتي مانند: هستي بخش، روزي دهنده، زنده كننده، ميراننده ... در حقيقت صفاتي هستند نسبي نه خارجي نفسي (رجوع شود به جلد اول اصول كافي كتاب التوحيد).
در خطبه اول نهج البلاغه آمده است:
«و كمال الاخلاص له نفي الصفات عنه لشهادة كل صفه انها غير الموصوف و شهادة كل موصوف انه غير الصفة»
منظور از نفي صفات آنست كه بگوئيم: صفات خدا زائد بر ذات خدا نيست.
ناگفته نماند: در قرآن كلمه صفت يا صفات نيامده بلكه فقط «الاسماء» آمده است وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْني فَادْعُوهُ بِها يعني يا بگو خدا يا بگو رحمان، اين تعبير در بيان عينيت ذات با صفات از همه رساتر است.
سوّم: توحيد افعال. اين سخن بدين معني است كه كائنات اعم از مادي و مجرد همه فعل خدايند «لا مؤثر في الوجود الا اللَّه» پس ما سوي اللَّه هر چه باشد همه به صورت يك واحد (از جمله انسانها و كارهاي انسانها) مخلوق خدا و فعل خدا هستند نسبت آنها به خدا، نسبت نوشته هاست به نويسنده، نويسنده يكي است، نوشته ها و حروف و خطوط، بي شمار هستند.
خدا در كارهاي خود محتاج كسي نيست و از محلي كمك دريافت نمي كند به عبارت ديگر: خدا در كارهايش مستقل است امّا غير خدا هيچ يك در كار خود مستقل نيستند از خدا كمك مي گيرند و از حول و قوه او، قدرت كار پيدا مي كنند «ازمة الامور طرا بيده. و الكل مستمدة من مدده»- «لا حول و لا قوة الا باللَّه» از اين رو كارهاي انسانها نيز كار خدا است. چهارم: توحيد عبادت. يعني عبادت و بندگي خاص خداست سه قسمت گذشته راجع به خدا و راجع به اعتقاد است ولي چهارمي راجح به بنده و راجع به عمل است.
ناگفته نماند: كارهاي انسانها به دو بخش تقسيم مي شود، اول كارهاي عبادي كه در آنها قصد قربت معتبر است مانند نماز و روزه و مانند آن.
دوّم كارهاي غير عبادي، مانند خريد و فروش، كشتن و درو كردن، ازدواج و طلاق، و بالاخره همه كارهاي روز مره انساني، خداوند در دين اسلام براي همه كارها اعم از عبادي و غير عبادي احكام فرستاده است، توحيد در عبادت آنست كه انسان در همه كارهايش چه عبادي و چه غير عبادي از خدا فرمان برد، به عبارت ديگر انسان فقط يك مطاع و يك معبود داشته باشد قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ انعام/ 162. منظور از سخن پيامبران كه مي گفتند: يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ ظاهرا همين بوده است نه فقط كارهاي عبادي.
فضيلت قل هو اللَّه احد: 1- منصور بن حازم از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: هر كه يك روز بر او بگذرد و در نمازهاي پنجگانه قل هو اللَّه احد را نخواند گفته مي شود: بنده خدا تو از نمازگزاران نيستي:
«عن ابي عبد اللَّه عليه السّلام قال من مضي به يوم واحد فصلي فيه بخمس صلوات و لم يقرأ فيها قل هو اللَّه احد قيل له يا عبد اللَّه لست من المصلين».
2- ابو بكر حضرمي از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده: هر كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد خواندن قل هو اللَّه احد را بعد از نماز واجب ترك نكند هر كه آن را بخواند خدا خير دنيا و آخرت را براي او جمع كند، او پدر و مادرش و فرزندانش را بيامرزد
«عن ابي عبد اللَّه عليه السّلام قال: من كان يؤمن باللّه و اليوم الاخر فلا يدع ان يقرأ في دبر الفريضة بقل هو اللَّه اجد فانه ان قرأها جمع اللَّه له خير الدنيا و الاخرة و غفر له و لوالديه و ما ولد».
3- عمرو بن يزيد گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كه به وقت خارج شدن از منزلش ده بار قل هو اللَّه احد را بخواند، پيوسته در حفظ خدا خواهد بود تا به منزلش بر گردد.
«قال ابو عبد اللَّه عليه السّلام من قرء قل هو اللَّه احد حين يخرج من منزله عشر مرات لم يزل في حفظ اللَّه عز و جل حتي يرجع الي منزله».
4-
«عن ابي عبد اللَّه عليه السّلام قال: من قرء قل هو اللَّه احد مرة واحدة فكانما قرء ثلث القرآن و ثلث التوراة و ثلث الانجيل و ثلث الزبور».
5- رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله سريه اي را به جنگ فرستاد، فرمانده آنها علي عليه السّلام بود، چون بر گشتند حضرت از آنها از علي عليه السّلام پرسيد، گفتند: همه خوبيها را داشت ولي در همه نمازها كه با ما خواند قل هو اللَّه احد را مي خواند. حضرت فرمود: يا علي چرا چنين كردي؟ گفت: قل هو اللَّه احد را دوست دارم. حضرت فرمود: آن را دوست داشتي تا خدا تو را دوست داشت.
6-
«و قال الصادق عليه السّلام من قراها و اهداها للموتي كان فيها ثواب ما في جميع القرآن ...»
اين چند روايت از تفسير برهان نقل گرديد، به جز حديث اول و پنجم كه از مجمع البيان آورده ايم.
ناگفته نماند روايت در اين باره زياد است خواهان تفصيل بيشتر به كتابهاي ديگر مراجعه فرمايند.
تأويل الصمد: كليني رحمه اللَّه در كافي «باب تأويل الصمد» از داود بن قاسم جعفري نقل كرد كه به حضرت جواد صلوات اللَّه عليه گفتم:
«ما الصمد؟ قال: السيد المصمود اليه في القليل و الكثير»
اين روايت مطابق معناي لغوي «الصمد» مي باشد.
طبرسي رحمه اللَّه از امام سجاد صلوات اللَّه عليه نقل كرده:
«قال الصمد الذي قد انتهي سودده و الصمد الدائم الذي لم يزل و لا يزال و الصمد الذي لا جوف له و الصمد الذي لا يأكل و لا يشرب و الصمد الذي لا ينام»
اين روايت راجع به معناي لازم «الصمد» است يعني خداي ازلي و ابدي، خداي بي خلل، خداي بي نياز اين روايت در توحيد صدوق رحمه اللَّه/ 90 نيز نقل شده است و نيز در آن كتاب نقل شده:
«قال الباقر عليه السّلام الصمد السيد المطاع الذي ليس فوقه آمر و ناه».
روز بيست و يكم رمضان هزار و چهار صد و سه مطابق 12/ 4/ 1362 روز شهادت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه، تفسير سوره اخلاص خاتمه يافت.
و الحمد للَّه و هو خير ختام(3)

پاورقي

1- كافي كتاب توحيد باب النسبة حديث 2.
2- «عن ابي عبد اللَّه (ع) قال: ان اليهود سئل رسول اللَّه (ص) فقالوا انسب لنا ربك فلبث ثلاثا لا يجيبهم ثم نزلت قل هو اللَّه احد ... الي آخرها» كافي كتاب التوحيد باب النسبة حديث اول.
3- تفسير احسن الحديث، سيد علي اكبر قرشي، ج12، ص400- 410، بنياد بعثت، چاپ: سوم، تهران، 1377 ش.

بازگشت