تفسير اثنا عشري


سوره فاتحة الكتاب
سوره الفاتحة (1): آيه 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «1»
بنام خداي بخشنده مهربان در منهج: مروي است كه خداي تعالي صد و چهار كتاب از آسمان نازل فرموده كه از ميان آنها تورات و انجيل و زبور و قرآن را برگزيد و علوم جميع كتب را در آن درج، و بعد از ميان اين چهار كتاب قرآن را اختيار و تمام بركات و ثواب و علوم را در قرآن منطوي ساخت، و آنگاه جميع علوم و بركات و حقايق قرآن را در سوره هاي مفصله منطوي ساخت، و همه آن معارف و بركات و مثوبات را در سوره فاتحة الكتاب جمع فرمود. پس هر كه اين سوره مباركه را بخواند، چنان است كه تمام كتب سماوي را تلاوت نموده است. و اطلاع بر معني آن، مانند اطلاع بر جميع كتب است. (1)
و لذا ابن عباس روايت نموده از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام كه فرمود:
«لو كتبت معاني الفاتحة لا و قرت سبعين بعيرا؛ (2)
اگر بنويسم معاني و حقائق فاتحه را، هر آينه هفتاد شتر از شرح آن بار شود.»
و نيز ابن عباس نقل نموده كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام از اول شب تا وقت صبح براي من تفسير فاتحة الكتاب مي فرمود و هنوز از تفسير باء نگذشته بود. بعد از آن فرمود:
« انا نقطة تحت الباء؛
من نقطه زير باء مي باشم.»
يعني نقطه و مركز علوم اولين و آخرين هستم. (3)
بزرگان تحقيقي در اين قسمت نموده اند.
تفسير اللّه: لفظ جلاله «اللّه» نام نامي ذات واجب الوجود بالذات است كه مستجمع تمام صفات كماليّه و منزه از كليه نقايص و قابل پرستش و ستايش باشد. پس تمام اسماء و صفات حسني در لفظ جلاله مندرج، و لذا اعظم اسماء الهي است چنانچه در تفسير صافي از حضرت امير المؤمنين عليه السلام مروي است كه فرمود:
«اللّه اعظم اسم من اسماء اللّه عزّ و جلّ لا يسمّي به غيره» (4)
و ابن بابويه در معاني الاخبار در ذيل حديثي از حضرت امام حسن عسكري عليه السّلام روايت نموده كه در معني «بسم اللّه» فرمود: استعانت جويم بر تمام امور به خدائي كه سزاوار پرستش نيست مگر ذات او فرياد رسي كه هرگاه اغاثه شود و اجابت كننده اي كه هرگاه خوانده شود.
اين همان مطلبي است كه شخصي از حضرت صادق عليه السّلام سؤال نمود كه: مرا دلالت نما بر خدا، چيست او. پس به تحقيق زياد شده است مجادله مجادله كنندگان و مرا متحير ساختند؟ حضرت فرمود: اي بنده خدا، آيا كشتي هرگز سوار شده اي؟ عرض كرد: بلي. فرمود: آيا كشتي ات شكسته شده زماني كه كشتي ديگر براي نجات نباشد و شناوري هم نباشد تا تو را رهائي دهد؟ عرض كرد: بلي. فرمود آيا تعلق دارد قلب تو در آن زمان به اينكه شيئي قادر باشد بر اينكه تو را از ورطه هلاكت خلاص كند؟ عرض كرد: بلي. فرمود: همان شي ء اللّه قادر است بر نجات دادن وقتي كه نجات دهنده اي نباشد و قادر است بر فريادرسي زماني كه فريادرسي نباشد. (5)
تفسير رحمن و رحيم: در منهج از حضرت صادق عليه السّلام مروي است كه فرمود: «رحمن» اسمش خاص است، يعني لفظ آن را بر غير خدا اطلاق نكنند و لذا بعد از اسم مخصوصه جلاله واقع شده و وصف آن عام است كه مطلق بخشش باشد در دنيا. «رحيم» اسمش عام كه بر غير خدا اطلاق نمايند، لكن وصفش خاص است كه مطلق بخشش باشد در آخرت. (6)
و حضرت عيسي بن مريم عليه السّلام فرمود: الرّحمن رحمن الدّنيا و الرّحيم رحيم الاخرة. و از تابعين صحابه منقول است كه ذات سبحاني «رحمن» است نسبت به جميع مردمان از مؤمن و كافر و نيكوكار و معصيت كار، يعني خالق و رازق همه مي باشد و «رحيم» است نسبت به مؤمنين، با اين توجه كه توفيق دهنده ايشان است در طاعت و عبادت و آمرزنده گناهان و معطي ثواب به آنها در آخرت. و لذا محققين فرموده اند رحمت الهيه بر دو قسم است: رحمت رحمانيه كه شامل مؤمن و كافر مي شود، و رحمت رحيميه كه اختصاص دارد به مؤمن فقط.
تبصره: اسماء و صفات الهي مانند رحيم و رءوف و لطيف و قهار به اعتبار غايات افعال باشد، نه مبادي كه انفعالات است مثلا رحمت و رأفت ناشي گردد از رقّت قلب، و همچنين غضب منشأش التهاب نفس و هر دو مستلزم تغيير حال و ذات سبحاني متعالي است از تغيّر و حدوث و انقلاب. تعالي اللّه عن ذلك علوّا كبيرا. پس بنابراين «رحيم»، يعني لازمه رحمت را كه احسان و انعام است به بندگان عطا فرمايد، از نعمت وجود و بقا و رزق و صحت و امنيت و آسايش و ساير مراحم و نسبت به غضب و سخط لازمه آنها را كه زجر و عقاب و نكال است، وارد سازد. و بر اين قياس تمام اسماء صفات الهي به اعتبار لوازم و آثار مي باشد.
فوائد بسم اللّه: شمه اي از اخبار و آثار در فضيلت «بسم اللّه» بيان مي شود:
1- تفسير برهان: باسناده عن علي بن موسي الرضا عليه السّلام قال:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم اقرب الي اسم اللّه الاعظم من سواد العين الي بياضها؛ (7)
فرمود حضرت رضا عليه السّلام: «بسم اللّه» نزديكتر است به اسم خداي اعظم از سياهي چشم به سفيدي آن.»
2-« قال النبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم: اذا قال المعلّم للصّبيّ بسم اللّه الرّحمن الرّحيم، كتب اللّه برائة للصّبيّ و برائة لابويه و برائة للمعلّم.؛(8)
فرمود حضرت پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم: هرگاه معلم به طفل تعليم دهد «بسم اللّه» را، بنويسد خدا برائتي براي بچه و براي پدر و مادر او و برائتي براي معلم.»
3- هر كه در وقت طعام «بسم اللّه» گويد، شيطان دور شود و اگر نگويد، با او مشغول شود. (9)
4- هركه در وقت جامه كندن «بسم اللّه» گويد، حايلي واقع شود ميان چشم شياطين و عورت او.
5- قال النبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم: كلّ امر ذي بال لم يبدء ببسم اللّه فهو ابتر. (10)
فرمود حضرت پيغمبر: هر امري كه ابتدا نشود به «بسم اللّه»، دنباله نخواهد داشت و به آخر نرسد.
روزي حضرت پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم به قبرستان گذر كرد و نزديك قبري رسيد، اصحاب را فرمود: به تعجيل بگذريد. ايشان به عجله گذشتند. در مراجعت چون به آنجا رسيدند، خواستند عجله كنند، حضرت نهي فرمود. سبب را پرسيدند، فرمود: وقت رفتن شخصي را عذاب مي كردند و من طاقت فرياد او را نداشتم حال خدا بر او رحمت فرمود. جهت را سؤال نمودند، فرمود: مردي فاسق به سبب معصيت تا اين ساعت معذب بود طفلي از او باقي، او را به مكتب، و معلم او را تعليم «بسم اللّه» و كودك به زبان جاري كرد، خطاب رسيد: عذاب را از او برداريد.
6- منقول است كه قيصر روم را دردسري عارض، اطبا از معالجه آن عاجز شدند، نامه اي خدمت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام براي رفعش عرضه داشت حضرت طاقيه اي را فرستاد تا به سر نهاد، فورا شفا يافت. آن را شكافته «بسم اللّه» ديد، دانست شفاي او به اين كلمه مباركه حاصل شده في الحال مسلمان شد.
چون «بسم اللّه» استفتاح است به اسم منعم حقيقي، و اعتراف به الهيت سبحاني، و التذاذ به ذكر و فضل و رحمت او، و اين باعث اشتغال نفس است به شكرگزاري و سپاسداري به حمد و ثناي او لذا بعد از «بسم اللّه» طريق كيفيت «حمد» را تلقين بندگان فرمايد:

سوره الفاتحة (1): آيه 2
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «2»
سپاس و ثنا مر خداي راست كه پروردگار عالميان است الْحَمْدُ لِلَّهِ: حقيقت هر ستايش و ثناي جميل و وصف جليل از ازل تا ابد مختص است مر ذات خداي را كه مستجمع تمام صفات كماليه و منزه از كليه نقايص و سزاوار پرستش باشد. رَبِّ الْعالَمِينَ: آن خدائي كه پروردگار عالميان است از ملائكه و جن و انس و نباتات و جمادات و غير آنها، و تربيت كننده همه آنهاست.
در عيون اخبار الرضا عليه السّلام ابن بابويه از حضرت رضا عليه السلام از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت نموده تفسير اين كلمه مباركه را كه: «مالك جماعات است از هر مخلوقي، و خالق و رازق همه آنها از آنجائي كه مي دانند و از جائيكه نمي دانند. حيوانات در تحت قدرت او و در سايه رأفت او و حفظ حمايت اويند، تدبير فرمايد هريك را به مصلحتش و نگهدار جمادات است از تهافت و آسمان را از وقوع بر زمين، زمين را از خسف مگر به امر سبحاني».
تنبيه: آيه شريفه ارشاد است به حكم عقلي كه شكر منعم واجب است، زيرا تعليق حكم بر وصف مشعر است بر عليّت، يعني دلالت دارد بر آنكه آن حكم معلل باشد به آن وصف. پس استحقاق حمد، ذات الهي را ثابت باشد به آنكه پروردگار عالميان است، قبل از شرع مقدّس حمد او را بنمايند يا ننمايند.
تحقيق: اثبات اين مطلب محتاج به سه مقدّمه باشد:
مقدمه اول: ممكنات موجوده عوالم يا متحيّز است، يا صفت متحيّز، و يا غير آن.
قسم اوّل: متحيّزي كه قابل قسمت باشد، آن را جسم نامند، و الا جوهر فرد است. و جسم يا علوي باشد يا سفلي و سفلي يا بسيط است و از عناصر اربعه: آب، باد، خاك و آتش و آنچه از اينها منشعب گردد تشكيل يابد، و يا مركب است، مانند مواليد ثلاثه: جماد، نبات و حيوان.
قسم دوّم: اعراض به اجناس و انواع آن.
قسم سوّم: ارواح.
مقدمه دوّم: مربي بر دو قسم است: اول- تربيت كند تا فايده از او ببرد، و اين نسبت به ذات سبحاني محال است، زيرا غنّي علي الاطلاق مي باشد. دوم- تربيت كند تا فايده به او رساند، و اين شايسته الهي است كه تربيت كند براي افاضه فيض، چون فياض مطلق باشد.
مقدمه سوّم: تربيت الهي بر دو نوع است: تربيت عام و تربيت خاص.
تربيت خاص دو قسم باشد: تربيت ايجادي و تربيت بقائي. تربيت ايجادي عبارت است از ابداع وجود و ايجاد بنيه انساني، و تربيت بقائي باقي داشتن بنيه انساني است. تربيت عام عبارت است از عالم كبير كه تربيت آسمان و زمين و آنچه ما بين آنهاست و عوالم ديگر. چنانچه در خصال از حضرت صادق عليه السّلام مروي است كه براي خداوند عز و جل دوازده هزار عالم است، هر عالمي بزرگتر است از هفت آسمان و هفت زمين، كه ديده نشده است عالمي از آنها، و براي خداي عز و جل عالمي است غير اينها و من حجت باشم بر آنها. (11)
پس ذات احديت خداي عالميان است به سبب اعطاء وجود، و ربّ عالميان است از جهت بقاء و دوام.
ثواب تحميد: در كتاب كافي از حضرت صادق عليه السّلام مروي است كه فرمود: در بني آدم سيصد و شصت رگ مي باشد، صد و هشتاد آن متحرك و صد و هشتاد آن ساكن، اگر ساكن متحرك شود يا متحرك ساكن گردد راحتي نيابد شخص، و حضرت پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم صبح و شب سيصد و شصت مرتبه مي فرمود: الحمدللّه كثيرا علي كلّ حال. (12)
و نيز حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كه صبح كند و چهار مرتبه بگويد «الحمدللّه ربّ العالمين»، هر آينه شكر آن روز را بجا آورده، و هر كه در شب چهار مرتبه گويد هر آينه شكر شب را ادا نموده. (13)
و نيز مفضّل گويد: خدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم دعاي جامعي مرا تعليم فرما، حضرت فرمود: حمد كن خدا را، زيرا باقي نماند هيچ نمازگزاري مگر آنكه دعا كند براي تو وقتي كه گويد: «سمع اللّه لمن حمده». (14)
و نيز در منهج حذيفه يماني از حضرت پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه جماعتي از امم سابقه مستحق غضب الهي شده بودند، كودكي از آنان بر زبان راند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»: حق تعالي به جهت ميمنت اين كلمه مباركه چهار سال از ايشان رفع عذاب فرمود. به روايتي اين حديث در «بسم اللّه» باشد.
نكته ادبيه: ابتدا به جمله اسميه براي استمرار و ثبوت است، به خلاف جمله فعليه «احمد اللّه» يا «حمدت اللّه» كه مستعمل در حدوث و تجدد باشد. پس معني آنكه حمد و ستايش ثابت است براي ذات سبحاني در عالم واقع. و ايضا اشاره است به آنكه بنده عاجز باشد از اقدام به حمدي كه سزاوار الهي باشد، چه توفيق اداي هر حمدي نعمت ديگر باشد از جانب منعم، پس ممكن نباشد.

سوره الفاتحة (1): آيه 3
الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «3»
خداوند بخشنده مهربان الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ: آن خدائي اين صفت را دارد كه بخشنده نعمت است بر خلقان، و آمرزنده و بخشاينده رحمت است بر مؤمنان. وصف اول عام است نسبت به مؤمن و كافر، دوم خاص باشد نسبت به مؤمن فقط.
تبصره 1: لفظ «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» تكرار نيست، زيرا در «بسم اللّه» بعد از ذكر معبوديت به جهت تذكر نعمتي است كه ذات الهي بدان مستحق عبادت گرديده، و در اين مقام به واسطه استحقاق حمد باشد. به عبارة اخري: در بسم اللّه نظر به مبدء فطرت است كه بي ماده و مدت از كتم عدم به فضاي وجود آورده، و در فاتحه نظر به ابقاي وجود است در دنيا و اعاده آن در عقبي، تا هر كس را به مجازات خود رساند و ذكر «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» مؤيّد آنست.
تبصره 2: ذكر آن در «بسم اللّه» به اعتبار صفت ذات و در «حمد» به اعتبار صفت فعل است. به اين معني كه ذات الهي متصف به اين دو صفت مي باشد، لكن وقتي در خارج وقوع يابد كه موجودي مورد افاضه رحمانيت يا مستوجب فيض رحيميت شود و اين صفت فعل است.
تبصره 3: چون اين دو صفت جامع تمام نعمتها و موجب اميد و رجاء باشد و هر چه در آن اميد زيادتر باشد، بنده شائق تر خواهد بود لذا دو مرتبه تكرار شد.
آثار رحمت رحمانيه از شماره بيرون است. براي نمونه شمّه اي ذكر شود: در ادعيه عرب وارد است: «يا رازق النّعاب في عشّه»، يعني: اي روزي دهنده بچه كلاغ در لانه او. شرحش آنكه بچه كلاغ چون از تخم بيرون آيد، قطعه گوشت سرخ باشد. مادر او را همرنگ خود نبيند، از او دوري جويد و واگذارد او را. خداوند رحمن در آن مدت به كمال رحمت رحماني پشه را بر اطراف او جمع، و آن جوجه از آنها تغذيه نمايد و پرورش يابد. تا پرهايش روئيد ديگر پشه جمع نشود. آنگاه مادر به سر وقت او آمده و تربيت نمايد او را.
ذو النون مصري گويد: روزي بيرون شهر رفتم. اطراف رود نيل عقربي را ديدم، به سرعت هرچه تمامتر مي شتافت. چون به كنار نيل رسيد، وزغي از آب بيرون آمد، عقرب بر پشتش سوار و شناكنان او را به آن طرف نيل رسانيد. با خود گفتم سبحان اللّه! اين چه حالت عجيبي است! بر كشتي سوار و به آن طرف رفتم، ديدم عقرب از پشت او فرود آمده متوجه درختي شد. مشاهده نمودم جواني مست در پاي درخت خوابيده، افعي قصد او نموده، عقرب فورا خود را به آن افعي رسانيده او را هلاك ساخت، جوان سالم ماند. و آثار رحمت رحمانيه بود كه فرعون با ادعاي خدائي چهار صد سال حق تعالي عمر به او مرحمت فرمود.
آثار رحمت رحيميه: حق تعالي رحيم است در شش موضع نسبت به مؤمنان: 1- در قبر و حسرات آن. 2- در قيامت و ظلمات آن. 3- قرائت كتب و فزعات آن. 4- در صراط و مخافات آن. 5- جهنم و دركات آن. 6- بهشت و درجات آن.

سوره الفاتحة (1): آيه 4
مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ «4»
خدائي كه پادشاه روز جزا است مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ: آن خدائي اين صفت دارد كه مالك و پادشاه روز جزا است و تمام بندگان را به جزا و سزاي خود رساند، به اين وجه كه مؤمن و مطيع را ثواب، و كافر و عاصي را عقاب فرمايد.
مالكيت حق گرچه عام است نسبت به دنيا و آخرت، اما تخصيص آن به آخرت جهت تعظيم و تفخيم شأن آن روز است، يا به جهت تفرد حق به مالكيت در آخرت زيرا روز قيامت هيچ منازعي نخواهد بود در ملكيت و سلطنت حق به خلاف دنيا كه مدعيان بسيارند.
علي بن ابراهيم قمي از ابي بصير از حضرت صادق عليه السّلام فرمايد:
مالك روز حساب است، به دليل آيه شريفه قالُوا يا وَيْلَنا هذا يَوْمُ الدِّينِ. (15)
تبصره: در انوار فرمايد: اجراي اين صفات بر حق تعالي از ربوبيت و موجديت و منعميت نعم ظاهره و باطنه و عاجله و آجله و مالكيت امور در روز حساب، به جهت آنست كه دلالت كند بر اختصاص حقيقت حمد بر ذات سبحاني نه غير او و اشعار به آنكه كسي كه متصف به اين صفات نباشد، اهليت حمد و ستايش را ندارد، چه جاي آنكه لياقت معبوديت و پرستش را داشته باشد. پس وصف اول براي موجبيت حمد كه آن ايجاد و ربوبيت باشد، و وصف دوم و سوم براي دلالت آنكه متفضل نعم، قادر مختار است در اعطاء نعم، نه آنكه موجب بالذات باشد، زيرا حمد در مقابل صفات جميله اختياريه است نه غير اختياريه، و وصف چهارم متضمن وعده حامدان و وعيد عاصيان است براي تحقيق اختصاص چه وصف مالكيت در آن روز قابل شركت نيست و نخواهد بود.

سوره الفاتحة (1): آيه 5
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ «5»
تو را عبادت مي كنيم و تو را طلب ياري جوئيم.
إِيَّاكَ نَعْبُدُ: تو را پرستش كنيم فقط و غير تو را شريك نمي سازيم در اين امر، زيرا غير از ذات يگانه تو هيچكس سزاوار پرستش نيست و نبوده و نخواهد بود. وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ: و تو را ياري جوئيم در دوام و ثبات پرستش، و در جميع مقاصد و حوائج از ذات تو ياري خواهيم.
تحقيق: يكي از محسنات بلاغت، اسلوب التفات است و يكي از اقسام آن، التفات از غيبت به خطاب است. چنانچه در اين سوره مباركه از ابتدا به ذكر اوصاف معبود حقيقي آنا فآنا بنده قلب خود را متوجه محضر قرب پروردگار ساخته تا به مرتبه اي كه از غايت توجه موصوف غايب را حاضر دانسته، از غيبت عدول به خطاب و به لسان عجز و مسكنت اعتراف نمايد به اينكه تو را عبادت كنيم و تو را ياري جوئيم. و در اين مقام بنده بايد خيلي سعي نمايد كه در چنين حالي و در چنين محضري راستگو باشد، يعني از ماسواي حضرت احديت الهي چشم پوشد، و به صدق و صفا و خلوص نيت اين كلام شريف را بر زبان جاري سازد.
تبصره: عبادت يعني بندگي و غايت خضوع، حقيقت آن تحقق نيابد مگر نسبت به ذات يگانه سبحاني كه مستحق است الهيت و معبوديت را به سبب ايجاد ابقاء و اعطاء. بنابراين واضح گردد بطلان عبادت نسبت به آنچه اهليت پرستش ندارند از مخلوقات، مثل عبادت اوثان و اصنام و اثبات شرك براي آنان. و نيز بايد دانست كه حفظ احترامات مقدسين و مقربين درگاه رب العالمين به تعظيم و تكريم و زيارت قبور آنان، عبادت ايشان نخواهد بود. تا شرك لازم آيد بلكه عبادت الهي است زيرا براي امتثال فرمان سبحاني بجا آورند، نه به رأي خود، چنانچه كيش بت پرستان است.
پس اين گونه امور اطاعت است نه عبادت.
تنبيه: استعانت بر دو وجه است:
1- استعانت به وسائلي است كه خداي تعالي مقرر فرموده براي رسيدن به مقصود، مانند استشفاع به سوي خدا در دعا و توسل به حضرت پيغمبر و ائمه معصومين و اولياي مقربين عليهم السلام در حوائج و مطالب خود.
2- استعانت به ذات الهي جل جلاله به الهيت و قدرت ذاتيه مطلقه سبحاني، و اين خاصّه و منحصر است بر خداي تعالي زيرا استعانت به اين طريق اگر به غير خدا باشد، هر آينه الهيت آن غير و اشراك بحق لازم آيد، و آن به برهان عقل باطل است، و سوق اين آيه شريفه دلالت دارد بر حصر اين استعانت به خدا، به خلاف قسم اول.
نكته ادبيه: تقديم مفعول بر فعل به جهت تعظيم و اهتمام و دلالت بر حصر است، و لذا ابن عباس در تفسير خود گويد: لا نعبد غيرك. و تكرار كلمه ايّاك به دو وجه است: يكي به جهت تصريح و نصّ بر انحصار هر يك از عبادت و استعانت به خدا، و ديگر آنكه حصر در اين دو مختلف باشد. و چون تخليص عبادت و تخصيص استعانت به او- سبحانه- موجب انقطاع از ماسواي و توجّه تامّ است به حضرت مولي، و آن باعث استجابت جميع دعوات است از اين جهت آن را توطئه (16)
طلب سرمايه سعادت و دوام هدايت بندگان ساخته، در عقب آن فرمايد كه بگوئيد از روي نياز: اي ذاتي كه عبادت مخصوص است به تو و استعانت روا نيست به غير ذات يگانه تو.

سوره الفاتحة (1): آيه 6
اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ «6»
ثابت بدار ما را به راه راست اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ: ثابت بدار ما را به راه راست.
در معاني الاخبار- ابن بابويه (رحمه الله) روايت نموده از حضرت صادق عليه السّلام: ارشاد فرما ما را ملازم شدن طريقي كه مؤدي است به دوستي تو و رساننده به بهشت تو و مانع شونده از متابعت هواهاي ما كه به زحمت افتيم، يا فراگيريم به آراء خود كه هلاك شويم.
تنبيه: اين مطلب مسلم باشد كه مؤمنين را اصل هدايت حاصل، و طلب آن تحصيل حاصل، و آن محال باشد. پس مراد آيه شريفه، طلب زيادتي هدايت و دوام و ثبات آن است چنانچه در تفسير برهان از حضرت امير المؤمنين عليه السلام در اين آيه فرمايد:
«آدم لنا توفيقك الّذي به اطعنا فيما مضي من ايّامنا حتّي نطيعك كذلك في مستقبل اعمارنا؛ (17)
دوام بدار براي ما توفيق خود را كه به آن اطاعت نموديم تو را در ايام گذشته، تا اطاعت نمائيم تو را همچنين در آتيه عمر و زمان آينده.»
هدايت حق تعالي انواع بسيار دارد، لكن منحصر در اقسام چهارگانه است.
اول- افاضه قوي كه بنده به سبب آن متمكن مي شود بر مهتدي شدن به مصالح خود، مانند قوه عقليّه و حواس باطنه و ظاهره.
دوم- نصب دلايل فارقه ميان حق و باطل و صلاح و فساد، مانند آيه:
«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً » (18)
سوم- هدايت به ارسال رسل و انزال كتب، مانند آيه: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا.»(19)
چهارم- كشف اسرار بر قلوب عباد و ارائه ايشان به حقيقت اشياء، كما هي، به طريق وحي يا الهام يا منامات صادقه و اين قسم مختص است به انبياء و اولياء، مانند آيه: «أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَي اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ.» (20)
و اما صراط مستقيم، مفسران را در آن وجوهي است: 1- مختار جمهور مفسرين دين حضرت محمدي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم. 2- مراد كتاب اللّه. 3- طريق بهشت. 4- طريق حق. 5- صراط آل محمد عليهم السلام. 6- دين اسلام. و اولي حمل بر عموم است.
در معاني الاخبار از حضرت صادق عليه السلام، فرمود: صراط مستقيم طريق به معرفت الهي است، و آن دو صراط است: يكي در دنيا و يكي در آخرت. اما صراط دنيا امام واجب الاطاعه مي باشد و هر كه شناخت او را در دنيا و اقتدا نمود به هدايت او، بگذرد از صراطي كه جسر جهنم است در آخرت و هر كه نشناخت امام را در دنيا، بلغزد قدم او بر صراط در آخرت و بيفتد در جهنم . (21)
علي بن ابراهيم قمي از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود: صراط باريك تر از مو و تيزتر از شمشير است، پس بعضي مرور كنند بر آن مثل برق جهنده و بعضي مثل اسب دونده و برخي به پهلو عبور كنند و جمعي معلق بگذرند و آتش بگيرد چيزي از او را و واگذارد چيزي را. (22)
در اخبار عامه نيز وارد شده كه مراد صراط مستقيم، محمد و آل محمد عليهم السلام است. چنانچه در فرائد السمطين، ابراهيم حمويني به اسناد خود از حضرت باقر عليه السّلام، فرمود:
« نحن خيرة اللّه و نحن الطّريق الواضح و الصّراط المستقيم ؛(23)
مائيم برگزيدگان خدا و مائيم راه آشكارا و مائيم راه راست. ثعلبي در تفسير خود همين را نقل نموده.»
و محدث حنبلي از ابو بريده اسلمي از حضرت پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم، فرمود: الصّراط المستقيم هو صراط محمّد و آل محمّد عليهم السّلام. (24)
و از خاصه روايت شده كه حضرت امير المؤمنين و ائمه هدي عليهم السلام مي باشند، و منافات ندارد با اقوال مذكوره زيرا بنابراين باطن صراط مستقيم، محمد و آل محمد عليهم السلام است و شكي نيست كه طريق اهل بيت- عليهم السلام- صراط مستقيم است كه تمسك و سلوك در آن موجب نجات و رستگاري دنيا و آخرت، و اختيار غير آن سبب خسران و زيانكاري است. چنانچه حديث مشهور نبوي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم كه فرمود: «مثل اهل بيت من مانند كشتي نوح عليه السّلام است، هر كه سوار آن كشتي شد، نجات يافت و هركه تخلف ورزيد هلاك شد» (25)
هر آينه شاهد صادقي است.

سوره الفاتحة (1): آيه 7
صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ «7»
راه آن كساني كه انعام فرمودي بر ايشان صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ: راه آنان كه به فضل شامل خود انعام فرمودي برايشان نعمت هدايت و طريق طاعت خود را. مراد پيغمبران و صديقان و شهداء و صالحين مي باشند، چنانكه در آيه شريفه فرموده:
«فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً »(26)
و حديث بر طبق اين معني وارد است.
در معاني الاخبار از حضرت امير المؤمنين عليه السلام، فرمود: بگوئيد هدايت فرما ما را راه آنانكه انعام فرمودي برايشان به توفيق يافتن به دين تو و طاعت تو، نه به مال و صحبت به درستي كه صاحبان مال و صحت گاهي كفار و فاسق باشند. آن منعمين كساني هستند كه خداي حق تعالي فرموده هركه اطاعت كند خدا و رسول را، پس ايشانند با آنها كه انعام فرموده برايشان، از انبياء و صدّيقان و شهداء و صلحا، و نيكو هستند اين جماعت از حيث رفيق بودن در بهشت . (27)
تبصره: انواع و افراد نعم الهي گرچه غير محصور است، چنانچه فرموده:
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها »(28)
اما به اعتباري دو قسم باشد: دنيوي و اخروي. اما دنيوي بر دو قسم است: موهبي و كسبي. و موهبي بر دو نوع باشد: روحاني و جسماني. روحاني مانند ايجاد روح در انسان و اشراق آن به نور عقل و آنچه تابع آن است از حواس باطنه پنجگانه و جسماني مانند حواس ظاهره پنجگانه و هيئت تركيبيه، از تسويه اعضاء و جوارح به اكمل و احسن خلقت. و اما كسبي مانند تزكيه نفس از رذايل و تحليه آن به اخلاق و ملكات فاضله و تزيين آن. و امّا نعم اخروي عفو و رضا و قرب و فيوضات نامتناهي سبحاني و درجات اعلا علّيين بهشت است، و مراد نعمت مذكوره در آيه شريفه، قسم اخير و آنچه وسيله رسيدن به آنست زيرا غير آن را مؤمن و كافر شريكند.
غير غضب شدگان برايشان غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ: نه طريق كساني كه غضب و سخط واقع شده برايشان. نزد بسياري از مفسرين خاصه و عامه مراد يهود مي باشند كه به سبب عناد و طغيان و كشتن انبياء و تحريف تورات، حق تعالي بر آنها غضب فرمود و عده اي از آنها را مسخ نمود به صورت خوك و ميمون.
و نه راه كساني كه گمراه شدگانند وَ لَا الضَّالِّينَ: و نه راه آنانكه گمراه شدند از طريق حق. مراد نصاري هستند به واسطه افراط در حق حضرت عيسي عليه السلام كه او را خدا دانستند و تفريط در حق سيد انبياء صلّي اللّه عليه و آله و سلّم كه اقرار به نبوت او ننمودند، و از صراط مستقيم ايمان به يگانگي خداي تعالي و تصديق به انبياء و كتب منزله آسماني گمراه گرديدند.
در منهج مروي است كه حضرت پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در وادي القري با يهود و نصاري جنگ مي نمودند. يكي از اصحاب اشاره به يهود نمود و عرض كرد: يا رسول اللّه اينها چه كسانند؟ فرمود: غضب شدگان. و بعد اشاره به نصاري نمود و پرسيد اينها چه اشخاصند؟ فرمود:
گمراه شدگان. (29)
تبصره: اضافه مغضوبيت به يهود و ضلالت به نصاري دلالت ندارد بر برائت يهود از ضلالت و نصاري از مغضوبيت، بلكه هر دو طايفه متصفند به هر دو وصف الّا آنكه اتصاف هريك به صفتي به جهت امتياز آن دو باشد از يكديگر، اگرچه مشتركند در صفات كثيره. و در ذيل حديث معاني الاخبار حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمايد: غضب شدگان يهود، و گمراه شدگان نصاري مي باشند. بعد از آن حضرت فرمود: هركه كافر شود به خداي تعالي پس او غضب شده و گمراه است از راه خدا.
در معاني الاخبار- از حضرت پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم مروي است كه فرمود: الّذين انعمت عليهم شيعيان علي عليه السلام هستند يعني انعام فرموده برايشان به ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام، غضب نكرده برايشان و گمراه نشدند. (30)
عليّ بن ابراهيم قمي (رحمه اللّه) از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده كه غضب شدگان ناصبين، و گمراه شدگان اهل شك هستند كه نشناختند امام را . (31)
تنظيم: شيخ طبرسي (رحمه اللّه) فرمايد: عاقل مميّز به مشاهده نعم، خود را عادل ترين شواهد به اين مطلب بيند، ابتدا نمايد به آيه بسم اللّه و استفتاح به ذكر منعم و اعتراف به الهيت به ذكر فضل و رحمت او.
چون اقرار كند به منعم يگانه، مشغول بشود به شكر و حمد او، پس الحمدللّه گويد.
و چون نعم سبحاني را بر غير، هويدا بيند، عارف شود كه او ربّ خلايق باشد و گويد رَبِّ الْعالَمِينَ.
چون شمول فضل او را بر مربوبين و عموم رزق او را بر مرزوقين بيند، گويد: الرَّحْمنِ.
و چون تقصير بندگان را در اداي شكر منعم و عدم مواخذه آنها را به عصيان و بقاء نعم را با كفران مشاهده كند، گويد: الرَّحِيمِ.
و چون بغي و سركشي بعضي بندگان را نسبت به اوامر سبحاني و ظلم و تعدي آنان را مشاهده كند بدون احقاق حق، عالم گردد به آنكه بايد روزي باشد كه محسن را به احسان و مسي ء را به اسائه خود جزا و پاداش دهد و گويد: مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ.
و بعد از معرفت اين مطالب دانا شود كه منعم و خالق و رزاق و رحمن و رحيم سزاوار پرستش است و اعتقاد قلبي او چنان راسخ شده گويا موصوف به اين صفات را مشاهده به عيان بيند و به كلمه إِيَّاكَ نَعْبُدُ خطاب حضوري نمايد.
و چون معيني به تمام جهات در عالم وجود تصور نكند كه اعانت بر طاعات را به جميع اسباب از او درخواست نمايد غير از ذات يگانه سبحاني، لذا به كلمه إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ متكلم شود.
و چون مبيّن شود براي او معرفت حق و وصول به مرتبه هدايت و مأمون نباشد از زلل و لغزش، لذا درخواست دوم هدايت و ثبات ايمان را نمايد كه:
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ.»
و چون اين لفظ جامع مشتمل است بر مسئلت معرفت احكام و توفيق اقامه شرايع اسلام و اقتدا به كساني كه واجب فرموده طاعتشان را از ائمه هدي، لذا عالم شود به آنكه براي حضرت ذو الجلال بندگان خاصه باشد كه تخصيص داده ايشان را به نعمت و برگزيده آنان را به حجت بر خلق، پس طلب نمايد كه ملحق فرمايد او را به ايشان به گفتن
«صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ.»
و چون جماعت مغضوبين متمرّدين از فرمان حق و گمراهان از طريق مستقيم را مشاهده كند، لذا در مقام حفظ خود از مسلك غضب شدگان و مذهب گمراهان برآمده به كلمه« غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ »تكلم نمايد. (32)
تتمه: علماء اذكار فرموده اند: هر مؤمن متقي كه سوره مباركه حمد تلاوت نمايد از هفت چيز مأمون شود، به مناسبت آنكه هفت حرف در او نمي باشد: اول: ثاء- از روزي كه وا ثبورا گويند در امان است. دوم:ج- از نار جحيم نجات يابد. سوم: زا- از شرب زقوم مأمون است.چهارم: ش- از شقاوت ابديه محفوظ ماند. پنجم: ظا- از ظلمت قيامت منجي باشد. ششم: فاء- فراق دوستان و نعم براي او واقع نشود. هفتم:خاء- از خوف محشر در امان است.
خاتمه: نظر به مفاد سوره مباركه، سپاسداري و شكرگزاري و پرستش خداوند متعال واجب، و بر بنده مؤمن متدين لازم است كه در تمام احوال و اقوال و افعال، طريقه انبياء و اولياء را منظور داشته و از رويّه عاصيان فرمان الهي و گمراهان احكام سبحاني اجتناب نمايد. بنابراين لازم آيد پرهيز از مخالطت و مصاحبت و مجالست يهود و نصاري و ساير كفار و مرتدين از ديانت حقه اسلام و قرآن و منكرين رسالت خاتم رسل سبحان. (33)

پاورقي

1- منهج الصادقين، ج1، ص 23؛ تفسير بصائر، ج1، ص 24، بنقل از مدارك التنزيل (با اندكي تفاوت).
2- تفسير برهان، ج1، ص 3، حديث دوّم (با اختلاف اندكي در تعبير).
3- تفسير بصائر، ج1، ص 187- 188، بنقل از ينابيع المودة، ص 69 و 408.
4- تفسير صافي (طبع لبنان)، ج1، ص 81.
5- تفسير برهان، ج1، ص 45، حديث هشتم.
6- تفسير مجمع البيان، ج1، ص 201.
7- تفسير برهان، ج1، ص 41، حديث نهم.
8- تفسير برهان، ج1، ص 43، حديث 32.
9- فروع كافي، ج 6، كتاب الاطعمه، ص 294، حديث 11.
10- تفسير صافي، ج1، ص 83.
11- خصال، حديث شماره 1215.
12- اصول كافي، كتاب الدعاء، ج 2، ص 503، حديث 4.
13- اصول كافي، كتاب الدعاء، ج 2، ص 503، حديث 5.
14- اصول كافي، كتاب الدعاء، ج 2، ص 503، حديث 1.
15- تفسير قمي، ج1، ص 28.
16- توطئه: مقدمه چيدن براي وصول به امري، مقدمه چيني، زمينه سازي.
17- تفسير برهان، ج1، ص 50، حديث 23.
18- سوره دهر، آيه 3.
19- سوره انبياء، آيه 73.
20- سوره انعام، آيه 90.
21- تفسير برهان، ج1، ص 50، حديث 21.
22- تفسير علي بن ابراهيم، ج1، ص 29.
23- الغدير، ج 2، ص 311.
24- تفسير برهان، ج1، ص 52، حديث 39.
25- منابع اين حديث در كتاب پر ارج احقاق الحق و ازهاق الباطل، جلد 9 صفحات 270 تا 293 گردآوري شده اند.
26- سوره نساء، آيه 69.
27- تفسير صافي، ج1، ص 87، بنقل از معاني الاخبار.
28- سوره ابراهيم، آيه 34.
29- منهج الصادقين، ج1، ص 47.
30- تفسير صافي، ج1، ص 87 (بنقل از معاني الاخبار).
31- تفسير برهان، ج1، ص 52، حديث 37؛ تفسير قمي، ج1، ص 29.
32- تفسير مجمع البيان، ج1، ص 31.
33- تفسير اثنا عشري، حسين بن احمد حسيني شاه عبدالعظيمي، ج1، ص 30-49، انتشارات ميقات، چاپ: اول، تهران، 1363 ش.

بازگشت