تاريخ بيت المقدس


ابن خلدون درباره ي تاريخ اورشليم مي نويسد:
بيت المقدس (اورشليم) يا مسجد اقصي در آغاز كار و در روزگار صابئه، جايگاه معبد زهره بوده است و در ضمن ارمغان هايي كه به آن معبد تقديم مي كرده اند، روغن زيتون هم به عنوان هديه به آن جايگاه مي برده و آن ها را بر روي صخره اي كه در آن معبد بوده مي ريخته اند.
سپس معبد مزبور كهنه شد و پس از آن كه بني اسرائيل، آن ناحيه را تصرف كردند، صخره ي مزبور را قبله ي نماز قرار داده اند و آن چنان بود كه چون موسي، عليه السلام بني اسرائيل را از مصر بيرون برد تا بيت المقدس را بر حسب وعده اي كه خدا به اسرائيل پدر ايشان و به پدر وي اسحاق داده بود، به تصرف خويش درآوردند و چون در سرزمين «تيه» اقامت كردند، خدا به موسي فرمان داد: قبه اي از چوب اقاقيا بسازد؛ چنان كه اندازه و شكل و هياكل و تصاوير آن، از راه وحي تعيين شده بود و نيز مقرر شده بود كه در آن قبه، بايد تابوت (صندوق عهد) و مائده با بشقاب ها و مناره اي با قنديل هاي آن تهيه كند و مذبحي براي قرباني بسازد و وصف تمام اين ها به كامل ترين طريقي در تورات آمده است.
موسي عليه السلام قبه را بساخت و تابوت عهد را در آن بگذاشت و در آن تابوت بجاي الواح نازل شده با دستورهاي ده گانه كه شكسته بود، الواح مصنوعي قرار دارد و مذبح را نزديك آن ترتيب داد و خدا به موسي امر كرد كه هارون امور قرباني را بر عهده گيرد. و قبه ي مزبور را در ميان خيمه هاي خود در «تيه» نصب كردند و به سوي آن نماز مي خواندند و در مذبح جلو آن قرباني مي كردند و متعرض وي در آنجا مي شدند. و چون بر سرزمين شام تسلط يافتند، (قبه را هم به كلكال از بلاد سرزمين مقدس ميان قسمت بني يامين و بني افرائيم فرود آوردند و در آن جايگاه، چهارده سال باقي ماندند. هفت سال در مدت جنگ و هفت سال پس از فتح، و هنگام تقسيم بلاد. و چون يوشع، عليه السلام درگذشت، آن را به شهر «شيلو» نزديك كلكال، نقل كردند و بر گرد آن ديوارها برآوردند و بر اين وضع، مدت سيصد سال به جاي ماند تا آن كه فرزندان فلسطين، آن را از تصرف آنان بيرون آوردند؛ چنان كه گذشت. و بر ايشان غلبه يافتند ولي بعداً قبه را به آنان رد كردند و پس از مرگ كوهن بزرگ (عالي) آن را به نوف بردند. آن گاه در روزگار طالوت، آن را به كنعون از بلاد بني يامين، نقل كردند و چون داود عليه السلام به سلطنت رسيد، قبه و تابوت را به بيت المقدس انتقال داد و بر روي آن چادرهاي خاصي تعبيه كرد و آن را بر روي صخره قرار داد.) و داود عليه السلام تصميم گرفت مسجدي به جاي قبه بر صخره، بنيان نهد. ولي اين منظور را به پايان نرسانيد و به فرزندش سليمان عليه السلام وصيت كرد و وي در مدت چهار سال از دوران سلطنت خود، آن را بنا كرد و در اين هنگام پانصد سال از وفات موسي، عليه السلام مي گذشت و ستون هاي مسجد را از روي آن بنيان نهاد و بر روي آن كوشك شيشه اي قرار داد و درها و ديوارهاي آن را به روپوش زرين بياراست و هياكل و تصاوير و (ظروف). و مناره ها و كليدهاي آن را از زر بساخت و در عقب عمارت، قبه مانندي بنا كرد كه تابوت عهد را در آن بسپارند و تابوت را از صهيون؛ شهري كه اقامتگاه پدرش داود عليه السلام بود، آوردند (و او هنگام بنا كردن مسجد دستور داده بود آن را بياورند و از اين رو در اين هنگام حاضر بود.) اسباط (رؤساي قبيله) و كاهنان، تابوت مزبور را انتقال داده بودند تا آن را در قبه مانند بگذارند، و قبه و ظروف و مذبح و همه ي آن ها را در مسجد آماده كردند و براي هر يك جايگاه خاصي ترتيب دادند و تا هنگامي كه خدا مي خواست؛ هم چنان پايدار بود تا آن كه پس از هشتصد سال بنا كردن مسجد دوران بخت نصر فرا رسيد، و او مسجد را ويران ساخت و تورات و عصا (عصاي موسي) را بسوخت و مجسمه ها و تصاوير را بريخت و سنگ هاي مسجد را پراكنده ساخت. سپس هنگامي كه پادشاهان ايران بني اسرائيل را به سرزمين مقدسشان عودت دادند، عزير يكي از پيامبران بني اسرائيل، به كمك بهمن پادشاه ايران، مسجد را بار ديگر بنا كرد. و اين پادشاه؛ كسي است كه بني اسرائيل را از اسارت بخت نصر نجات داد و ايشان را فرمانروايي بخشيد و پادشاه مزبور در بنيان نهادن مسجد، حدودي براي آنان تعيين كرد كه پايين حدود سليمان بن داوود، عليه السلام بود و آن ها از حدود مزبور تجاوز نكردند.
آن گاه كشور بني اسرائيل، ميان پادشاهان يونان و ايران و روم دست به دست مي گشت و در اين مدت پادشاهي خاندان اسرائيل، به مرحله ي عظمت رسيد و (پس از آن) «خاندان حشمناي» كه از كاهنان آن قوم بودند، به سلطنت رسيدند و آن گاه فرمانروايي به هيرودس از بستگان ايشان (داماد و شوهر خواهر آنان)، و پس از وي به فرزندانش انتقال يافت و هيرودس، بيت المقدس را بر حدود بناي سليمان عليه السلام بنيان نهاد و در زيبايي آن دقت فراوان بكار برد تا آن كه بناي مزبور را در مدت شش سال، تكميل كرد و چون نوبت سلطنت روم به طيطش رسيد و بر كشور بني اسرائيل دست يافت، بيت المقدس و مسجد آن را خراب كرد و فرمان داد كه در جايگاه آن زراعت كنند. پس از چندي روميان به دين مسيح عليه السلام گرويدند و به تعظيم آن معتقد شدند. آن گاه وضع پادشاهان روم در پيروي از دين مسيح دگرگون شد و يكبار به آن مي گرويدند و بار ديگر آن را فرو مي گذاشتند تا آن كه نوبت پادشاهي به قسطنطين رسيد و مادر وي؛ هيلانه به دين مسيح ايمان آورد و به قدس سفر كرد تا چوبي را كه به عقيده ي آنان، مسيح را به آن بردار آويخته اند، به دست آورد، و در آنجا كشيشان به وي خبر دادند كه چوبي بر روي زمين انداخته شده و بر آن خاكروبه ها و كثافات نشسته است. هلن، دستور داد: چوب را از زير خاكروبه ها بيرون آوردند و در جايگاه آن خاكروبه ها «كليسياي قمامه» را بنيان نهاد، چنان كه گويي كليساي مزبور بر روي قبر وي، به عقيده ي آنان، بنا شده است و فرمان داد بقيه ي ساختمان بيت المقدس را (كه باقي مانده بود) خراب كنند و هم خاكروبه ها و كثافات را روي صخره بريزند؛ چنان كه آن در زير كثافات مزبور نهان شود تا برحسب گمان ايشان كيفري باشد براي كساني كه نسبت به قبر مسيح عليه السلام بي احترامي كرده اند. سپس مسيحيان در مقابل قمامه «بيت لحم» را بنا كردند و آن خانه اي است كه عيسي عليه السلام در آن متولد شده است. و بيت المقدس بر همين وضع باقي بود تا آن كه دوران اسلام پديد آمد و عمر براي فتح بيت المقدس به آن جايگاه رفت و درباره ي صخره سؤال كرد. مردم جايگاه آن را كه خاكروبه ها و خاك فراواني روي آن را فرو پوشيده بود، نشان دادند. عمر آن را از زير خاك ها بيرون آورد (و روي آن را پاك كردند) و بر آن مسجدي بر طريق بداوت، بنياد نهاد و شأن آن را بزرگ داشت. بنا بر آن چه خدا به تعظيم آن اعلام فرموده و فضيلت آن در قرآن (ام الكتاب) بر حسب آن چه ثبت شده است، از پيش آمده است.
سپس وليد بن عبدالملك، بر وفق سنن مساجد اسلام، آن چه مي خواست در استوار كردن مسجد مزبور، توجه و عنايت كرد؛ چنان كه همين شيوه را درباره ي مسجد الحرام و مسجد پيامبر، صلي الله عليه و آله و سلم در مدينه و مسجد دمشق پيش گرفت. و عرب ها مسجد دمشق را «بلاط الوليد» مي ناميدند، وي پادشاه روم را ملزم ساخت تا كارگران و مواد لازم براي تعمير مساجد مزبور بفرستد و آن ها را با (كاشي كاري) بيارايد و پادشاه روم، دستور وليد را پذيرفت و بر طبق دلخواه وي بناي مساجد ياد كرده تكميل گرديد، آن گاه چون وضع خلافت در اواخر قرن پنجم هجري رو به ضعف نهاد و بيت المقدس جزو قلمرو عبيديان (فاطميان) يا خلفاي شيعه ي قاهره بشمار مي رفت و به فرمانروايي آنان، اختلال و زبوني راه يافته بود. از اين رو فرنگان به بيت المقدس لشكر كشيدند و با فتح بيت المقدس مالك همه ي ثغور شام شدند و بر صخره ي مقدس آن كليسيائي بنيان نهادند كه آن را گرامي مي شمردند و به بناي آن افتخار مي كردند. ليكن همين كه صلاح الدين بن ايوب كردي، در كشور مصر و شام، استقلال يافت و آثار و بدعت هاي عبيديان را از ميان برد، به شام لشكر كشيد و با فرنگاني كه بر بيت المقدس تسلط داشتند، به جهاد پرداخت تا آن كه بر ايشان غلبه يافت و بيت المقدس و كليه ي مرزهاي شام را كه در تصرف خود داشتند، از آنان باز پس گرفت و اين واقعه در حدود سال 580 هجري روي داد. صلاح الدين كليسيايي را كه مسيحيان بر روي صخره بنا كرده بودند، منهدم كرد و صخره را آشكار ساخت و مسجد را به اسلوبي بنيان نهاد كه هم اكنون نيز بر همان وضع، پايدار است. (1)

پاورقي

1- نمازشناسي، ج1، حسن راشدي، ص 42-45.

بازگشت