امتياز قيام


چون قيام براي زنده كردن كلمة الله و اعتلاي آن است، پس هر كس آن را احيا كند و اعتلا بخشد، قائم واقعي است، گرچه ظاهرا نشسته باشد، و كسي كه اين كلمه را زنده نگرداند و بالا نبرد، او واقعا نشسته است، گرچه به حسب ظاهر ايستاده باشد، آن گونه كه در تفسير قيام براي جهاد و قعود از آن گفته مي شود كه مدار و ملاك، زنده كردن دين به جهاد و اجتهاد است، و اعتلاي كلمه ي حق به ايثارگري و نثار، خواه شخص زنده كننده و اعتلا بخش ايستاده باشد يا نشسته. افزون بر اين، امتياز قيام از قعود تنها در يك مقوله [عرضي از مقولات دهگانه] است و هر يك از قيام و قعود از مقوله ي «وضع» به شمار مي روند، يعني اعتماد و عنايتي به برپايي و نشستگي بدني نيست، بلكه مهم، قيام قلبي است كه احياگر دين و حافظ اين ميراث سترگ از ضايع شدن است و شايد از اين نوع باشد فرموده ي اميرالمؤمنين عليه السلام:
«وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ زِيَادَةٍ فِي هُدًي أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًي.» (1)
و فرمايشي كه درباره ي اوصاف دوستان خدا فرمود:
«... بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا» (2)
زيرا مراد از برپايي قرآن به ايشان، اشكار شدن دانش قرآن در دلها و ذهنهاي آنان، و اثر عملي قرآن در اعضا و جوارح و بدنهايشان به ارشاد و تبليغ آنان است، چنان كه مراد از قيام دوستان خدا به قرآن، اين است كه دانش و كردارشان بر اساس قرآن باشد و مردم را كتاب و حكمت بياموزند و تزكيه و پالايش بدهند به چيزهايي كه آنان را از آتش دور و به بهشت نزديكشان كند و موجبات تقرب به لقاء الله را براي آنان فراهم سازد.
نيز از اينجا فرمايش علي عليه السلام در عيب جويي نفاق و سرزنش منافق روشن مي شود؛ «... قَدْ أَعَدُّوا لِكُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِكُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا» (3)
حاصل اين كه: قيام، تبلور حالتي است كه بنده به وسيله ي آن بر سرعت گرفتن و مسابقه توانمند مي شود، سپس به بهترين وجه براي امامت قدرت مي يابد، از اين رو كسي كه به پا ايستد و براي خدا پايداري كند، فرشتگان بر او فرود آمده وي را به ولايت نويد مي دهند، ولايتي كه ترس و اندوه را از بين مي برد:
«إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُون.» ( 4)
بنابراين، اگر كسي به پايداري استمرار بخشد، ممكن است فرشتگان نويد دهنده را ببيند و سخنانشان را بشنود؛ زيرا آنچه ويژه ي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است همان است كه به خصوص تشريع برمي گردد، اما آنچه مربوط به حفظ و نگهداري دين - تسديدي و مانند آن - است، مخصوص او صلي الله عليه و آله و سلم نيست [و ديگران نيز مي توانند فرشته را ببينند و سخن او را بشنوند و از آن بهره مند گردند، چنان كه گذشت]. بنابراين، آن گونه كه قيام خداوند به قسط و عدل، منزه از حالت خاص بدني است راز و نهان قيام نيز كه در سر نماز نهفته است منزه از حالت خاص بدني است، گرچه قيامي كه در ظاهر و شكل نماز اعتبار دارد، همان قيام بدني است. از اين رو نمازگزاري كه با پروردگارش به مناجات پرداخته و به حالت ايستاده در برابر معبود قائم به قسط نمايان شده، بايد به حال قيام باشد؛ زيرا قلبي كه قائم است اثر قيامش در اعضا و جوارح نمودار مي شود، چنان كه خشوع و فروتني قلب نيز در فرو اندامي و خشوع جوارح تجلي مي يابد؛ زيرا از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مردي را نگريست كه در حال نماز با ريش خود بازي مي كرد فرمود:
«انه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه؛ (5)
يعني اگر دل اين مرد خشوع مي داشت، اعضاي وي نيز خاشع بود.»
اين سخن با حديثي كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده كه ايشان صلي الله عليه و آله و سلم گاهي در حال نماز به محاسن شريف دست مي كشيد، منافات ندارد، به حضرت گفته شد: مي بينيم در نماز به موهاي شريف صورت دست مي كشي؟ فرمود: اين هنگامي است كه اندوهم فزوني مي يابد: فقال «اذا كثرت همومي»، (6)
زيرا: اولا دست كشيدن، غير از بازي كردن است، و منافاتي با خشوع قلبي ندارد.
ثانيا دست كشيدن به محاسن، هنگام فراواني اندوه، خود يك نوع لابه و زاري به درگاه خداوند به شمار مي رود و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم يك اندوه بيش نداشت، و آن بيرون آمدن قرآن از هجران بود - كه امت پيامبر آن را رها كرده بودند -(7)
و ايمان امت خويش؛ زيرا آنان به خدا و رسول صلي الله عليه و آله و سلم او كفر ورزيدند و پيامبر در پي اين امر جان خود را به هلاكت نزديك مي ساخت.(8)
اندوه پيامبر براي اين بود كه به آنچه از جانب خداوند آورده بود نگرويدند، اندوه هاي حضرت براي دنيايي نبود كه وصي وي آن را سه طلاقه كرد، (9) چه رسد به خود او. اين بود پاره اي از اسرار نماز. (10)

پاورقي

1- نهج البلاغه، خطبه ي 176.؛ كسي با قرآن ننشست جز اين كه وقتي از آن نشست برخاست فزوني يا كاهش يافت، فزوني در هدايت يا كاهش از كور باطني.،
2- نهج البلاغه، حكمت 432؛ كتاب به ايشان و ايشان به كتاب برپا شدند.
3- نهج البلاغه، خطبه ي 194؛ منافقان در برابر هر حق باطلي و براي هر كار صحيح و مستقيم انحرافي آماده كرده اند.
4- سوره فصلت، آيه 30؛ به راستي كساني كه گفتند پروردگار ما خداست، سپس ايستادگي كردند فرشتگان بر آنان فرود مي آيند و مي گويند: هان، بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتي كه وعده يافته بوديد، شاد باشيد.
5- جامع أحاديث الشيعة، ج 5، ص 48، ح 2353.
6- جامع أحاديث الشيعة، ج 5، ص 48، ح 2353 از جعفريات ص 36.
7- دليل اين سخن آيه ي «وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» است سوره ي فرقان، آيه ي 30؛ يعني پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم گفت: پروردگارا قوم من اين قرآن را رها كردند.
8- چنان كه در اين آيه مي خوانيم: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلي آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً» (سوره مباركه كهف، آيه 6) يعني اي پيامبر اگر به سخن قرآن ايمان نياورند شايد تو جان خويش را از اندوه در پي گيري كارشان تباه سازي.
9- ر. ك: نهج البلاغه، حكمت 77.
10- رازهاي نماز، آيةالله جوادي آملي، ص111-117.

بازگشت