ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن


سوره فاتحة الكتاب
اين سوره بقول ابن عباس و قتاده مكي، و بقول مجاهد، مدني است و بعضي معتقدند يك بار در مكه و بار ديگر در مدينه نازل شد.

اسامي اين سوره
1- فاتحه الكتاب- چون قرآن از آن شروع ميشود و نيز آغاز قرائت نماز است بدين جهت «فاتحه» خوانده شد.
2- امّ الكتاب- چون بر سائر سوره ها مقدّم است و عرب به هر چيزي كه جامع يا مقدم بر چيزهاي ديگري كه تابع آن هستند باشد «امّ» ميگويد مانند «امّ الرأس» به پوستي كه حاوي مغز است و «امّ القري» بمكه چون زمين از آن نقطه گسترده شد و نسبت بهمه آنها «امَّ» است يا از نظر شرافت و برتري آن بر شهرها و مكان هاي ديگر «امّ القري» گفته شده است.
بعضي ميگويند: سوره حمد را بدين جهت «امّ الكتاب» خواندند كه اصل آن قرآن است و منظور از اصل بودن حمد اين است كه همه قرآن و مطالبي كه در مجموع سوره ها است مانند اثبات خدا و وجوب بندگي كه هدف هاي عالي قرآنند در اين سوره بيان شده است.
3- السبع- چون اين سوره باتّفاق همه داراي هفت آيه است.
4- مثاني- در اينكه چرا بدين نام خوانده شده دو وجه گفته اند:
اوّل- در هر نماز واجب يا مستحبّ دو بار خوانده مي شود.
دوّم- دو بار نازل شد. اين ها اسم هاي معروف اين سوره اند و نيز اسم هاي ديگري غير معروف دارد:
5- وافيه- چون تمام آن بايد در نماز خوانده شود.
6- كافيه- زيرا حمد ميتواند جاي سوره ديگر را بگيرد اما در نماز هيچ سوره اي نمي تواند جانشين حمد گردد مؤيّد اين مطلب است آنچه عبادة بن ثابت از نبي اكرم نقل ميكند كه فرمود: امّ القرآن (حمد) عوض از غير خودش ميشود ولي سوره هاي ديگر عوض آن نمي شوند.
7- اساس- بمناسبت آنچه از ابن عباس نقل شده است كه براي هر چيز اساس و پايه اي است و اساس قرآن سوره فاتحه و اساس اين سوره «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» است.
8- شفاء- چون از رسول اكرم نقل شده است كه فرمود: فاتحة الكتاب شفاء از هر دردي است.

فضيلت اين سوره
از رسول اكرم نقل شده است كه فرمود: هر كس سوره فاتحه الكتاب را بخواند بدو آن چنان پاداش ميدهند كه گويي دو ثلث قرآن را خوانده و بر هر مؤمن و مؤمنه صدقه داده است.
همين مضمون از آن حضرت، بسند ديگري نقل شده است با اين تفاوت كه گويي تمام قرآن را خوانده است.
از ابيّ بن كعب نقل شده است كه گفت من سوره فاتحه را بر رسول اكرم خواندم حضرت فرمود قسم بكسي كه جانم در دست اوست در تورات و انجيل و زبور و حتي در خود قرآن مانند اين سوره نيست اين سوره «امّ الكتاب» و- «سبع مثاني» است و اين سوره بين خدا و بنده اش تقسيم شده است و براي بنده است آنچه بخواهد.
محمّد بن مسعود عياشي نقل ميكند كه رسول اكرم بجابر فرمود: اي جابر آيا بهترين سوره اي را كه خدا در كتابش نازل كرد بتو نياموزم؟ جابر عرض كرد:
آري. پدر و مادرم فدايت باد يا رسول اللَّه بمن ياد ده. پس رسول اكرم سوره حمد را كه امّ الكتاب است باو آموخت سپس فرمود اي جابر! دوست داري از فضيلت آن براي تو بگويم؟ گفت: بلي پدر و مادرم فدايت.
حضرت فرمود: اين سوره شفاء هر درد و بيماري است جز مرگ.
از حضرت امام صادق نقل شده است كه فرمود: كسي كه از حمد شفا نيابد هيچ چيز او را خوب نميكند.
امير المؤمنين از رسول اكرم نقل ميكند كه خدا بمن گفت «وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً- مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ» (1)
(اي محمّد همانا ما هفت آيه با ثنا (سوره حمد)- و قرآن با عظمت را براي تو فرستاديم) حضرت ميگويد خدا سوره حمد را در برابر همه قرآن قرار داد و بر نازل كردن آن بخصوص بر من منّت نهاد بعد فرمود:
فاتحة الكتاب شريفترين چيزي است كه در گنجينه هاي عرش است.
خداوند محمّد را بدان اختصاص و شرافت داد و هيچكدام از پيامبران را با او در اين جهت شريك ننمود. جز سليمان كه باو از اين سوره (بسم اللَّه ....)داده شد.
همانطور كه قرآن از زبان بلقيس اين چنين حكايت ميكند:
«إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ؛ (2)
نامه اي گرامي بمن داده اند از جانب سليمان و بنام خداي رحمن و رحيم است.»
سپس فرمود: هر كه آن را بخواند در حالي كه بدوستي محمّد و آل او معتقد.
و بظاهر و باطن آن مؤمن، و پيرو فرمانش باشد خداوند در برابر هر حرفي از آن حسنه اي باو ميدهد كه هر يك از آن بالاتر از دنيا با همه اموال و خيراتش مي باشد.
و اگر كسي بدين سوره كه خوانده ميشود گوش فرا دهد بمقدار يك سوم از ثواب و اجر خواندنش را خواهد داشت اين چيز را غنيمت شمرده و آن را بيشتر كنيد تا موقعش نگذرد و حسرت و آه در دلتان نماند.
استعاذه
همه قراء اتفاق دارند كه قبل از بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «استعاذه» (بخدا پناه بردن) گفته ميشود، اما اختلاف آنان در خصوصيات كلمات آن مي باشد بدين قرار:
«اعُوْذُ بِاْللَّهِ مِنَ اْلشَّيْطانِ اْلرَّجْيم» بقول ابن كثير و عاصم و ابو عمرو.
«اعُوْذُ بِالْلَّهِ مِنَ اْلشَّيْطانِ اْلرَّجِيْمِ انَّهُ هُوَ اْلسَّمِيْعُ اْلبَصِيْرُ» بقول نافع و ابن عامر و كسايي.
«نَسْتَعِيْذُ بِاْللَّهِ اْلسَّمِيْعِ اْلعَلِيْمِ مِنَ اْلشَّيْطانِ الْرَّجِيْمِ» بقول حمزه.

شرح لغات
اعوذ- پناه مي بريم و استعاذه بمعناي پناه بردن است.
شيطان- در لغت، هر نافرمان و سر كشي است اعم از انسان و جن و حيوان و لذا در قرآن «شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ» آمده است و وزن آن فيعال است از «شطن» بمعناي دور شده برخي آن را (فعلان) از فعل «شاط» بمعناي باطل شد دانسته اند ولي صحيح همان قول اولي است زيرا شاطن بمعناي متمرد و نافرمان در كلمات عرب ديده ميشود. (3)
رجيم- دور شده وزنش «فعيل» از رجم بمعناي انداختن.
تفسير:
خدا امر ميكند كه از شر شيطان بخدا پناه ببريد چون هيچ انساني از وسوسه هاي شيطان بر كنار نيست لذا قرآن ميگويد: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ؛ (4)
هر وقت قرآن ميخوانيد از شر شيطان بخدا پناه ببريد.»
معناي اين جمله اينست كه من بخدا پناه ميبرم از شر شيطان كه دور از خير است و يا دور شده از رحمت خدا است، و رجيم- يعني مطرود از درگاه خدا و يا كسي كه هدف تيرهاي لعن است هَمانا خدا همه شنيدنيها را ميشنود (سميع) و بهمه دانستنيها آگاه است (عليم).
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. همه اماميه اتفاق دارند كه بسم اللَّه يك آيه از حمد و هر سوره ديگري است و كسي كه آن را در نماز نخواند نمازش باطل است خواه نماز واجب باشد و يا مستحبّ و بلند خواندن آن در نمازهايي كه بايد حمد را بلند خواند واجب و در نمازهايي كه بايد آرام خواند مستحبّ است ولي همه اين احكام از نظر دانشمندان اهل سنت محل اختلاف است ولي جزء بودنش در سوره نمل براي هيچ دسته قابل انكار نيست.
كسي كه بسم اللَّه را آيه اي مستقل ميداند «صِراطَ الَّذِينَ» را تا آخر سوره يك آيه مي شمرد و كسي كه آن را آيه اي مستقل بحساب نميآورد و گفتنش را فقط براي تيمّن و تبرّك ميداند «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» را يك آيه و بعدش را آيه ديگر مي شمرد.
از قرّاء حمزه و خلف و يعقوب و يزيدي بين سوره ها با بسم اللَّه فاصله نميأندازند ولي بقيه در فاصله هر سوره و سوره ديگر بسم اللَّه ميگويند مگر بين دو سوره انفال و توبه

فضيلت بسم اللَّه
از حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام نقل شده است كه فرمود: هر كه بسم اللَّه بگويد نزديكتر است به اسم اعظم از سياهي چشم بسفيدي آن.
از ابن عباس نقل شده كه وقتي معلم به بچه ميگويد بگو بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ و او بگويد خداوند براي خود آن بچه و پدر و مادر و معلمش بيزاري از آتش مينويسد.
ابن مسعود ميگويد: هر كسي ميخواهد كه خدا او را از شعله هاي نوزده گانه آتش جهنم رهايي دهد بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را بخواند كه آن نيز 19 حرف است و خدا هر حرفي را سپر يك شعله قرار ميدهد.
از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: خدا بكشد اينان را چگونه خواندن بزرگترين آيات قرآن را بعنوان سوره «بدعت» شمردند؟
شرح لغات
اسم. مشتق از سُمُوّ بمعناي رفعت و علوّ است و اصل آن سمو است و جمعش اسماء مانند «قنو» بر اقناء، و بعضي آن را مشتق از سمه و وسم بمعناي علامت گرفته اند ولي قول اوّل صحيحتر است زيرا كلمه اي كه حرف اولش حذف شده مانند عده و سمه همزه وصل بر سر آن در نميآيد.
اللَّه. اسم مخصوص خدا است و سيبويه در باره اصل آن دو وجه بيان ميكند:
1- الاه- بر وزن فعال كه حرف اول آن حذف و الف و لام جانشين آن شده است.
2- لاه- بر وزن فعل كه الف و لام تعظيم بر سر آن در آمده و «اللَّه» شده است.
در اينكه كلمه اللَّه جامد و يا مشتق است خليل ميگويد: اسمي است غير مشتق و لازم نيست كه هر اسمي مشتق باشد، و كساني كه آن را مشتق دانسته اند در اينكه اصل آن چيست اين وجوه را گفته اند:
1- مشتق از «الوهيّت» بمعناي عبادت و معناي اللَّه بنا بر اين ذاتي است كه شايسته پرستش ميباشد.
2- مشتق از «وله» بمعناي تحير، و معنايش بنا بر اين ذاتي است كه عقلها در كنه عظمتش متحيّر و سرگردانند.
3- از «الهت» يعني فزع و گريه كردم و خدا كسي است كه همه مردم در احتياجاتشان سوي او جزع و ناله ميكنند.
4- از «الهت إليه» بسويش آرامش يافتم و معنايش اين است كه دلها با ذكر و يادش آرام مي گيرند.
5- از (لاه) يعني پوشيده شد كه او ذاتي است پوشيده از اوهام و آشكار و ظاهر با دليل ها و برهانهاي عقلي.
«الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» دو اسمند كه از رحمت گرفته شده و براي مبالغه اند جز اينكه در «فعلان» (رحمن) مبالغه بيشتري است از «تغلب» حكايت شده است كه بعقيده او كلمه (رحمن) عربي نيست باستناد آيه كريم كه در مقام استغراب و تازه بودن كلمه گفتند «رحمن» چيست؟ (قالوا و ما الرحمن) ولي اين عقيده درست نيست زيرا در اشعار عرب فراوان اين كلمه ديده ميشود (5)
تفسير:
در بيان معناي «بسم اللَّه» سه وجه گفته شده است:
1- استعانت از نام خدا
در اين وجه، استعانت مقدّر است و معناي آن چنين است طلب كمك كنيد به اينكه نامهاي خدا را بزبان آورده او را بصفات عاليه اش وصف كنيد.
2- استعانت از ذات حق
بعضي ديگر گفته اند يعني كمك بجوئيد از ذات خدا و كلمه «اسم» در «بسم اللَّه» بجاي مسمّي نشسته است و مثل اين است كه گفته شود «باللَّه» و در تمام موارد ذكر و خطاب اسم جاي ذات و شخص مسمّي را مي گيرد همانطور كه ميگويند زيد را ديدم مسلّم منظور ديدن كلمه «زيد» نيست بلكه شخص و مسماي اين اسم را ديده ايد و اسم بعنوان مسمّي ذكر شده است و همچنين وقتي كسي را باسم خطاب ميكنند مخاطب شخص است و اسم جانشين او. (6)
3- شروع بنام بردن از او
در اين وجه كلمه «اسم» بمعناي مصدر (اسم بردن) گرفته شده است مانند «أكرمته كرامة» كه كرامة بجاي اكرام مي باشد و معنايش اين است كه خواندنم را با نام بردن از خدا آغاز ميكنم.
مؤلّف- اين قول بهتر است زيرا ما مأموريم كه كارهايمان را با نام بردن او شروع كنيم نه به اينكه از كبريا و عظمتش خبر دهيم هم چنان كه براي خوردن و آشاميدن و ذبح امر شده است كه خدا نام برده شود و اگر كسي موقع «ذبح» و كشتن حيوان بجاي «باسم» بگويد «باللَّه» قطعاً مخالف دستور است.
«اللَّه»- ذاتي است كه چون قادر بر آفرينش و زنده كردن موجودات و نعمت دادن به آنهاست شايان پرستش است.
«الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»- علت تقدّم كلمه «الرحمن» بر «الرحيم» اين است كه چون رحمن فقط بخدا گفته ميشود و بس مانند اسم شخص و علم است و بايد قبلًا گفته شود بخلاف «رحيم» كه گفتنش در مورد غير خدا نيز صحيح است.
ابو سعيد خدري از رسول اكرم نقل ميكند كه آن حضرت فرمود: عيسي بن مريم گفت خدا رحمن در دنيا و رحيم در آخرت است.
بعضي از تابعين ميگويند «رحمن» يعني مهربان بهمه مردم مؤمن و كافر و «رحيم» مهربان بخصوص مؤمنين در آخرت.
فرا گرفتن رحمت رحمانيه حق همه مردم را خواه مؤمن و صالح باشند يا كافر و فاسق، باين است كه آنان را آفريد و از نعمت حيات و زندگي بهره مندشان نمود و به آنان روزي ميدهد.
و شمول رحمت رحيميه بخصوص مؤمنان، باين است كه در دنيا بآنها توفيق نيكو كاري داد و آنان در آخرت مورد تكريم و آمرزش او قرار گرفته و وارد بهشت ميشوند.
بهمين مطلب باز ميگردد آنچه از حضرت امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «رحمن» اسمي است خاص (مخصوص بخدا) و بيان كننده صفتي عام و «رحمن» اسمي است عام و بيان كننده صفتي خاص.
عكرمه ميگويد: خدا باعتبار يك رحمت «رحمن» و باعتبار صد رحمت «رحيم» است و اين مطلب را او اقتباس كرده از قول رسول اكرم كه فرمود: براي خدا صد رحمت است كه فقط يكي از آنها را به زمين فرستاده و بين مردم تقسيم نمود و مهرباني مردم با هم و عواطفي كه نسبت بهم نشان ميدهند همه اثر همين يك رحمت است و نود و نه رحمت ديگر را براي خود قرار داده تا روز قيامت بندگان را مشمول آنها قرار دهد و روايت شده است كه روز قيامت حتي اين يك رحمت را هم ضميمه آن نود و نه نموده و با همه آنها به بندگان خود مهر مي ورزد.

سوره الفاتحة (1): آيات 1 تا 7
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «1»
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «2» الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «3» مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ «4» إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ «5» اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ «6» صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ «7»

ترجمه
ستايش خداي را كه پروردگار جهانيان.
داراي رحمت همگاني و خاص.
فرمانرواي روز جزا است.
(خدايا) تنها تو را ميپرستيم و از تو ياري ميخواهم ما را براه راست هدايت فرما.
راه كساني كه بر آنها نعمت دادي نه كساني كه مورد خشم شده اند و نه گمراهان.

شرح لغات اين سوره
حمد- با مدح و شكر معنايي نزديك بهم دارند و كلمات «ذمّ» و «هجا» و «كفران» در مقابل حمد و مدح و شكر مي باشند، در حمد لازم نشده است كه در برابر نعمت باشد ولي شكر حتماً در مقابل نعمت و نيكي است.
رب- پروردگار، براي اين كلمه چند معني گفته شده است از اينقرار:
1- بزرگ و فرمانبردار 2- مالك (دارنده)، همانطور كه رسول اكرم بمردي فرمود:
«أ ربّ غنم ام رب إبل»
آيا تو صاحب گوسفندي يا صاحب شتر، جواب داد هر چه خدا دهد زياد ميكنيم و لذّت ميبريم. 3- اختيار دار. 4- پرورش دهنده.
5- اصلاح گر، كلمه رب بطور مطلق فقط در مورد خدا بكار ميرود و در مورد اشخاص ديگر با اضافه استعمال ميشود مانند «رَبُّ الدّار» (مالك خانه) عالمين- جمع عالم و خود كلمه عالم، جمعيت كه از جنس لفظ خود مفرد ندارد و بگروهي از صاحبان عقل گفته ميشود. ولي در استعمال مردم، عالم بمعناي همه موجودات است اعم از جاندار و بي جان انسان و يا انواع ديگر و آيه كريمه:
«وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ (7)
پروردگار جهانيان چيست گفت: پروردگار آسمانها و زمين .»
بهمين معناي كلي است.
ملك يا مالك- ملك بمعناي پادشاه و مالك كسي كه توانايي و حق تصرف در مالش را بهر صورتي كه بخواهد دارد و كسي نميتواند از او جلوگيري نمايد.
يوم الدين: يوم- روز، و دين بچند معنا آمده است. 1- جزا و پاداش.
2- حساب 3- طاعت و پيروي، ولي در اينجا بمعناي پاداش و حساب است بقرينه آيات كريمه:
«الْيَوْمَ تُجْزي كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ؛ (8)
(امروز هر كسي را هر چه كرد جزا دهد»
و «الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ (9)
امروز بآنچه كرديد جزا و پاداش داده ميشويد.»
نعبد- مي پرستيم. عبادت در لغت ذلت و خواري و «طريق معبّد» يعني راهي كه در اثر رفت و آمد زياد كوبيده شده است و به بنده و برده «عبد» ميگويند از نظر ذلت و رام بودنش در برابر صاحب و مالكش.
نستعين- از تو كمك ميخواهيم- استعانت، كمك خواستن.
اهدنا- هدايت كن ما را، هدايت در لغت ارشاد و راهنمايي است و كسي كه جلو مردم افتاده آنان را راهنمايي ميكند «هادي» و راهنما ميگويند.

صراط- راه واضح و واسع.
مغضوب عليهم- كساني كه بر آنان خشم و غضب شده است- از غضب كه در اصل بمعناي سختي و شدت مي باشد و لذا به سنگ سخت «غضبة» ميگويند.
الضالين- گمراهان اصل «ضلال» بمعناي «هلاك» است مانند آيات كريمة:
«إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ» يعني وقتي در زمين هلاك شويم و «أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» يعني اعمال آنها را نابود و هلاك كرد. و گمراهي در دين دوري و رفتن از حق است.
تفسير
الْحَمْدُ لِلَّهِ- يعني همه صفات عالي و ستايش ها و سپاسها براي آن خدايي است كه سزاوار پرستش است چون او دهنده همه نعمت ها و توانايي بر آنها است، او آفريدگار و پروردگار جهانيان است، ضمناً از اين آيه دو چيز استفاده ميشود. 1- وجوب شكر نعمت دهنده 2- راه و طرز آن الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- معناي اين دو صفت و فرق آنها با هم در تفسير «بِسْمِ اللَّهِ» گذشت و تكرار آنها پس از حمد بمنظور تأكيد است ولي علي بن عيسي رماني ميگويد:
ذكر اين دو صفت پس از بسم اللَّه و پس از حمد تكراري است زيرا پس از بسم اللَّه چون كلمه «اللَّه» بمعناي كسي است كه شايستگي پرستش دارد «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» بيان سبب اين لياقت و شايستگي است و پس از حمد براي بيان علت و سبب اين شكر و سپاس است.
مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ- پس از بيان مالكيت خدا در اين عالم، اين آية مالكيت و سلطنت او را در جهان ديگر بيان ميكند و منظور از «يوم» (روز) زمان است مطلقا نه روز اصطلاحي مقابل شب.
بعضي ميگويند: منظور از «روز» ادامه نور و روشني است تا سر نوشت ها تعيين شده هر كسي در مكان خود مستقر گردد.
در باره «يَوْمِ الدِّينِ» جبائي ميگويد يعني روزي كه بر دين جزا و پاداش داده ميشود.
محمّد بن كعب معتقد است يعني روزي كه جز دين چيزي سود نمي بخشد.
با اينكه خدا مالك همه عالمها است علّت اينكه او را فقط مالك روز دين و عالم آخرت معرفي ميكند بيان عظمت و اهميت آن روز است مانند آيه كريمه: «رَبُّ الْعَرْشِ» خداي عرش كه براي بيان عظمت عرش است.
ضمناً اين آيه بر اثبات معاد و لزوم ترس و اميد از آن، دلالت دارد زيرا تصور آن جهان خوف و اميد را در انسان پديد ميآورد.
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ- روي قانون ادبي عربي مقدم شدن «ايَّاكَ» (تو را) بر دو فعل براي بيان انحصار است يعني خدايا منحصراً تو را ميپرستيم نه غير تو را و فقط از تو كمك ميجوئيم نه از غير تو.
عبادت، خود نوعي شكر است و نيز هدف از آن است زيرا عبادت آخرين درجه خضوع كسي است توأم با عاليترين مرتبه تعظيم و بزرگداشت و شايستگي اين پرستش را ندارد مگر كسي كه اصول نعمت ها چون هستي و زندگي و ميل را عطا كرده است و چون جز خداي بزرگ هيچكس توانايي دادن اين نعمت ها را ندارد پس پرستش مخصوص او است.
اگر انساني بديگري نيكي كند شايستگي تشكّر و سپاسگزاري را دارد و نيز لزوم اطاعت و فرمانبرداري انساني از انسان ديگر امكان دارد اما عبادت و پرستش منحصراً در برابر خدا بايد باشد نه ديگري.
عبادت همان اطاعت نيست.
بنا بر اين قول كساني كه ميگويند عبادت همان اطاعت است صحيح نيست زيرا اطاعت تنها موافقت فرمان و امر است و بس و لذا پسر كه مطيع پدر و بنده كه فرمانبر صاحبش است درست نيست بگوئيم آنها پدر و يا صاحب خود را مي پرستند و بت پرستان عبادت بت ميكردند نه اطاعت، چون بت فرمان و امري نداشت تا آنان پيروي كنند.

توفيق از تو است
مقصود از «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» اين است كه خدايا فقط از تو توفيق و كمك بر عبادت ميخواهم و معناي توفيق درست كردن همه وسائل و اسباب آن چيزي است كه در پيدايش نياز بدانها دارد و از اين جهت كسي كه ديگري را بر كاري كمك ميكند نميگويند «باو توفيق داد» زيرا او توانست تنها يك سبب «يك قسمت كار را» درست كند اما جمع همه اسباب و مقدمات از قدرت افراد خارج و منحصر بخدا است لذا توفيق فقط از او است.

تكرار چرا؟
علت اينكه كلمه «اياك» تكرار شده اين است كه اگر فقط يك بار گفته ميشد شايد اين تو هم پيش ميآمد كه راه تقرّب بخدا جمع بين عبادت و استعانت است و اگر يكي از آنها شد مانند كسي كه در عظمت و بزرگي خدا مي انديشد كه خود آن عبادت است ولي از او كمك نميخواهد بايد تقرّب بخدا حاصل نكند.
بعضي ميگويند تكرار فقط بمنظور تأكيد است مثل اينكه ميگويند اين خانه بين حسن و بين حسين مشترك است كه اگر يكي از آن كلمات «بين» نباشد معنا باز صحيح است. ولي بايد دانست اگر «ايَّاكَ» براي يك فعل تكرار ميشد ممكن بود مفيد تأكيد باشد اما در اينجا براي دو فعل است.
عده اي ديگر معتقدند تكرار «اياك» از اين نظر است كه بما بياموزد هميشه و براي هر حاجت او را ياد كنيم اگر چه مكرر نشود.

عبادت بدون كمك او ممكن نيست
در اينجا سؤال و اشكالي پيش ميآيد كه چرا جمله «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» بر جمله «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» مقدم شده با اينكه عبادت بدون كمك خدا ممكن نيست؟
در جواب بايد گفت: كه بي شك كمك خدا جلوتر از عبادت است چه اگر قدرت دادن و كمك او نباشد بنده نميتواند كاري انجام دهد ولي چنين نيست كه اگر در خواست كمك از خدا نشود او كمك نكند و نيرو و ياري ندهد پس آنچه جلوتر از عبادت است خود كمك او است و آنچه مؤخر بيان شده طلب و در خواست آن است.
باضافه وقتي دو چيز با هم مربوط باشند جلو و عقب گفتن آنها تفاوتي در مطلب پيش نميآورد مثلًا ميگويند حقم را پرداختي چه كاري صحيح و نيكو كردي يا اينكه دو جمله را عكس كرده بگويند چه كاري صحيح و نيكو كاري كه حقّم را پرداختي.
بعضي از اين سؤال جواب داده اند كه ممكن است اين در خواست كمك براي عبادتهاي بعدي باشد.
تكليف بدون قدرت نميشود.
سؤال ديگري در اين آيه ميشود كه تكليف و فرمان دادن خدا نه عبادت حتماً پس از آن است كه نيرو و توانايي بر آنها داده است چه در غير اين صورت تكليف محال است پس كمك و نيرو خواستن چه اثري دارد؟
در جواب گفته اند كه خود اين در خواست، عبادت، و انقطاع از همه وسَائل بسوي او است مانند آيه كريمه:
«رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ؛ (10)
(خدايا بحق داوري فرما.»
با اينكه داوري و حكم خدا جز بحق نيست و نيز ممكن است كمك خواستن از خدا سبب ادامه تكليف و نيرو دادن بر آن باشد.

قدرت همراه يا جلوتر از عبادت است؟
بعضي باين آيه استدلال كرده اند كه قدرت همراه عبادت و هر كاري است چه اگر جلوتر از آن باشد ديگر در خواست آن معنا ندارد چون نخواسته خود، حاصل است.
ولي اين استدلال درست نيست زيرا ممكن است كسي با داشتن قدرت از خدا كمك و توفيق بخواهد بدو منظور:
1- از او ميخواهد كه اراده و خواستش را بر آن عبادت، نيرومند و كار را بر او سهل و ساده كند مثل اينكه پاداش و نتيجه هاي عبادت را باو بگويد تا ميل و رغبتش بيشتر گردد.
2- از خدا ميخواهد كه اين قدرت و توانايي را كه هم اكنون دارد برايش نگاه دارد و ادامه دهيد و آن را از او نگيرد تا در آينده نيز هم چنان توفيق عبادت داشته باشد و يا آن، بآن اين قدرت را تجديد كند (11)
(بقول كساني كه معتقد بعدم بقاء قدرت اند).

از خبر بخطاب
آيات اول اين سوره از عظمت خدا و اينكه هر ستايشي شايسته او است و از برخي صفاتش خبر ميداد ولي آيات بعدي به خطاب گرائيده خدا را مخاطب قرار ميدهد.
اين سبك و روش كه باصطلاح: «عدول از خبر بخطاب» است در اشعار عرب فراوان ديده ميشود. (12)
كسايي در تفسير اين آيات ميگويد: تقدير آيه چنين است «بگوئيد» يا «بگو اي محمّد» ما فقط تو را مي پرستيم ... مانند آيات كريمه: «وَ لَوْ تَري إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا» (13)
(اگر به بيني وقتي گناهكاران در پيشگاه پروردگارشان سرها بزير افكنده اند (گويند) پروردگارا ديديم) كه تقدير اين است كه «گويند» و «وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ» (و فرشتگان از هر دري بر آنها در آيند: درود بر شما) كه تقدير اين است «يَقُوْلُوْنَ سَلامٌ» (ميگويند درود بر شما).
اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ- با توجه به اينكه خواننده اين آيات و گوينده اين كلمات خود بر دين حق و راه راست است
در معناي «اهْدِنَا» ما را هدايت فرما اين وجوه گفته شده است:
1- پايداري بر دين حق
ما را بر دين حق ثابت قدم و پايدار كن و اگر چه خداوند با لطف خود همه مردم را هدايت نموده است ولي گاهي انسان دچار لغزش شده و افكار باطلي بر دل و قلبش خطور ميكند بنا بر اين بجا است كه از خدا بخواهد او را بر دين حق استوار بدارد و روشني بيشتري باو دهد كه سبب استقامت و پايداريش گردد همانطور كه خدا ميفرمايد:
«وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُديً؛ (14)
كساني كه هدايت و روشني يافته اند هدايتشان را افزون كند.»
در استعمالات مردم هم نظيرش زياد ديده ميشود مثلًا كسي كه مشغول خوردن است و ديگري باو رسيده ميگويد: بخور يعني ادامه بده.
2- پاداش و جزاء
بما پاداش راه راست و دين حق را عنايت كن نظير آيه كريمه:
«يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ ؛ (15)
خداوند به آنان بسبب ايمانشان پاداش ميدهد.»
بنا بر اين معناي «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» اين است كه ما را به بهشت كه پاداش ما است هدايت فرما مؤيد اين وجه است آيه كريمه «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا» (16)
3- براي آينده
ما را در آينده عمرمان نيز براه راست هدايت فرما همانطور كه در گذشته هدايت فرمودي. خواستن آنچه هست!
باضافه- گاهي ممكن است دعا براي چيزي باشد كه حاصل است مانند آيه كريمه :
«رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ ؛
خدايا بحق حكم فرما.»
و معلوم است كه خدا بجز حق حكم نميكند. يا قرآن از زبان ابراهيم ميگويد:
«وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ؛ (17)
روزي كه كسان بر انگيخته ميشوند مرا خوار مگردان.»
كه بر فرض هم نميخواست خدا او را خوار نميكرد.
و همانطور كه گفتيم خود خواستن و دعا عبادت و انقطاع بسوي خدا از خلق است و احياناً فائده و مصلحت ديگري نيز ممكن است در همين خواستن نهفته باشد همانطور كه ما با اعتقاد به يگانگي خدا و منزّه بودنش از همه عيوب اذكاري را چون:
لا اله إلّا اْللَّه، الْحَمْدُ لِلَّه، وَ سُبحانَ اْللَّه مي گوييم.
و نيز امكان دارد كه چيزهايي براي ما در صورت سؤال و در خواست داراي مصلحت بوده و بدون آن مصلحت نداشته باشد و خدا ما را براه راست قبلًا هدايت فرموده زيرا ميدانست كه ما از او در خواست خواهيم كرد.

ادامه تكليف
اثر ديگر اين دعا و در خواست اين است كه براي آينده خداوند اين تكليف را ادامه دهد تا مصلحت و پاداش زيادتر نصيب بنده گردد.

صراط مستقيم چيست؟
صراط مستقيم (راه راست) را باين چند امر معنا كرده اند:
1- «كتاب خدا» قرآن كه از رسول اكرم صلي اللَّه عليه و آله و علي عليه السلام و از ابن مسعود نيز اين معنا نقل شده است.
2- «اسلام» از جابر و ابن عباس.
3- ديني كه جز آن پذيرفته نيست. محمّد بن حنفيه ميگويد صراط مستقيم آن ديني است كه خدا غير از آن را از بندگان نمي پذيرد.
4- پيامبر و ائمه عليهم السلام- كه در روايات همين معني وارد شده است.
و حق آن است كه «صراط مستقيم» معنايي عام و وسيع دارد كه همه اينها را شامل ميگردد و ديني كه خدا بدان امر كرده از توحيد و عدل و ولايت كساني كه اطاعتشان را واجب دانسته مصداق آن است.
صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ- اين آيات بيان و توضيح صراط مستقيم است كه آن راه كساني است كه تو بر آنان نعمت داده اي و اين مردمي كه خدا بر آنان نعمت داده آيه كريمه معرفي ميكند:
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ ؛ (18)
آنان كه خدا و اين پيامبر را اطاعت كنند همدم آن كسانند كه (خدا بر آنان نعمت داده است) از پيامبران و راستگويان و جانبازان و نيكوكاران.»
پس نعمت دادگان، اينان هستند.كلمه نعمت از نظر لغت بمعناي زيادت و مبالغه است و در اين آيات صريحاً صراط مستقيم بعنوان «نعمت» ذكر شده است ولي پس از آنكه آن را براه كساني كه مورد نعمت قرار گرفته اند معرفي مينمايد دانسته ميشود كه خود آن، نعمت است.
غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ- از نظر همه مفسران منظور از مردمي كه مورد خشم قرار گرفته اند همان يهود است و بهمين مطلب دلالت دارد آيه كريمه:
«مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ ؛ (19)
كساني را كه خدا بر آنان لعن و غضب كرده و آنان را به بوزينه و خوك مسخ نمود.»
و اينان همان يهود بودند زيرا اين مسخ شدگان همانها هستند كه آيات كريمه خطاب به بني اسرائيل ميگويد:
«وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ؛
شما دانستيد كساني را كه نسبت به قانون و حكم روز شنبه تجاوز كردند و ما گفتيم بوزينگاني مطرود باشيد.»
وَ لَا الضَّالِّينَ- و نه گمراهان. مقصود از گمراهان نصاري و مسيحيان است بدليل آيه كريمه :
«وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ؛ (20)
هوسهاي گروهي را كه خود گمراه شدند و بسياري را نيز گمراه كردند و از راه راست دور افتادند پيروي مكنيد.»

صفت آشكار هر دسته
حسن بصري ميگويد: وقتي قرآن يهود را «مغضوب عليهم» و نصاري را «ضالين» ميداند معنايش آن نيست كه يهود گمراه نيستند و يا نصاري مورد خشم قرار نگرفته اند بلكه هر دو دسته هم مورد خشم اند و هم گمراه اما از هر دسته صفت بارز و آشكارشان بيان شده است. تا چون علامت هايي آنان را از هم ممتاز كند.
مصداق هر دو صفت همه كفارند
بعضي ميگويند منظور از دارندگان اين صفت ها همه كفّارند نه از هر صفت يك دسته بخصوص مراد باشد پس گفتن هر صفت بخاطر امتياز يافتن صاحب آن نيست بلكه براي دانستن و شناختن حال كفّار است.

مقصود از هر صفت جنس آن است نه يك دسته
عبد القاهر جرجاني در بيان اين آيات نظر ديگري دارد، او ميگويد: مقصود از اين دو صفت (غضب شدگان و گمراهان) معناي خود آنها است بدون آنكه اشاره به مردمي معيّن باشد مثلًا اگر شما گفتيد: بخدا پناه ميبرم از اينكه حال من حال غضب شدگان باشد منظور شما از غضب شدگان دسته معين و معلوم نيست و همچنين وقتي از خدا مي خواهيد كه پروردگارا مرا از كساني قرار ده كه بر آنان نعمت داده اي مسلماً شما مردم خاصّي را در نظر نمي گيريد.

چند حديث
در تفسير عياشي حديثي نقل ميكند كه محمّد بن مسلم از امام صادق عليه السلام پرسيد در باره آيه كريمه «وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ» حضرت فرمود: منظور، فاتحة الكتاب است كه گفتنش تكرار ميشود. سپس امام صادق اضافه ميكند كه رسول اكرم فرمود: خدا بر من منّت نهاد از گنج بهشت به فاتحة الكتاب كه در آن اين آيات است با اين خوّاص:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. كه خدا در باره اش ميگويد:
«وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلي أَدْبارِهِمْ نُفُوراً؛ (21)
و چون در قرآن پروردگارت را به يگانگي و وحدت ياد كني آنان روي گردانيده گريزان ميشوند.»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»- كه سخن بهشتيان است و خداي را از نيكي پاداش شكر ميكنند.
«مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»- كه جبرئيل ميگويد هيچ مسلماني آن را بزبان نمي آورد جز اينكه خدا و اهل آسمان او را تصديق مي نمايند.
«إِيَّاكَ نَعْبُدُ» بيان خلوص در عبادت خدا است و «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» بالاترين و بهترين چيزي است از حاجات كه بندگان از خدا مي خواهند.
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» همان راه پيامبراني است كه خدا بر آنان نعمت داد «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» همان يهود و «ضالّين» نصاري هستند.
محمّد حلبي ميگويد: امام صادق عليه السلام اين قسمت از حمد را چنين قرائت ميكرد.
«ملك يوم الدين» و نيز: «اهدنا صراط المستقيم» و در روايت ديگر اضافه ميكند كه حضرت ميفرمود: «صراط المستقيم» يعني امير المؤمنين عليه السلام.
جميل از حضرت امام صادق نقل ميكند كه فرمود هر گاه بدنبال امام جماعتي بودي وقتي امام از قرائت فاتحه فارغ شد بگو: «الحمد للَّه رب العالمين».
و نيز فضيل از آن حضرت نقل ميكند كه فرمود وقتي فاتحه را خواند و تمام شد بگو «الحمد للَّه رب العالمين».

نظم اين سوره
وقتي شخص نعمت هاي خدا را در اين عالم با چشم ديد و در باره آنها انديشيد و دانست كه عاليترين و راستگوترين شواهد نعمت هاي خدا خود اوست. از نام خدا آغاز كرده بِسْمِ اللَّهِ ميگويد و اعتراف بخدائيش مي نمايد و از احساس اينكه رحمن و رحيم است در دلش آرامش و سكون مي يابد.
و پس از آنكه باين يگانه نعمت دهنده خود اعتراف نمود او را شكر ميكند و «الْحَمْدُ لِلَّهِ» ميگويد و وقتي مي بيند همانطور كه او مشمول نعمت هاي خدا قرار گرفته ديگران نيز از اين خوان گسترده بيدريغ بهره مند اند ميفهمد كه او «رَبِّ الْعالَمِينَ» است و با ديدن رزق واسعش بهمه مردم، او را بنام «الرَّحْمنِ» ميخواند.
هنگامي كه نافرماني مردم را در برابر اين همه نعمت ها مشاهده كرد و اينكه آنان بجاي سپاسگزاري خدا پشت پا به احكام الهي ميزنند واجبات را ترك و گناهان را انجام ميدهند ولي خداي بزرگ نعمت هايش را از آنان نميگيرد و گناهشان را مي بخشد پس ميداند او «رحيم» است.
اين شخص موحّد، رفتار و سلوك مردم را نسبت بهم مي بيند كه بهم ستم كرده و حق همديگر را مي برند و هيچ فردي از ديگري بسلامت نيست مي فهمد كه بدنبال آنان روزي است كه خدا انتقام مظلوم را از ظالم خواهد كشيد و ميگويد «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ».
پس از فهميدن همه اين مطالب و پي بردن به اينكه براي او خالقيِ است رازق و رحيم كه مي ميراند و زنده ميكند اشياء را پديد مي آورد و دو باره بسوي نيستي باز ميگرداند ولي خود او ذات زنده اي است كه هيچ چيز به او مانند نيست و خالقي است كه جز او كسي شايسته پرستش نيست و آن چنان خداي را با اين صفات شناخت كه گويي هم اكنون او را مي بيند در اين حال است كه روش سخن را تغيير ميدهد و از خبر به خطاب ميگرايد و ميگويد: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» (خدايا تو را مي پرستيم) همانطور كه وقتي انسان شخصي را توصيف ميكند و صفاتش را شرح ميدهد و در اين ميان خود آن شخص كه وارد ميشود روش سخن را تغيير داده آن شخص را مخاطب قرار ميدهد.
سالك راه توحيد وقتي مي بيند دل انسان در معرض شبهات و هجوم آراء مختلف است و جز خدا كسي نمي تواند كمك او باشد لذا از خدا براي توفيق در طاعت و تهيه وسائل و اسباب آن در خواست كمك ميكند و ميگويد: «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ».
عارفي كه بدين درجه از كمال معرفت رسيد و بر راه حق مستقيم شد ميترسد كه لغزشي برايش پيش آيد زيرا تنها معصومين هستند كه از خطا و لغزش ايمن و مصونند لذا از خدا توفيق ثبات و پايداري و دوام بر راه خدا و ايمني از لغزش ها را مي خواهد و ميگويد «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ».
و كلمه صراط مستقيم لفظي است جامع معرفت احكام و توفيق عمل به شرايع و قوانين اسلام و پيروي از كساني كه خدا اطاعت آنان را واجب دانسته است و دوري از گناه مي باشد وقتي همه اين ها را دانست توجه پيدا ميكند كه براي خدا بندگاني است كه مشمول نعمت هاي مخصوص اويند. و خدا آنان را در ميان مردم بر گزيده و حجّت بر خلق قرار داده است پس از خدا مي خواهد كه او را نيز بدانان ملحق كند و بر راه آنان بدارد تا گمراهان گمراه كننده اي كه دشمن حقيقت و كور از ديد واقعيت و مخالف راه اعتدال اند و مشمول غضب و لعن خدا قرار گرفته اند و خدا بر ايشان رسوايي و عذاب مهيّا نموده است نتوانند در او اثر كنند و از شرشان محفوظ بماند و ميگويد «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ» (22)

پاورقي

1- سوره حجر، آيه 87.
2- سوره نمل، آيه 29.
3-«ايما شاطن عصاه عكاهثم يلقي في السجن و الاغلال»
هر متمردي كه نافرماني او كند او را در بند ميكند و به زندان و غل ميأفكند.
4- سوره نحل، آيه 98.
5- سلامة بن جندل كه خود شاعر قبل از اسلام و در زمان جاهليت و اهل حجاز است ميگويد: «و ما يشأ الرحمن يعقد و يطلق» (خدا هر چه بخواهد انجام ميدهد، امري را ببندد و يا بگشايد و رها كند).
6- در ادبيات نظير فراوان دارد، لبيد ميگويد:
«الي الحول ثم اسم السلام عليكما و من يبك حولا كاملا فقد اعتذر»
تا يك سال (گريه ميكنم) و السلام- و كسي كه يك سال كاملا گريه كند معذور است- در اين جا كلمه «اسم» معنا ندارد و معني اين است «ثم السلام عليكما»
7- سوره شعرا، آيه 23- 24.
8- سوره غافر، آيه 17.
9- سوره تحريم، آيه 7.
10- سوره نساء، آيه 112.
11- اين قسمت اشاره به بحثي است كه بين فلاسفه و متكلمين معروف است كه آيا قدرت بر هر كاري قبل از آن است و يا همراه آن، نظر بسياري از محققين اين است كه قدرت، قبل از هر كاري كه انجام ميشود هست زيرا اگر فقط همراه خود كار باشد لازم ميآيد فاسق كه مثلا نماز نميخواند قدرت نداشته باشد و چون قدرت ندارد پس مكلف هم نباشد.
12- لبيد كه از شعراء معروف جاهلي است كه اسلام را درك كرد و بدان گرائيد و شعر را كنار گذارد او صاحب يكي از معلقات سبع است و وقتي به 77 سالگي رسيد گفت: «باتت تشكي الي النفس مجهشة- و قد حملتك سبعاً بعد سبعينا»- نفس من در حالي كه گريان و نالان بود بسويم شكوه كرد. (گفتمش) تو را هفتاد و هفت سال در بر داشتم- كه از خبر به خطاب عدول نموده است.
13- سوره سجده، آيه 12.
14- سوره محمد، آيه 17.
15- سوره يونس، آيه 9.
16- سوره اعراف، آيه 43.
17- سوره شعراء، آيه 87.
18- سوره نساء، آيه 69.
19- سوره مائده، آيه 6.
20- سوره مائده، آيه 77.
21- سوره اسراء، آيه 46.
22- ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، مترجمان، تحقيق: رضا ستوده، ج 1، ص 33-54، انتشارات فراهاني، چاپ: اول، تهران، 1360 ش.

بازگشت