آداب حضور و اسرار اذان و اقامه


سالك الي الله در اذان بايد به قلب، اين سلطان نيروهاي ملكي و ملكوتي، و ديگر ابعاد ظاهري و باطني خويش اعلام كند كه وقت حضور در محضر حق فرا رسيده، يعني سر اجمالي اذان اعلام حضور است.
اما ادب اجمالي آن اين است كه اولا به عظمت كسي كه بنا است در مقابلش به نماز بايستيم توجه داشته و ثانيا از عجز و نقص خويش براي قابليت در حضور خداوند غافل نباشيم. بدانيم كه اگر لطف و رحمت و دستگيري خداوند نباشد، ما نمي توانيم در محضر او حضور يابيم.
سر «اقامه» نيز برپا داشتن نيروهاي ملكي و ملكوتي براي حضور در محضر خدا است. ادب اقامه، خوف و خشيت، حيا و خجالت و اميد به رحمت بي منتهاي خداوند است.
سالك در تمام قسمت هاي اذان و اقامه بايد عظمت خداوند را به دل تفهيم كند و ذلت و عجز خود در مقابل ديدگان خويش داشته باشد تا خوف و خشيتي به او دست دهد. از سويي ديگر به رحمت واسعه و الطاف الهي توجه كند تا در دل، اميد و شوقي پديد آيد. در اين هنگام، شوق و جذبه بر قلوب عشقي غالب مي شود و با حب و عشق در محضر انس الهي حاضر شده، تا پايان نماز با ذكر و فكر حق معاشقه مي كنند.
در حديثي آمده است كه: «برترين مردم كسي است كه به عبادت خدا عشق بورزد و براي آن آغوش باز كند و از جان، آن را دوست بدارد و با جسم خود به آن بپردازد و به چيز ديگري اشتغال نيابد. چنين كسي را انديشه ي آن نخواهد بود كه دنيايش با آسايش و راحتي بگذرد يا با سختي و مشقت.» (1)
اما قلوب خوفي كه عظمت الهي بر آن ها تجلي كرده و جذبه ي قهاريت خداوند بر آن ها غلبه نموده، از خود بي خود شده و خوف و خشيت، دل هاي آنان را ذوب مي نمايد. توجه به ناتواني ذاتي و ذلت و عجز خويش آن ها را از توجه به هر چيز ديگري باز مي دارد.
امام موسي كاظم عليه السلام فرمود: «خدا بندگاني دارد كه خوف او دل هاشان را شكسته و از گفتار بازشان داشته است.» (2)
گاهي خداوند براي اولياي كامل خويش تجلي لطفي مي كند كه در نتيجه، كشش محبتي به آنان دست مي دهد. چنانچه در حديثي آمده است، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم منتظر وقت نماز بود كه به بلال فرمود: «أرحنا يا بلال». (3)
گاهي هم تجلي عظمت مي كند كه خوف و خشيت در دل آن ها به وجود مي آيد؛ همان طور كه در روايات از خوف و خشيت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام مطالبي آمده و گاه با عظمت و لطف تجلي مي نمايد كه اين اندازه ي طاقت دل ها و بزرگي ظرف وجود آن ها است.
ما كه در زندان طبيعت گرفتاريم و بسته به زنجير شهوت، در اين تقسيم ها جايي نداريم. آداب حضور براي ما با اولياي كامل الهي متفاوت است. ما در درجه ي اول نبايد از رحمت خداوند نااميد باشيم كه يأس از رحمت الهي از بزرگ ترين دام هاي شيطان است. نبايد گمان كرد اين مقام ها مخصوص افرادي خاص بوده و دست ديگران به كلي از رسيدن به آن كوتاه است. اگر چنين تفكري داشته و نااميد باشيم، در اين دنيا با سردي و سستي گذران عمر خواهيم كرد. بله رسيدن به مقام خاص اولياي كامل الهي؛ مانند ائمه عليهم السلام براي كسي ممكن نيست؛ اما مقامات معنوي داراي مراتب بي شماري است كه رسيدن به بسياري از آن ها براي انسان هاي ديگر امكان دارد؛ البته اگر سردي و سستي به خرج ندهند و اهل تعصب و جهل و عناد نباشند.
پس ادب حضور براي ما كه در مرتبه ي حس باقي مانده و از عظمت و هيبت، فقط عظمت دنيايي را درك مي كنيم، اين است كه محضر خداوند را مانند محضر پادشاهي عظيم الشأن بدانيم و به قلب خود بفهمانيم كه همه ي عظمت ها جلوه اي از عظمت ملكوت مي باشد كه در اين عالم تنزل كرده است. به آن بفهمانيم كه عالم محضر خدا بوده و او در همه جا حضور دارد؛ به ويژه در هنگام نماز كه به طور خاص به ما اذن حضور داده است.
در ابتدا فهماندن اين عظمت به قلب قدري مشكل است؛ اما آرام آرام قلب با اين حقيقت انس مي گيرد. وقتي آداب ظاهري حضور در مقابل يك پادشاه را رعايت كرديم، دل هم تأثير پذيرفته و عظمت حق تعالي را درك مي كند. پس در آغاز بايد رحمت هاي ظاهري و الطاف حسي خداوند را به قلب تلقين كرده تا مقام رحمانيت، رحيميت و نعمت دهندگي خداوند را درك كند. پس از آن كه قلب با اين معنا انس گرفت و ادب ظاهري به باطن سرايت كرد، دل از آثار جمال الهي نوراني شده و نتايج مطلوب به دست مي آيد.
اگر انسان به پا خيزد و وظيفه ي خويش را انجام دهد، خداوند دست او را مي گيرد و او را از تاريكي هاي اين دنيا با امدادهاي غيبي نجات مي دهد. (4)

آداب و اسرار تكبيرهاي اذان و اقامه
همان طور كه گفته شد اذان، اعلام حضور به نيروهاي ملكي و ملكوتي است؛ حضور در مقابل ذات مقدس خداوند با جميع اسماء و صفات؛ اما سالك در ابتدا متوجه مقام كبريايي حضرت حق مي شود؛ در نتيجه اولا به نيروهاي ملكي و ملكوتي خويش، ثانيا به ملائكه اي كه براي نيروهاي مختلف در نفس گماشته شده اند، ثالثا به موجودات عالم غيب و شهادت و رابعا به ملائكه ي گماشته شده در ملكوت آسمان ها و زمين اين مقام كبريايي را چهار بار با گفتن الله اكبر اعلان مي كند. اعلام اين تكبير، خبر دادن درباره ي عجز از ثناي شايسته ي خداوند مي باشد. به همين دليل هم هست كه تكبير در اذان و اقامه و جاي جاي نماز مرتب تكرار مي شود تا اعتقاد ناتواني ذاتي نمازگزار و مقام كبريايي خداوند در قلب سالك راسخ شود. از همين جا ادب تكبير نيز مشخص مي شود. سالك در هر تكبير بايد وجود خود را به عجز خويش و مقام كبريايي حق متوجه كند. اين چهار تكبير، تأويل ديگري نيز مي تواند داشته باشد. تكبير اول اشاره دارد به اين كه خدا بزرگ تر از آن است كه ذاتش به وصف در آيد؛ تكبير دوم، خدا بزرگ تر از آن است كه صفاتش به وصف در آيد؛ تكبير سوم، خدا بزرگ تر از آن است كه اسمائش به وصف در آيد؛ تكبير چهارم، خدا بزرگ تر از آن است كه افعالش به وصف درآيد.
اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمود: «وجه ديگر «الله اكبر» اين است كه كيفيت و چگونگي را از او نفي مي كند؛ گويي مؤذن مي گويد: خدا والاتر از آن است كه وصف كنندگان، صفت او را [آن چنان كه هست] ادراك كنند. وصف كنندگان به قدر ادراك خود او را وصف مي كنند؛ نه به قدر عظمت و جلال او. خدا بسيار برتر از آن است كه وصف گويان، صفت او دريابند». (5)
از آداب مهم اين تكبيرها آن است كه سالك تلاش كند تا با رياضات معنوي، قلب را محل عظمت و كبرياي حضرت حق كند و از ديگر موجودات مقام كبريايي را سلب نمايد. بايد دانست كه اگر در قلب سالك اثري از عظمت كسي باشد و او آن را اثر كبرياي حق نبيند، قلبش مريض و در تصرف شيطان مي باشد. ممكن است بر اثر تصرفات شيطاني كار به جايي برسد كه عظمت غير خدا از كبريايي او در دل بيشتر شود كه در اين صورت انسان در زمره ي منافقان به حساب مي آيد. علامت اين مرض خطرناك آن است كه انسان رضاي مخلوقات خدا را بر رضاي خداوند ترجيح داده و براي خشنودي مردم، خدا را به خشم مي آورد.
امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگامي كه تكبير گفتي، غير خدا از عرش تا فرش را در مقابل مقام كبريايي حق كوچك شمار؛ زيرا اگر خداوند بنده اي را ببيند كه تكبير مي گويد؛ اما در قلبش از حقيقت تكبير رويگردان است، مي فرمايد: «اي دروغگو! مرا فريب مي دهي؟ به عزت و جلالم قسم كه تو را از شيريني ياد خويش محروم و از قرب به خود و شادي مناجات با خويش محجوب مي كنم.»» (6)
اي عزيز! اين كه دل هاي بيچاره ي ما از شيريني ياد خداوند محروم است و روح ما لذت مناجات با او را نچشيده و از رسيدن به مقام قرب الهي محروم هستيم، از آن رو است كه دل هاي ما مريض است؛ توجه به دنيا و پايبندي به زمين، ما را از معرفت مقام كبريايي حق محروم كرده است. تا وقتي كه ما به موجودات عالم با نظر استقلالي و جداي از ذات حق مي نگريم، تا وقتي كه براي كسي غير از خدا عزت و كبريا و عظمت قائليم، مقام كبريايي خداوند در قلب ما تجلي نخواهد كرد. پس ادب تكبير آن است كه در ظاهر آن متوقف نشده و به صرف واژه ها و لقلقه ي زبان بسنده نكنيم؛ بلكه در ابتدا با استدلال و نور علوم الهي، عظمت كبريايي خدا و فقر و ذلت موجودات ديگر را به دل بفهمانيم. سپس با رياضت و انس با خدا قلب را زنده كرده و به آن زندگي عقلي و روحاني ببخشيم. وقتي اعتقاد فقر و ذلت موجودات و عظمت و كبريايي حق تعالي در دل سالك راسخ شد و تفكر در اين مطلب و تذكر به آن به حد مطلوب رسيد و قلب آرام گرفت، آن گاه در همه ي موجودات آثار كبريايي و جلال خداوند را مشاهده مي كند و مرض هاي قلبي نيز علاج مي شود. در اين هنگام است كه شيريني ذكر خدا و لذت مناجات با او را مي فهمد و در ظاهر و باطن او آثار كبرياي حق آشكار مي شود. با اين حالت وقتي سالك تكبير مي گويد باطن و ظاهر، ملك و ملكوت او همه با هم تكبير مي گويند و يكي از حجاب هاي بزرگ برطرف و يك مرحله به حقيقت نماز نزديك مي شود. (7)

پاورقي

1- وسائل الشيعه، ج 1، ص 83، ح 2.
2- بحارالانوار، ج 75، ص 309، ح 1؛ به نقل از: تحف العقول، ص 394.
3- [ما را آسوده كن اي بلال!] المحجة البيضاء، ج 1، ص 377.
4- ادب پرواز، برگرفته از كتاب آداب الصلوة امام خميني، محسن عباسي ولدي، ص81-84.
5- بحارالانوار، ج 81، ص 132، ح 24.
6- مصباح الشريعه، ص 87، باب 39، المحجة البيضاء، ج 1، ص 385؛ مستدرك الوسائل، ج 4، ص 96، ح 9.
7- ادب پرواز، برگرفته از كتاب آداب الصلوة امام خميني، محسن عباسي ولدي، ص84-86.

بازگشت