تاريخ كعبه


ابن خلدون درباره ي تاريخ كعبه مي گويد:
درباره ي ابتداي بناي مكه برحسب آن چه مي گويند آدم عليه السلام، آن را در مقابل بيت المعمور بنا كرد، سپس طوفان آن را ويران ساخت، ولي خبر صحيحي كه بتوان بر آن اعتماد كرد، درباره ي آن وجود ندارد، بلكه احتمالاً آن را از مفهوم اين آيه از قول خداي تعالي، اقتباس كرده اند:
«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ ...؛
و هنگامي كه ابراهيم و اسماعيل آن پايه ها را، از خانه، بلند مي كردند... .»
سپس خدا ابراهيم را به پيغمبري مبعوث فرمود و قضاياي مربوط به زندگاني وي و همسرش ساره و غيرت او نسبت به هاجر، چنان كه معروف است روي داد، و خدا به وي وحي فرمود تا پسرش اسماعيل و مادر وي هاجر را در فلات فرو گذارد و او آنان را در محل بيت گذاشت و از آنان جدا شد و چگونه خدا به آنان ملاطفت كرد و چشمه ي آب زمزم را براي ايشان پديد آورد و سپس جرهم به همراهي ايشان آمدند تا خانه را بنيان نهادند و در آن سكونت گزيدند و با ايشان در حوالي زمزم فرود آمدند؛ چنان كه در موضع خود معروف است. آن گاه اسماعيل در جايگاه كعبه، خانه اي برگزيد و در آن سكونت گزيد و در پيرامون آن ديواري از دوم برآورد و آن را آغل گوسفندان خود قرار داد و ابراهيم عليه السلام، بارها براي زيارت وي از شام به آن ناحيه رفت و در آخرين ديدار فرمان يافت تا در محل آن آغل، خانه ي كعبه را بنيان نهد، ابراهيم آن را بنا كرد و از اسماعيل نيز در اين باره ياري جست و مردم را به حج گزاري آن دعوت كرد و اسماعيل در آن هم چنان سكونت داشت و چون مادرش هاجر درگذشت (وي را در آنجا دفن كرد و همواره به خدمت در آنجا ادامه مي داد تا آن كه جان به جان آفرين تسليم كرد و وي را در كنار مادرش به خاك سپردند.) و پس از وي فرزندانش با دل هايشان از خاندان جرهم بكار خدمت خانه ي كعبه همت گماشتند.
و سپس عمالقه خدمتگزار آن شدند و وضع بدين منوال ادامه داشت و مردم از هر قوم و طايفه و از همه ي نواحي جهان به سوي آن مي شتافتند خواه از خاندان اسماعيل يا جز آنان از كساني كه با ايشان نزديكي داشتند يا دور بودند چنان كه گويند تابعه براي حج گزاري به كعبه مي رفتند و آن را گرامي مي داشتند و يكي از تبع ها (موسوم به قيار اسعد ابوكرب)، بر روي كعبه، پارچه هاي نرم و جامه هاي مخطط يماني پوشانيد و فرمان داد كه آن خانه را پاك نگهدارند و براي آن كليدي قرار داد، و نيز نقل شده است كه ايرانيان، حج مي كردند و به كعبه نزديكي مي جستند و دو آهوي زريني كه عبدالمطلب، هنگام كندن زمزم يافته بود از قرباني هاي آنان بوده است. و پس از فرزندان اسماعيل، خاندان جرهم، هم چنان بنام دايي بودن فرزندان اسماعيل، بر مكه فرمانروايي داشتند و عهده دار امور كعبه بودند تا آن كه قبيله ي خزاعه مي خواست. سپس فرزندان اسماعيل فزوني يافتند و پراكنده شدند و منشعب به قبيله ي كنانه شدند. و آن گاه كنانه به قبيله ي قريش و قبايل ديگري منشعب شدند و طرز فرمانروايي خزاعه ناپسند شده بود از اين رو قريش در امر مزبور بر ايشان غلبه يافتند و ايشان را از خانه ي كعبه بيرون راندند و خود بر آنجا تسلط يافتند و بزرگتر ايشان در آن روزگار قصي بن كلاب بود. و او خانه را بنا كرد و سقف آن را با چوب درخت كنار و شاخه هاي نخل بپوشانيد.
خداوند براي حرم كعبه از همه ي نواحي آن حقوق تعظيم و شايستگي خاصي واجب كرده است كه براي جز آن فرض نفرموده است؛ چنان كه دخول مخالفان دين اسلام به آن حرم ممنوع است و بايد كسي كه به درون حرم مي رود جامه ي دوخته نپوشد و فقط با روانداز بلندي كه (سراسر) بدن را مي گيرد داخل شود و زمين حرم به منزله ي جايگاه امن، و بستي است كه پناه برندگان به آن و جانوراني كه در چراگاه آن مي چرند از هر گونه دستبرد و گزندي مصونند. از اين رو به هيچ خائفي در آن جايگاه نمي توان تعرض كرد و هيچ حيواني را نمي توان شكار نمود و درختان آن را نمي توان براي هيزم بكار برد.
و مرحوم، دكتر محمد خزائلي، در «احكام قرآن» خود درباره ي تاريخ كعبه مي نويسد:
نام مكه، يك بار در آيه ي بيست و چهارم از سوره ي فتح، مذكور است و از شهر مكه در آيه ي نود و ششم از سوره ي آل عمران، به لفظ «بكه» ياد شده است.
بعضي گفته اند: «بكه»، صورت تغيير يافته ي «مكه» است زيرا عرب گاهي حرف «ميم» را به حرف «با» مبدل مي كند.
گروهي مي گويند: مكه نام شهر و بكه، نام بقعه اي است كه كعبه در آن واقع است.
و در نظر بعضي، بكه بر مجموع بقعه و خانه، اطلاق مي شود.
عده اي، وجه تسميه ي «بكه» را ازدحام مردم در طواف خانه پنداشته و جمعي هم مي گويند: چون جابران، قصد اين خانه كنند، درهم كوفته و ذليل مي شوند. لذا از اين شهر يا از خانه ي كعبه به لفظ بكه تعبير شده است.
كلمه ي «بكه» با «بقعه»، قرابت لفظي دارد و به علاوه «بك» در تركيب نام برخي از شهرها از قبيل «بعلبك» بكار رفته است.
مكه در آيه ي نود و سوم از سوره ي انعام، «ام القري» ناميده شده و برخي عنوان «امي» را كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم) در سوره ي اعراف، به آن وصف شده است، منسوب به «ام القري» پنداشته اند.
قول مشهور؛ اين است كه «امي» به معني درس ناخوانده است و به عقيده ي يكي از مستشرقان، «امي»، كلمه اي است عبري الاصل؛ به معني «شريف» به هر صورت كه باشد، پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم جامع اين صفات است.
در سوره ي بلد از مكه به «البلد» و در سوره ي والتين، به عنوان «البلدالامين» ياد شده است. به علاوه براي مكه، سيزده اسم ديگر ضبط كرده اند كه غالب آن ها حاكي از امان و ايمني يا ازدحام جمعيت يا كمي آب است.
مكه، از شهرهاي بسيار قديم است و بطلميوس، از آن به نام «مكروبا» ياد كرده است و آن را از شهرهاي تجاري بشمار آورده است.
به نظر مي رسد كه «مكروبا» با «قرب» و «تقرب» همريشه باشد و با اين نظر مي توان گفت كه از دير زماني اقوام عرب، مكه را مكان مقدس و آمدن به مكه و انجام افعالي خاص را مايه ي تقرب مي شناخته اند.
چون اين شهر در سر راه كاروان هاي شام و عين و حبش و بابل واقع بوده و از جانب ديگر به واسطه ي موقع، حفاظ طبيعي در ميان دو كوه داشته است، از قديم براي تجارت و بازرگاني مناسب مي نموده و بازرگانان كه در پناه اين دو كوه، از خطر هجوم و غارت، مصون بودند، در اين شهر، سكني مي گزيدند و حتي زنان مكه، فعاليت بازرگاني داشتند؛ چنان كه خديجه، زوجه ي پيغمبر، و هند، زوجه ي ابوسفيان، سرمايه هاي گزافي در اختيار كاروان هاي تجاري قرار مي دادند.
امور عامه ي شهر و فصل خصومت ها به وسيله ي سران قبايل كه «ملأ» ناميده مي شدند، صورت مي گرفت و آنان در محلي نزديك به كعبه «دارالندوه»، اجتماع مي كردند و درباره ي مسائل عمومي، تصميمات قاطع مي گرفتند. بنابراين در حقيقت، حكومت مكه، نوعي حكومت جمهوري بوده است و بيشتر اهميت مكه به واسطه ي وجود خانه ي كعبه بوده و هست.
به موجب آيه ي سي و هفتم از سوره ي ابراهيم، حضرت ابراهيم عليه السلام، ذريه ي خود؛ يعني زوجه اش هاجر و فرزندش اسماعيل عليه السلام را در وادي غير ذي ذرع، در نزد بيت محرم، سكني داد.
از اين آيه، استفاده مي شود كه خانه ي كعبه، پيش از حضرت ابراهيم عليه السلام هم وجود داشته و پيشوايان دين، محل آن را مي شناخته اند و بنابر آيه ي صد و بيست و هفتم از سوره ي بقره، حضرت ابراهيم عليه السلام به همراهي اسماعيل عليه السلام، خانه ي كعبه را در اين وادي به عنوان عبادتگاه پروردگار خويش بنا كرد.
چون ساختمان اين خانه به شكل چهارگوش؛ يعني مكعب است، كعبه ناميده شد.
در ساختمان كعبه، اسماعيل با پدر خود همكاري داشت و چون ديوارهاي كعبه به ارتفاع يك قامت رسيد، حضرت ابراهيم عليه السلام، «حجرالاسود» را در جاي مناسب نصب كرد.
حجرالاسود، سنگ سياهي است كه گويا از احجار سماوي باشد. راجع به اين كه حجرالاسود، چه وقت و از كجا آمده است و هم چنين درباره ي قدمت كعبه، رواياتي مروي است تا جايي كه بعضي بناي اول كعبه را پيش از حضرت ابراهيم عليه السلام مي دانند.
بر اساس آن چه در تورات آمده است، ابراهيم عليه السلام، در «فاران» كه با محل مكه، قابل تطبيق است، مذبحي ساخته تا عبادتگاه اسماعيل عليه السلام و فرزندش باشد. بنابر رواياتي، حضرت ابراهيم عليه السلام، خود، افعال حج، انجام داد.
در قرآن مجيد، آيه ي صد و بيست و هشتم از سوره ي بقره، با عبارت: «و أرنا مناسكنا» به اين واقعه اشاره دارد.
به موجب روايتي، فرزندان اسماعيل عليه السلام، شؤون كعبه و اداره ي امور حج را تا زمان عدنان، عهده دار بودند و تا آن زمان، كعبه، عبادتگاه يكتاپرستان بود. پس از مدتي، مردم تغيير حال دادند و فاسد و تبهكار شدند و به شرك و بت پرستي روي آوردند و بر اثر دور ماندن از حقيقت توحيد، اتحاد خود را از دست دادند و يكديگر را از اين ديار بيرون كردند.
بعضي از رانده شدگان، آيين حنيف را نگاه مي داشتند و از نكاح با محارم خودداري مي ورزيدند، پس از جنابت غسل مي كردند و حج بجا مي آوردند اما عده اي ديگر، آيين حنيف را كنار گذاشتند و ازدواج با زن پدر و دختر خواهر و جمع نكاح بين دو خواهر را رواج دادند.
باري، خانه ي كعبه؛ هم چنان عبادتگاه بنواسماعيل و بنو جرهم بود و پس از آن توليت كعبه به قريش رسيد.
قصي بن كلاب؛ جد پنجم پيغمبر، كعبه را تجديد بنا كرد. بار ديگر هنگامي كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم، سي و پنجمين سال عمر خويش را مي گذراند، كعبه كه بر اثر سيل، ويران شده بود، به تجديد بنا نيازمند شد و قريش جهت اين كار انجمن كردند. ابووهب بني ابن وهب، از ميان آنان برخاست و گفت:
به هيچ وجه نبايد مال حرام، صرف ساختن اين خانه ي مقدس شود. بنابر گفتار او انجمن تصويب كرد كه هزينه ي تجديد بنا، از محل تبرعات مردم تأمين گردد و چون وجه جمع آوري شده كافي نبود، مساحت كعبه را كمتر گرفتند و ديوارها بر پايه هايي كه حضرت ابراهيم عليه السلام نهاده بود، بنا نشد. هنگام نصب حجرالاسود، ميان بزرگان قريش، نزاع برخاست و هر يك از رؤساي قبايل مي خواست اين افتخار، نصيب او شود و بالاخره به حكميت محمد امين رضا دادند.
حضرتش سنگ را با دست مبارك در ميان پارچه يي نهاد و فرمود تا هر يك از سركردگان قبايل، قسمتي از آن پارچه را در دست گيرند و سنگ را به محل نصب منتقل سازند. آن گاه خود، سنگ را از ميان پارچه برداشت و در محل نصب گذاشت. بدين قسم، محمدامين كه وجودش مايه ي صلح و صفا و منبع رحمت براي جهانيان بوده و هست، به خصومت شديدي كه قطعاً بر مقتضاي طبيعت اعراب به منازعات دامنه دار مي كشيد، خاتمه داد.
بعثت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و ظهور دين مبين اسلام، چشم ها و گوش ها را بيشتر به مكه متوجه ساخت اما چون حضرتش از مكه به مدينه هجرت فرمود، مكه از اهميت افتاد.
به سال دوم هجرت، در ماه شعبان، قبله ي مسلمانان از جانب بيت المقدس به سوي كعبه تحويل يافت و از همين زمان، اميد فتح مكه در دل مسلمانان جاي گرفت و اين اشتياق، روز به روز، افزوده مي شد.
در سال ششم هجرت، پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم با عده اي از اصحاب، به قصد مكه از مدينه بيرون شدند، ليكن قريش در حديبيه كه موضعي نزديك مكه است، راه را بر پيغمبر گرفتند و پس از گفتگوها، صلح حديبيه انجام گرفت.
برخي از مسلمانان، تا جايي به فتح مكه مشتاق بودند كه بدون توجه به مصالح عامه، از باب اين صلح بر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم خرده گرفتند ولي در حقيقت اين صلح، از جانبي اتمام حجت بود و از سوي ديگر زمينه را براي پيشرفت هاي بعدي فراهم مي ساخت. به علاوه صلح و صفا و برقراري آرامش در جامعه از مقررات اسلامي بوده است و دين اسلام تا وقتي كه جنگ، راه منحصر براي ترويج و اشاعه ي حق نباشد، قتال را تجويز نمي كند.
در سال هفتم هجرت، پيامبر به مكه مشرف شد و عمره بجاي آورد. در سال هشتم، مكه فتح شد هنگامي كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مكه را فتح كرد، سيصد و شصت بت گرد خانه ي كعبه گذاشته بودند كه همه ي آن ها به فرمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و به دست علي بن ابيطالب عليه السلام شكسته شد و آلايش شرك بكلي از ميان رفت و در سال نهم به فرمان رسول مكرم، گروهي به مكه رفتند و فريضه ي حج بجاي آوردند و در سال دهم هجرت، پيامبر والامقام، خود با عده ي كثيري به مكه آمدند و عمره و حج بجاي آوردند و آداب و مناسك آن را به مسلمانان آموختند.
سه خليفه ي اول، اگر چه شهر مدينه را مقر خود ساخته بودند و حضرت علي عليه السلام هر چند در مدت حكومت خود، كوفه را مركز حكومت قرار داده بود، مع هذا، شهر مكه و خانه ي كعبه، و اداي حج و عمره، همواره مورد توجه خلفاي راشدين بود.
معاويه، سر سلسله ي امويان هم به مكه توجه خاص داشت. يزيد در خلافت خود با قيام امام حسين عليه السلام و قيام ابن زبير روبه رو شد.
حسين بن علي عليه السلام براي حفظ حرمت كعبه، با اولويت دفاع از كيان اسلام، حج را به عمره بدل فرمود و به جانب كوفه روان گرديد. اما عبدالله زبير، مقاومت كرد و در مكه باقي ماند. به فرمان يزيد، منجنيق بر فراز كوه هاي مكه، نصب كردند و ده هزار سنگ به جانب كعبه انداختند و كعبه دچار حريق شد. پس از اين واقعه، عبدالله بن زبير، كعبه را از نو بنا كرد و بعد ديوارها را بر قواعد ابراهيم نهاد و مستند وي، حديثي بود كه خاله اش عايشه روايت مي كرد. بناي ابن زبير دو باب شرقي و غربي داشت و هر دو باب با زمين هم سطح بود و در اطراف آن ستون هاي چوبي قرار داد و ارتفاع ديوارها به هفده متر مي رسيد.
پس از مدتي، حجاج به امر عبدالملك بن مروان با ابن زبير جنگيد و او را به قتل رساند و در اين واقعه، قسمتي از كعبه ويران شد و بدين ترتيب، امويان، خلال ده سال دوبار حرمت كعبه را از بين بردند و آن را منهدم ساختند.
در سال هزار و چهلم هجري، كعبه بر اثر سيل ويران شد و بناي آن با اموالي كه از افراد ملل اسلامي گرد آوردند، تجديد گرديد و همان بنا فعلاً موجود است.
در وضع فعلي، كعبه دو متر از سطح زمين بلندتر است، لكن در قديم، كعبه با سطح زمين برابر بوده است؛ چنان كه در زمان نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آب سيل در داخل آن جمع شد.
منجمان، پيش بيني كرده بودند كه سيل، چنان محل كعبه را فراخواهد گرفت كه روي آن بتوان زورق راني كرد اما حدس منجمان به وقوع نپيوست. از اين روي حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم، هنگامي كه آب را از سطح كعبه بيرون مي ريخت، فرمود: «كذب المنجمون».
بناي فعلي كعبه، تقريباً در ميانه ي مسجدالحرام واقع است. ساختمان كعبه به شكل چهارگوشي است كه هر زاويه ي آن به جهتي از جهات اربعه متوجه است تا بنا در مقابل فشار باد و جريان هوا مقاوم باشد و اين طرح، در ابنيه ي اهرام مصر نيز رعايت شده است.
طول ديوارهاي شمالي و جنوبي و شرقي و غربي به ترتيب نه متر و هشتاد سانتي متر و ده متر و بيست و پنج سانتي متر و يازده متر و هشتاد و هشت سانتي متر و دوازده متر و بيست و پنج سانتي متر مي باشد و ارتفاع كعبه فعلاً پانزده متر است.
باب كعبه، در مشرق واقع است و با صفحاتي از نقره مذهب پوشانيده شده است و پيشخوان كعبه نيز از نقره مي باشد و پايه ي ديوارهاي كعبه به وسيله ي ديواره ي ديگري از سنگ مرمر استحكام پذيرفته و اين ديواره را «شاذروان» مي نامند.
«شاذروان» يا «شادروان»، لفظي فارسي است؛ به معني «سراپرده ي بزرگ» و در معاني ديگر هم، من جمله؛ در معني «سد»، بكار رفته است و ريشه ي پهلوي آن «شاتروان» است؛ به معني فرش.
در هر حال بكار بردن اين لفظ در نامگذاري ديواره ي استحكامي كعبه، نشان دست به كار بودن ايرانيان در ساختمان كعبه است و مورخان از همكاري ايرانيان در تجديد بناي كعبه، به دوران امويان، ياد كرده اند.
تمام ديوارهاي كعبه، از خارج با پارچه ي مخصوصي به وسيله ي مصري يان پوشانيده مي شود و اين پيراهن هر سال تجديد مي گردد.
كعبه، چهار ركن دارد و مخصوصاً ركن عراقي در طواف، حكم خاص دارد و پس از اداي عمره، حجاج، احرام حج را در زير ناودان كعبه شروع مي كنند.
حجر اسماعيل، «به كسر حا و سكون جيم» كه گويا خانه ي مسكوني اسماعيل عليه السلام بوده است، در خارج كعبه قرار دارد كه ديوار آن جزء مطاف نيست. و پرده ي زربافتي بر در كعبه، آويخته است.
حجرالاسود كه فعلاً در شمال شرقي كعبه نصب شده است، به واسطه ي انتقالات زياد، به دست «قرمطيان» شكست برداشته و اكنون شكستگي ها با پوشش نقره اي پوشانيده شده است.
محاذي باب كعبه كه در مشرق است، در محل بابي كه در مغرب گشوده مي شد، محلي است به نام «مستجار». اين محل و هم چنين «مقام ابراهيم» شرافتي مخصوص دارد و خواندن نماز طواف در مقام ابراهيم، داراي فضيلت است و هم چنين به دعا كردن در «مستجار» توصيه شده است و بنابر روايات شيعه، مستجار، محل پناه بردن از عذاب خداست.

و مرحوم دكتر محمد خزائلي درباره ي تاريخ مسجد نبوي مي نويسد:
شهر مدينه از شهرهاي قديم است و در آغاز «يثرب» نام داشته است و با اين اسم، يك بار در سوره ي احزاب از آن ياد شده است.
بطلميوس هم درباره ي «يتربا»، مي گويد: وقتي كه يهوديان به اين سرزمين مهاجرت كردند، اين شهر را «مدينه» ناميدند و اصل آن، لفظ آرامي «مدينتا» است.
از زماني كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به اين شهر هجرت فرمود: «شهر يثرب، مدينة الرسول ناميده شد».
نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم پيش از آن كه داخل مدينه شوند، در «قبا» توقف فرمودند و چون انصار براي پذيرايي حضرتش مشاجره داشتند، بنابر آن شد كه شتر آن حضرت در هر جاي مدينه بخوابد، در آنجا منزل كنند. در نتيجه ي اين تصميم، بنايي كه به فرمان رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بنياد گرفت، مسجد بود كه محل اجتماع و عبادتگاه مسلمانان شد. پس از آن خانه اي براي پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در جوار مسجد بنا كردند.
در آغاز، طول مسجد، سي و پنج و عرض آن سي متر بود و مسجد به دستور پيغمبر، وسعت يافت و مساحت مسجد به پنجاه و هفت در پنجاه متر بالغ گرديد.
حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم مي ايستاد و در حالي كه به يكي از ستون ها كه از چوب خرما تعبيه شده بود، تكيه مي كرد، خطبه هاي هدايت بخش خود را انشاء مي فرمود. تا آن كه اصحاب، منبري دو پله برايش ساختند و گويا لفظ «منبر» حبشي الاصل باشد. چون عمر به خلافت رسيد، منبر را پنج پله اي كرد و در ناحيه ي جنوبي، پنج متر و در ناحيه ي غربي هم پنج متر و در ناحيه ي شمالي پانزده متر به ابعاد مسجد افزود اما به قسمت شرقي آن كه در آن خانه هاي زنان پيغمبر واقع بود، دست نزد.
عثمان بن عفان، مسجد را خراب كرد و آن را از نو و با وسعت بيشتري بنا نهاد ولي خانه هاي زوجات رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را به جاي خود باقي گذاشت. وليد بن عبدالملك، مسجد را وسعت بيشتري داد و بيوت زوجات رسول و من جمله خانه ي عايشه را جزء مسجد ساخت و بدين ترتيب، قبر شريف رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در مسجد واقع شد.
مهدي عباسي، مسجد را، در سال دويست و شصت و شش هجري، از طرف شمال وسعت داد و بناي مسجد تا سال ششصد و پنجاه و چهار به آن حال باقي ماند. مسجد نبوي، در آن سال، دچار حريق شد و منبر و درهاي مسجد سوخت و سقف فروريخت.
الملك الظاهر بيبرس، بنا را، شش سال بعد از آن، تجديد كرد.
مسجد در سال هشتصد و هشتاد هجري، بر اثر فرود آمدن صاعقه، سوخت و فقط حجره ي پيغمبر و قبه يي در صحن مسجد از صاعقه مصون ماند.
پس از اين حريق، الملك الاشرف، مسجد را از نو برپا كرد؛ چنان كه از وضعي كه پيش از وقوع حريق داشت بهتر و زيباتر شد.
سلطان سليم عثماني، بناي مسجد را در قرن دهم هجري، مرمت كرد و منبر و محرابي در مغرب بنا كرد كه هنوز باقي است.
سلطان محمود عثماني، قبه ي خضرا را در سده ي سيزدهم هجري بنا نهاد و تعمير مسجد، در اواخر اين قرن لازم آمد و بناي مسجد به فرمان سلطان عثماني، جزء به جزء، تعمير شد و اين كار، در سال هزار و دويست و هفتاد و هفت پايان يافت و از آن زمان تغييرات كلي در اين مسجد روي نداده است ولي بر وسعت آن افزوده اند. (1)

پاورقي

1- نمازشناسي، ج 1، حسن راشدي، ص 31-41.

بازگشت