تفسير هدايت


سوره حمد، چكيده معارف قرآني
تفسير بسملة (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ گفتن)
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- به نام خداوند بخشنده مهربان.»
به وسيله چه چيز مي انديشيم و تصميم مي گيريم و به كار برمي خيزيم؟ آيا جز به نيروها و به كارمايه ها است؟ چه كسي مالك اين نيروها است و با اين كارمايه ها به ما مدد مي رساند؟ آيا او خدا نيست؟ بنا بر اين هر نيرويي كه به آن مي انديشيم يا تصميم مي گيريم يا به كار برمي خيزيم، نشانه و آيه اي از آيات خدا و نامي از نامهاي نيكوي است، و بر ما واجب است كه بگوييم: به نام خدا پيش از هر موج انديشه و درخشش انديشه و جنبش عمل. او خدايي است كه ما را آفريده و راهنمايي كرده، پس هر چيز را به نام او آغاز مي كنيم، چه در حقيقت هر چيز نامي از نامها و آيتي از آيات بزرگ او است.
و نامهاي خدا همه مظاهر بخشندگي او است، و بخشندگي او گسترده و پايدار است. و از رحمت فراگيري كه بر همه چيز گسترده مي شود به لفظ «الرحمن» تعبير مي كنيم، به همان گونه كه از رحمت دايمي او كه هميشه بوده و هميشه خواهد بود، با لفظ «الرحيم» ياد مي كنيم، و زود باشد كه رحمت دايمي خدا در روز ديگر به صورت باغهاي پر وسعتي تجسم پيدا كند كه به مؤمنان اختصاص دارد. و اما در دنيا رحمت خدا به همه بندگانش از مؤمن و كافر مي رسد، و مي بايستي كه در هر كار بزرگ و كوچك بندگي را به او اختصاص دهيم و تنها از او مدد خواهيم.

موارد حمد و سپاسگزاري
هنگامي كه از خدا سپاسگزاري مي كنيم و او را با صفات نيكي كه در او است و در عمل به صورت نعمتهاي بزرگ و فراوان او بر ما تجلّي پيدا مي كند كه آشكارترين آنها نعمت توجه او به جسم و جان ما است و با آن خدا انسان را بزرگوارترين و برترين آفريده از بسياري از آفريده هاي خود قرار دهد مي ستاييم، بيشتر متوجه تربيت و رعايت خداوند متعال هستيم و آن را سپاسگزاري مي كنيم. ولي اين تربيت تنها به آدمي اختصاص ندارد، چه، همه موجودات زنده از اين نعمت تربيت و رعايت خدا در حق خود، از زمان به دنيا آمدن تا هنگام مرگ، برخوردارند. گياه، نعمت عنايت را از جانب خدا دريافت مي كند، كه اين نعمت در پرتوهاي خورشيد تجسّم پيدا كرده است، و از آب آسمان كه بر آن فرومي ريزد، و املاح زميني و بادهاي به ثمر رساننده گلها و ...خشكي و دريا كوه ها و ستارگان و كهكشانها و ... همه از توجّه و عنايت خدا و رعايت دايمي او برخوردارند.
پس بايد در برابر خدا به حال خضوع و خشوع بايستيم كه عنايت و رعايت او ما و هر چه را كه متنعم به اين غايت است شامل مي شود، و بگوييم:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ- سپاس خداي را كه پروردگار جهانيان است.»
و صفت دومي كه خدا را بر آن ستايش مي كنيم و به آن از او نام مي بريم، رحمت گسترده و دايمي او است كه او:
«الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- بخشنده مهربان است.»
چيزي كه هست نعمتهاي خدا عبث و بدون حكمت نيست. هدف آنها تربيت آدمي و آزمودن او است. و به همين جهت است كه به نيكي و بدي پاداش مي دهد. خدا، علاوه بر رحمت گسترده و دايمي خود، حكيم و فرزانه اي است كه زود به حساب مي رسد و سخت كيفر مي دهد و ناگزير بايد از او بترسيم و از رسيدن عذابش بيمناك باشيم و سخت در طلب رضاي او بكوشيم، بدان جهت كه او:
«مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ- مالك روز جزاست.»
و خدا كه مالك يوم الدين است، مالك بهشت و دوزخ و ترازوي سنجش اعمال بندگان و فرمان دادن به بهشت يا دوزخ براي هر يك از بندگان خويش است. و اين تعبير شايسته تر از تعبير «ملك يوم الدّين» به نظر مي رسد، بدان جهت كه ملك (پادشاه) در دولت خود تنها يك چيز را در تصرف دارد كه حكم و سلطه است، در صورتي كه خدا مالك سلطه و همه چيزها و حتي اشخاصي است كه بر آنان فرمان مي راند.
و از آن جا كه خدا پروردگار جهان و جهانيان، و بخشنده و مهربان و صاحب و مالك روز دين و جز است، ناگزير بايد پرستش را تنها مخصوص او كنيم و در هر امر كوچك و بزرگ چشم به او داشته باشيم و از او مدد خواهيم، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ- تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو مدد مي جوييم.»
و اين انديشه داراي دو جنبه مثبت و منفي است:
اوّل: ما به خدا متوسّل مي شويم و پيوندهاي خود را با او محكم مي كنيم كه آشكارترين آنها راه يافتن به روان كردن اوامر است، و اين چيزي است كه به ما در تحمل هر سختي و رنج و دست يافتن به خواسته ها مدد مي رساند.
دوم: ما جز به خدا متوسل نمي شويم، تا چنان نشود كه اتّكالي باشيم و دنباله رو ديگران شويم و سرانجام ما را به بندگي خود درآورند.
هنگامي كه اندكي در معني اين آيه بينديشيم، خواهيم ديد كه در آن فلسفه آزادي انسان به صورتي مستحكم خلاصه شده است.
از آنجا كه خدا را نامهاي نيكو است و حرّيت آدمي به وسيله آنها تضمين مي شود، بايد پرستيدن بتهايي را كه جز خدا مي پرستيم كنار بگذاريم، چه متّصف به هيچ يك از صفاتي كه براي خدا ذكر كرديم نيستند، و نه پروردگارند و نه رحمان و نه مالك روز پاداش.
هنگامي كه بتهاي خاموش (همچون سنگ) يا ناطق (همچون كساني كه جز خدا پرستش مي شوند) را كنار مي گذاريم، بر راه راست و مستقيم قرار گرفته ايم.
ولي تحقّق يافتن استقامت راه چندان آسان نيست، بدان سبب كه رهايي يافتن از چنگ اصنام و بتان بسيار دشوار است. و بر انسان است كه در برابر خود هدف دشواري همچون استقامت را قرار دهد و به آن در زندگي صورت تحقق بخشد، كه اين تحقق يافتن دشوار پس از عبور از سه مرحله صورتپذير خواهد شد:
مرحله نخستين: تصميم گرفتن بر استقامت است. و اين تصميم گرفتن زماني به درستي مي تواند عملي شود كه آدمي بداند كه در زندگي راههاي گوناگوني وجود دارد كه از آنها نمي تواند به هدفهاي مورد آرزوي خود برسد، و اين كه تنها يك راه است كه او را به هدفش مي رساند. بايد بداند كه شناسايي اين راه و پيش رفتن در آن از اموري است كه براي دست يافتن به آن لازم است هر چه مي تواند بكوشد، و از نعمتهاي ارزاني داشته به توسط خدا بر او نيست، و مثلا همچون نعمت چشم داشتن نيست كه نوزاد با آن به دنيا مي آيد، لذا دعا مي كنيم و از خدا مي خواهيم كه ما را به راه راست و استقامت برساند:
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ- ما را به راه راست هدايت كن.»
و اين دعا دليل بر آن است كه خدا استقامت را به كسي مي بخشد كه آن را از او بخواهد.
و گاه استقامت جنبه دايمي بودن ندارد، از آن روي كه طوفانهاي شهوات و امواج فشارهاي اجتماعي و موانع نفساني وسوسه هاي شيطاني همان گونه با قلب آدمي بازي مي كند كه بادهاي تند با پر مرغي بازي مي كند. بنا بر اين بر انسان واجب است كه چشم به راه نعمت خدا باشد تا استقامت دايمي شود، و به همين سبب خدا گفته است:
«صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ- راه كساني كه به ايشان نعمت دادي.»
و اين نعمت نعمت هدايت است كه طبيعة مايه بهره مندي از ديگر نعمتهاي خدا خواهد بود.
و تا زماني كه استقامت نعمتي است كه همچون موهبتي بهره آدمي مي شود، و گاه چنين بهره مندي فراهم نمي آيد، بر او است كه بيدار و هوشيار بماند، و هر وقت عوامل انحراف او را از راه راست به بيراهه كشانيد، از بركت همين هشياري و اعتماد به خدا و به تصميم خود براي بازگشتن به استقامت در زندگي براي دست يافتن به يقين، دوباره به آن بازگردد.
بر ما واجب است كه بدانيم خدا راه راست را به صورت راه زندگي اشخاص تجسّم مي بخشد، چه، ناگزير بايد براي ايمان يك صورت تجسّم يافته واقعي وجود داشته باشد تا به شكل انديشه هاي مجرّد و انتزاعي در نيايد كه قابل تطبيق و به كار بستن نيست، و اين همان «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» است از: پيامبران و صدّيقان و شهيدان و صالحان و نظاير ايشان.
امّا مرحله دوم بازشناختن وسايل منحرف شدن از راه راست است كه بر انسان در جهت انحراف و كج شدن از راه فشار وارد مي آورد و چنان مي كند كه شخصي از روي علم و به عمد راه منحرف را براي پيش رفتن خود برگزيند.
همچون دوست داشتن شهوتها از زنان و فرزندان و چيزهاي تجمّلي و فخر فروشي و حبّ جاه و خواستاري تسلّط و سروري بر ديگران.
بيشتر مردم از طريق هواهاي نفساني و شهوات خود از استقامت منحرف مي شوند، بدان جهت كه خود را تسليم به فشارهاي اين شهوتها مي كنند. اين گونه كسان در معرض خشم خدا قرار دارند كه نور فطرت و درخشندگي عقل و خرد را از ايشان سلب مي كند، و ناگهان خود را در تاريكيهايي مي يابند كه هيچ چيز را نمي بينند و از همين روي است كه مؤمنان به دعا از خداي بزرگ مي خواهند كه نعمت هدايت را براي ايشان دايمي كند و مستقيم باقي بماند.
«غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ- كساني كه در معرض خشم (خدا) قرار گرفته اند.»
و چون به عمد از راه راست منحرف شده اند، خداوند نعمت هدايت را از ايشان سلب كرده و پيوسته منحرف باقي خواهند ماند.
مرحله سوم: رهايي از عوامل جبري انحراف است كه انسان را نادانسته و بدون تصميم گرفتن خودش به راه كج مي كشاند، همچون ناداني و غفلت و فراموشي، كه اينها نيز از عوامل گمراهي است و بايد شخص از شرّ آنها نيز خلاص شود تا استقامت به حدّ كمال رسد.
و بسياري از مردم، به سبب ناداني ايشان نسبت به دين و خوشبختي و خيري كه با آن همراه است، انحراف حاصل مي كنند. مانند بيشتر نوجواناني كه از ارزشهاي خدا دور شده و به چپ و راست رفته اند، و به خاطر دست يافتن به اصول و مبادي باطل اصول و مبادي راست و حقيقي را فدا كرده اند اينان نادانند، بدان جهت كه اگر از دين درست آگاهي مي داشتند، از فداكاري براي حفظ اصول و مبادي حقيقي و درست خودداري نمي كردند، و چنين است كه مؤمنان در اوضاع و احوال خاص به گناه كشيده مي شوند و هر چه زودتر توبه مي كنند رهبر اينان غفلت و فراموشي است. به همين جهت است كه مؤمنان راستين به وي از خدا مي خواهند كه آنان را به راه راست هدايت كند و از «گمراهان» قرارشان ندهد:
«وَ لَا الضَّالِّينَ- و نه گمراهان.»
رهايي از گمراهي نادانسته تنها پس از رهايي از كجراهي و انحراف دانسته است، چه نور خدا وارد قلب متكبّر معاند نمي شود كه تصميم بر كجراهي گرفته است، و به همين جهت است كه قرآن نخست به خلاص شدن از خشم خدا فرمان مي دهد، و سپس به رهايي از گمراهي.
تفسير و آخرين سخن ... اين كه سوره الحمد با آيات هفتگانه آن خلاصه اي از ديدگاهها و بصيرتهاي اسلام درباره زندگي است كه تفصيل آن را در سراسر قرآن مي يابيم.(1)

پاورقي

1- تفسير هدايت، مترجمان، ج 1، ص 91-96، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، 1377 ش، چاپ: اول.

بازگشت