تفسير خسروي


سورة فاتحة الكتاب
مدني و بقولي مكي و بقولي دو مرتبه در هر دو جا نزول يافته و هفت آيه است
سوره الفاتحة (1): آيات 1 تا 7
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «1»
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «2» الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «3» مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ «4» إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ «5»
اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ «6» صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ «7»

تفسير معاني:
1- مي خوانم و ياري مي طلبم بنام خدائي كه جامع صفات كماليّه است و جز او كسي مستحق و سزاوار پرستش نيست. چون باو پناه ميبرم پناهم ميدهد و چون او را بخوانم بي جوابم نمي گذارد. رحمان است چونكه ببسط روزي بما رحم و عطوفت مي كند، و هر چند مردم از اطاعتش سرپيچي كنند، آنانرا از رزق خود بي بهره نمي گذارد. رحيم است از آنكه در دين و دنيا و آخرت بما ترحّم مي نمايد و بكيش سهل و آسان بر ما منّت مي نهد، و بجدائي ما از دشمنانش بما تفضّل مي فرمايد. برحمت رحمانيّه خود هر گونه نعمتي را شامل تمام موجودات نموده، و برحمت رحيميه خويش مؤمنان را در دنيا و آخرت مخصوص فرموده است.
2- شكر و ستايش و ثنا و نيايش مختص بخدائي است كه پرورش دهنده و تربيت كننده تمام موجودات و آفريننده تمام مخلوقات و روزي دهنده تمام كائنات است آدميان را آفريده و از هر طريق بآنها روزي ميرساند. بقدرت كامله خود حيوانات را بوجود آورده و در كنف رأفت خويش بآنها غذا ميدهد. و بمصلحت هر يك تدبير كار آنها مي نمايد. و بتوانائي خويش جمادات را نگهداري كرده اتّصال آنها را از تفرقه و تفرقه آنها را از اتّصال بيكديگر محفوظ ميدارد ...
3- بتمام موجودات روزي بخش و بتمام پرستندگان و مؤمنان بسيار مهربان و بخشايشگر است.
4- بر اقامه امر خود توانا و در روز حساب و جزاي اعمال قاضي صاحب اختيار و متصرّف حقگذار است.
5- اي پروردگار منعم! ما فقط ترا از روي خلوص و توحيد فرمانبري و اطاعت مي كنيم و با خواري و خضوع بي سمعه و رياء پرستش و اطاعت و عبادت مي نمائيم از تو جز ترا نمي خواهيم و مانند جاهلان بمعرفت تو و دوران از درگاه عنايت تو ترا در برابر عوض و بدلي نمي پرستيم و بر طاعت و عبادت و دفع شر دشمنانت از خودت ياري مي جوئيم و فقط از خودت توفيق و كمك بر عبادتت و بر تمام امور را خواهانيم.
6- ما را براه راست هدايت نما، راهي كه لازمه اش رسيدن بمقام محبّت و وصول بسعادت و جنّت تو باشد، و مانع از پيروي هواهاي خويشتن و دافع از هلاك و مهالك آراء خودمان گردد. راهي كه ما را بصورت انسانيت و ميزان آدميت در آورد.
7- براهي رهنمائي فرما كه موفّقين بدين و طاعت و متنعّمين باسلام و عبادت خود را راهنمائي فرموده اي. نه راهي كه يهودان رفته و مورد غضب و خشم تو قرار گرفته اند، و نه راهي كه نصاري رفته و بگمراهي افتاده اند.

بيان 1
علماي اماميّه اتفاق دارند كه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آيه اي از سوره «الحمد» و هر سوره اي از سوره هاي قرآن است و هر كس آنرا ترك كند و در نماز نخواند نمازش باطل است، خواه نماز واجب و خواه نماز مستحب و نافله و در نمازي كه واجب است حمد و سوره بجهر يعني بلند خوانده شود (نمازهاي صبح و مغرب و عشاء) بلند خواندن بسم اللّه واجب است، و در نمازي كه بايد به اخفات خوانده شود (نمازهاي ظهر و عصر) بلند خواندن بسم اللّه مستحب است.
حمزه و خلف و يعقوب و يزيدي از قراء، فاصله بين سوره ها را به تسميه (يعني گفتن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) نمي دانند، ولي باقي قرّاء بين سوره ها تسميه را فاصله ميدانند و هر سوره را از سوره ديگر به بسم اللّه جدا مي شمارند جز در بين سوره انفال و توبه كه بسم اللّه ذكر نشده است.
ابن مسعود (رض) گفته است كه هر كس بخواهد خداوند او را از نوزده زبانيه آتش نجات دهد «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» را بخواند، زيرا آن نوزده حرف است تا خداوند هر حرفي را از آن سپري در برابر هر زبانيه اي (كه فرموده است عليها تسعة عشر) قرار دهد.

بيان 2
ابن عبّاس و قتاده گفته اند سوره الحمد مكّيه است. مجاهد گفته مدنيّه است و بقولي يكبار در مكّه و يكبار در مدينه نازل شده است.
اسامي اين سوره مباركه يكي «فاتحة الكتاب» است چون افتتاح مصحف شريف بنوشتن آن ميشود. و همچنين براي وجوب قرائت آن در نماز كه هر سوره اي از سور قرآني بآن افتتاح مي گردد. و ديگر «سورة الحمد» چون حاوي ذكر ثنا و سپاس خداست. و ديگر «امّ الكتاب» چون اصل و جامع و مقدم بر ساير سور قرآني است و عرب هر امر جامع و مقدّمي را «امّ» گويد و مجموع آنچه در ساير سور قرآني است خداوند در اين سوره بوديعت نهاده، زيرا اثبات ربوبيت و عبوديّت كه مقصد قرآن است در آن است. و ديگر «السبع» زيرا هفت آيه است و اختلافي در جمله آن نيست. و ديگر «المثاني» زيرا در هر نماز واجب و نافله دو مرتبه قرائت ميشود. و بقولي چون دو مرتبه نازل شده است. و ديگر «وافيه- و كافيه- و اساس- و شفاء» نيز ناميده اند و از رسولخدا صلّي اللّه عليه و آله مروي است كه:
«فاتحة الكتاب شفاء من كلّ داء» سوره فاتحه درمان هر درد است. و نام ديگر آن «الصّلوة» يعني دعاء است، چه از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله مروي است كه خداوند عزّ و جلّ فرمود:
«قسمت الصلوة بيني و بين عبدي نصفين نصفها لي و نصفها لعبدي الي آخر الرواية» كه الحمد تا آيه «نستعين» ثناي حق و آيه نستعين بين خدا و بين عبد، و پس از آن درخواست عبد است.
اين بود ده نامي كه براي سوره الحمّد ذكر شده است.

بيان 3
- در معني «إهدنا» وجوهي ذكر كرده اند- يكي آنكه بمعني «ثبّتنا علي الدّين الحقّ» باشد، زيرا خداوند تمام خلق را هدايت فرموده است ولي انسان ممكن است دچار لغزش شود و خاطره هاي فاسده بر او وارد گردد، و بهتر است كه از خدا بخواهد بر دينش ثابت و پايدار بماند و زيادات هدايت باو عطا فرمايد كه آنها يكي از اسباب ثبات بر دين است چنانكه فرمود: «الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُديً» ديگر آنكه هدايت بمعني ثواب باشد چنانكه در آيه «يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ» و معني اين باشد «اهدنا الي طريق الجنّة ثوابا» سه ديگر آنكه بمعني «دلّنا علي الدّين الحقّ في مستقبل العمر كما دللتنا عليه في الماضي».
و در معني «الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» نيز وجوهي ذكر شده است:
اول علي عليه السّلام و ابن مسعود از رسولخدا صلّي اللّه عليه و آله روايت كرده اند كه مقصود كتاب خدا است. دوم از جابر و ابن عبّاس مروي است كه مقصود اسلام است، سوم مروي از محمّد بن الحنفيّه است كه مقصود آن دين خداست كه جز آن از بندگان قبول نشود.
قول چهارم آنكه صراط مستقيم پيمبر صلّي اللّه عليه و آله و جانشينان آنحضرت هستند، و اولي آنستكه آيه را بر عموم اين وجوه و مقاصد حمل كنيم تا تمام اين مرادها داخل آن باشد، زيرا صراط مستقيم ديني است كه خداي تعالي بآن امر كرده است از توحيد و عدل و ولايت آنكسيكه خداوند طاعت او را واجب كرده است.

تفسير الفاظ
«بسم» اسم مشتق از «سموّ» است بمعني رفعت و اصل آنهم (سمو) بواو است، زيرا جمع آن «اسماء» ميباشد (مثل قنو و أقناء و حنو و أحناء) و تصغير آنهم «سميّ» است و چنانكه بعضي گفته اند مشتق از «وسم» و «سمة» نميباشد، زيرا در صورت حذف فاء الفعل همزه وصل داخل آن نميشود، مثل (صلة وعيدة) از (وصل و وعد) بعلاوه تصغير آنها هم (وعيدة و وصيلة) است در صورتي كه مصغّر «سمو» چنانكه گفتيم «سميّ» است و «وسيم» نيست.
اللّه اسمي است كه جز بر او سبحانه و تعالي بر ديگري اطلاق نميشود، و در اصل لفظ آنهم قولهائيست.
1- بقولي اصل آن «اله» است (بر وزن فعال) همزه وصل آن حذف شده و الف و لام عوض لازم آن قرار داده شده است.
2- بقولي أصل آن «لاه» بر وزن «فعل» بوده، و الف و لام بآن ملحق گشته است، و اين الف و لام براي تعظيم و تفخيم بوده است نه براي تعريف زيرا اسماء خدا تمام از معارف است و محتاج بحرف تعريف نيست.
3- بعضي گفته اند كه «اللّه» اسمي است موضوع و غير مشتق، زيرا واجب نيست كه هر لفظي مشتق باشد، چه اگر اين امر واجب باشد تسلسل لازم مي آيد.
4- بعض ديگر گفته اند مشتق است، و در اشتقاق آن مختلف شده اند: دسته اي گفته اند مشتق از «الوهيّة» است كه عبادت باشد و «تألّه» بمعني «تعبّد» است و ابن عباس اين آيه را «و يذرك و إلهتك» خوانده، يعني عبادتك و گويند «أله اللّه فلان الهة» چنانكه گويند «عبده عبادة» بنابراين «اللّه» يعني الذّي يحقّ له العبادة و بدينجهت ديگري باين نام خوانده نميشود، دسته ديگر آنرا مشتق از «وله» ميدانند يعني تحيّر. أله يا له يعني تحيّر و معناي آن: كسي كه عقول در كنه عظمت او متحيّر است. بقول ديگر از مادّه «أله» بمعني «فزع» گرفته اند، يعني يألهون اليه اي يفزعون اليه في حوائجهم: براي برآمدن نيازمنديهاشان بدرگاه او ناله و زاري مي كنند و به مألوه «اله» گويند چنانكه به موتمّ «امام». و باز بقولي ديگر مشتق از «أله» بمعني سكن و معنا اين باشد كه انّ الخلق يسكنون الي ذكره. و بقولي از «لاه» گرفته اند يعني احتجب و معني اين باشد كه «انّه المحتجب بالكيفيّة عن الأوهام الظاهر بالدلائل و الاعلام» كه بكيفيت از اوهام و عقول محجوب و مستور است و بدلائل و آثار در ظاهر مشهود و مشهور است.
«بسم اللّه»: بقولي: اي استعينوا بأن تسمّوا اللّه بأسمائه الحسني و تصفوه بصفاته العليا، و بقولي: استعينوا باللّه، و بقولي أبتدء قرائتي بتسمية اللّه كه اسم در موضع مصدر نهاده شده است يا أقرا مبتدءا بتسمية اللّه) و صاحب تفسير مجمع البيان گويد اين قول بهتر است زيرا ما مأموريم به اين كه امور خودمان را بنام خدا شروع كنيم نه اينكه از كبريائي و عظمت او خبر دهيم.
«الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» دو صفتند از فعل «رحم» كه براي مبالغه وضع شده اند و وزن «فعلان» مبالغه اش بيشتر است و رحمت بمعني نعمت و رقّت و عاطفه ايست كه در قلب پيدا و صاحب خود را بنيكوئي و احسان نسبت بديگران وادار مي كند- ولي در باريتعالي عزّ اسمه اين صفات عين ذات او است. رحمن بمنزله اسم علم ابلغ و رساتر از رحيم است. زيرا رحمان بر غير خدا اطلاق نميشود، ولي رحيم بر غير او اطلاق ميشود و لذا مقدّم بر رحيم ذكر شده.
«الحمد»: حمد سپاس و ثنا نسبت بفضيلتي است كه باختيار از كسي مانند كردار نيك بروز كرده باشد، حمد و مدح و شكر در معني با يكديگر نزديك ميباشند. نقيض حمد «ذمّ» است و نقيض مدح «هجا» است و نقيض شكر «كفران» است.
ربّ: ربّ بمعني سيّد مطاع و مالك و صاحب و مصلح است. ربّ بطور مطلق جز بر خدا بر ديگري گفته نميشود و بر سايرين بطور مقيد بايد گفت (مانند: ربّ الدار، ربّ الابل، ربّ الضّيعة) ربّ در أصل مصدر و بمعني تربيت است و تربيت آنستكه كسي چيزي را بتدريج و آرام بسر حدّ كمالش برساند، و ممكن است ربّ بمعني مربّ و صفت از مادّه (ربّه يربّه) باشد و جمع ربّ «ارباب» است.
«العالمين»: عالمون و عالمين جمع عالم است (بفتح لام) و خود «عالم» هم جمعي است كه از لفظ خود مفرد و واحدي ندارد و مشتق از علامت است زيرا دلالت بر وجود صانع دارد. و بقولي مشتق از علم است زيرا اسمي است كه بر معلوم واقع ميشود و فارسي آن جهان و جهانيان است.
مالك: بقرائتي «ملك» هم خوانده شده است (مالك) بمعني صاحب و متصرف و دارنده است، (ملك) بمعني پادشاه.
الصّراط: اصل آن «سراط» بسين مهمله و بمعني طريق و راهي است كه در آن وسائل راحت فراهم باشد. و غير آنرا «طريق» گويند.
الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ: اصل نعمت بمعني مبالغه و زياده است و در صراط منعم عليهم (راه كسانيكه بآنها انعام و احسان شده است) كساني داخل ميشوند كه راه وسط و استقامت در اعتقاد و عمل را پيموده اند. و آنها اشخاصي هستند كه خدا در باره آنها فرموده است: «الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» كسانيكه گفتند پروردگار ما خداست و بر سر حرف خود ايستادگي و استقامت كردند (سوره فصلت آيه 30) و اين صراط صراط مستقيم ميباشد.
غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ: اصل غضب بمعني شدّت است، و در صراط مغضوب عليهم (راه كسانيكه مورد خشم خالق واقع اند) كساني داخل ميشوند كه راه تفريط و تقصير را پيش گرفته اند، خصوصا كه از روي علم و دانائي باشد، همچنانكه يهود نسبت بموسي و عيسي و محمّد صلّي اللّه عليه و آله رفتار نمودند، و با آنكه علم بحقانيّت آنها داشتند در مخالفت آنها مقاومت نمودند و لذا خدا در باره آنها فرموده است: «مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ، كسيكه خداوند او را از رحمت خود دور و بر او خشم و شدّت عمل آورده است (: سوره مائده آيه 63).
وَ لَا الضَّالِّينَ: ضلال در اصل بمعني هلاك است و در صراط گمراهان كساني داخل هستند كه راه افراط و غلوّ و سركشي را بخصوص از روي جهل و ناداني اختيار نمودند همچنانكه نصاري در باره پيمبر خود عيسي عليه السّلام گمان بردند و او را پسر خدا شمردند و خدا در باره آنها فرموده است: «قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً» حقّا كه از پيش گمراه شدند و بسياري را هم گمراه كردند (سوره نوح آيه 24).
پس لازمه غضب دوري و طرد است، و مقصّر كسي است كه بحقيقت پشت كرده و از آن اعراض نموده است. و لازمه ضلال و گمراهي غيبت و پنهاني و مستور ماندن از مقصود است، و مفرط كسي است كه تجاوز از حدّ كند و مطلوب از نظر او پنهان شده است و راه اعتدال و ميانه روي راه مستقيم است كه مستوجب انعام و احسان است و آن طريق معتدل اسلام و ايمان است كه خداوند فرمايد: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً» ما شما را امّت ميانه اي قرار داديم: سوره بقره آيه 143، و صراط عليّ حقّ نمسكه. (1)

پاورقي

1- تفسير خسروي، علي رضا ميرزا خسرواني، تحقيق: محمد باقر بهبودي، ج 1، ص 36-44، انتشارات اسلاميه، چاپ: اول، تهران، 1390 ق.

بازگشت