محاسبه نفس و اثر آن در سلوك سالكين


وقتي اين ها را با وجدانت درك كردي، قطعا خواهي دانست كه اعمال، چه بدني و چه قلبي، در موفقيت و شكست تأثيرگذار است، و نيز هم چنين اعمال بدني و قلبي، در قبول الهام از فرشتگان، و وسوسه از سوي شيطان مؤثرند، و اين ها منشاء كارها و حركات آينده خواهند بود، پس هرگاه بنده توفيق يافت و از دل خويش مواظبت نمود، و خود را تحت مراقبت پروردگارش قرار داد، از حال فعلي خود و فراهم بودن موجبات و اسباب خير و شر، به نورانيت و ظلمت و تاريكي اعمال گذشته اش آگاه خواهد شد، و علت و سبب بلاهايي كه به سرش مي آيد، و سبب توفيق و خذلان آينده را در مي يابد. بنابراين تأثير اين مراقبت و مواظبت، تدارك گذشته است به استغفار و توبه، و تغيير آينده است به دعا و استعاذه به پروردگار.
دليل و علت توصيه ي من در فهم و درك آثار اعمال، همين است. و هر كه به اين خير، موفق گرديد، به خوبي و نيكي محاسبه نفس كه از ائمه معصومين عليهم السلام وارد شده است، پي خواهد برد كه فرمود:
«لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَه ؛ (1)
«از ما نيست كسي كه به حساب نفس خويش نمي پردازد.» (2)

عبرت سوم:
در هنگام قضاء حاجت، نقص و نيازش، و نيز پليدي هاي همراه آن را بياد آورد، و اين كه چگونه آزار و اذيت دفع كثافات و پليدي هايي كه خوردن و آشاميدنش، به بار آورده تحمل مي كند، و از خداوند متعال توقع و انتظار ندارد كه حكمتي را كه در آفريده هايش به وديعه نهاده عوض نمايد، هم چنان كه انتظار ندارد كه بوي قاذوراتش مورد پسند باشد، هم چنين، در باب تأثيرات اعمال زشت، نبايد انتظار داشت كه؛ مثلا دست آورد ظلمت و تاريكي، نور و روشنايي باشد، زيرا كه اثر ظلم غير از تاريكي نيست، و اين چنين نيست كه از تاريكي، نور بدست آيد.
پس همان طوري كه انسان، كسي را كه هندوانه يا خيار تلخ كاشته، و انتظار برداشت ميوه ي شيرين، و رزق نيك و فراوان دارد، سفيه و كم عقل مي انگارد، همان طور، اين بيچاره بايد حذر كند از اين كه، خود سفيه و احمق باشد.

تفاوت ميان اميد، آرزو، و هوس
اگر خرده بگيري، كه بنابر گفته هاي شما، رجاء و اميد، چه مي شود؟ و اين قول امام عليه السلام كه فرمودند:
«يَا مُبَدِّلَ السَّيِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ؛ (3)
(اي كسي كه بدي ها را به چندين برابر خوبي تبديل مي كني) جايش كجاست؟»
در جواب خواهم گفت: اين ايراد تو از روي ناداني است؛ زيرا اميد غير از آرزو، و آرزو غير از امنيه هوا و هوس، و امنيه غير از حماقت است، اين ها مراتب انتظار خيرند.
پس كسي كه گندمي در زمين نيكو بكارد، و در موقع مناسب، آب دهد و طبق معمول زراعت، سركشي نمايد، و از خداوند توقع داشته باشد، كه بذرش را به بهترين وجه بروياند، اين، همان اميد و رجاء است. و كسي كه گندمي در زمين نيكو بكارد، و كم و بيش آبياري كند، و منتظر باشد آبياري اش - كه به مقداري بوده كه معمولا به نتيجه نمي رسد، مگر در بعضي از سالها - به محصول برسد اين چنين شخصي، آرزومند است.
اما كسي كه محصولش را هرگز آب نداده، و منتظر باران است، و اين انتظار، در شهري است كه هرگز چنين باران هايي نباريده است، چنين انتظاري نه اميد است، و نه آرزو، بلكه امنيه و هوس است. و كسي كه جو بكارد و هيچگاه هم سركشي به زراعتش نكرده باشد، و انتظار برداشت گندم را داشته باشد، چنين شخص احمق و سفيه است.
اما سخن امام عليه السلام كه فرمودند: «يَا مُبَدِّلَ السَّيِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ»
از چيزهايي نيست كه از راه اسباب عادي، انجام شود، بلكه سبب معنوي لطيفي دارد كه يك طرفش به دست مكلف است، و آن عبارت از اين است كه: هيچ خير و شري را از اسباب نبيند، و نزد او هيچ ضرر زننده، و نفع دهنده اي، جز خداوند نباشد، نه در دنيا و نه در آخرت. بنابراين، با دعا از درگاه خداوندي، به در فضل و احسانش چنگ زند، تا از باب عنايت محض او، خيرش را به دست آورد. و اين بي ترديد درباره كسي جاري است كه، معتقد به وجود اين صفت در خداوند است، و چنين انساني كه معتقد به اين آيه است، برايش فرق نمي كند، كه اميدواريش در تبديل سيئات به حسنات، در امور دنيوي باشد يا اخروي.
وقتي بر تو معلوم نبود كه در ايمان به اين صفت در پروردگارت، صادقي يا نه، نفس فريبكارت را در چيزي از احتياجات دنيوي خود امتحان كن، كه آيا در برابر توكل بر خداوند قدرت ترك اسباب، مخصوصا اسبابي كه شارع مقدس تو را از آن ها برحذر داشته را داري يا نه؟
وقتي دانستي كه در ادعايت به اين كه خداوند تبديل كننده سيئات به حسنات است، صادق نيستي، ايراد و اشكال را به كسي بسپار كه به آن باور دارد.
عبرت ديگر اين كه، آنچه از تبديل شده خوردني ها و آشاميدني ها، به كثافات و پليدي ها مي بيند به ياد آورد. و هم چنين تأمل كند در دگرگوني ها و تغييرات امور دنيايي كه به آن عشق مي ورزد، و خودش را در حسرت آن مي كشد، و به واسطه ي آن، خواري و پستي دنيا را درك كند.

بيان معصوم از سِرّ تخليه
امام جعفرصادق عليه السلام فرمودند:
«مستراح، به جهت راحت شدن بدن از بار نجاسات و خالي شدن كثافات در آن، مستراح ناميده شد.»
مؤمن، هنگام رفع حاجت در مستراح، پند و عبرت مي گيرد كه، لذت هاي خالص دنيا، عاقبتش همين است، و با رويگرداني از دنيا و ترك آن، به راحتي رسيده، و دل و جانش را از مشغول شدن به آن، فارغ مي كند، و همان طور كه از نجاست و غائط و پليدي ابا و امتناع مي ورزد، از جمع كردن و به دست آوردن مال دنيا نيز خودداري كند. و درباره ي نفس و جان گرامي خود، مي انديشد، كه چگونه ذليل و خوار گشته، و مي فهمد كه راحتي دنيا و آخرت، در چنگ زدن به قناعت و تقوي، و پست انگاشتن و دوري از تمتع و لذت بردن دنيا، و از بين بردن نجاست حرام و شبهه ناك آن است.
بنابراين، بعد از معرفت به اين احوال، در كبر را به روي خويش بسته، و از گناه مي گريزد، و باب فروتني و پشيماني از گذشته، و شرم را به روي خود گشوده، و در پي نيك فرجامي و طهارت درونش است، و سعي در انجام دستورات و ترك محرمات الهي كرده، و خويش را در زندان خوف و صبر، و خودداري از شهوات، محبوس داشته، تا به امان الهي در دارالقرار و جهان بعد از مرگ برسد، و طعم رضايت و خشنودي اش را بچشد، كه راه درست همين است و بس.» (4)

بي ارزشي لذات دنيايي و حقيقت لذات اخروي
اولين استفاده اي كه مؤمن از حديث شريف ياد شده مي برد، اين است كه: وقتي ديد، عاقبت لذت اندك حطام دنيا، آزرده شدن از آن، و ابتلا به آفت آن است، و جز به دفع آن راحت نمي شود، و آن سبب افتادن در اين خواري است، خواهد فهميد كه عاقبت همه ي لذت هاي دنيا، همين است؛ بنابراين، لذت بردن به وسيله دنيا، و جمع آن را، جز به قدر ضرورت، رها خواهد كرد، تا راحت قلبي و دروني اش، را به دست آورده، و اين جز با فراغت از سنگيني تعلق به حلال دنيا، و آزار و زحمت حرام و شبهات آن به دست نمي آيد.
بنابراين، از دنيا و لذائذ آن، همانند دوري از نجاسات، پرهيز مي كند، و مي فهمد، ناتواني و نيازش، و ذلت و تحمل - در دفع نجاسات آنچه بقاء وي به آن است - تا چه اندازه است. لذا، تكبر را ترك، و تواضع و پشيماني در كوتاهي هايش را پيشه خود مي كند، و از پروردگارش، براي ترك دستوراتش، كه به پاكيزه شدن و راحتش مي انجاميده، شرمگين گشته، يقين خواهد كرد كه مي بايست جهت دفع بدفرجامي و عاقبت زشت لذات دنيايي صبر پيشه كند. و در مي يابد كه لذت خالص حقيقي، در حطام دنيا يافت نمي گردد، پس، لذت، - پس از رسيدن به امان الهي در دارالقرار - در چشيدن رضايت خداوند است.

عبرت چهارم: حكمت خداوند، در چگونگي خلقت اسافل اعضاي بدن
بيانديشد كه خداوند متعال چه لطفي در بناء اعضايش، به كار برده، عورت وي را چگونه در بهترين صورت، در مكان مناسبي قرار داده، به وجوه حكمت خداوند در جايگاه عورت دست خواهد يافت كه عبارت است از:
1) آساني دفع نجاست و پاك كردن آن،
2) نزديكي اش به قرارگاه قاذورات،
3) بودنش در پائين معده، در پنهان ترين جاي بدن.
چنان كه امام صادق عليه السلام در توحيد مفضل فرمودند:
«اي مفضل؛ به عظمت نعمت خدا بر انسان، در تغذيه و سهولت خروج نجاست بنگر. آيا طهارتگاه، در پنهان ترين موضع اين آفريده نيست؟ همان گونه كه در بناء خانه، طهارتگاه در پنهان ترين جاي آن است، هم چنين خداوند متعال، منفذ آماده براي تخليه ي كثافات را در مخفي ترين موضع بدن قرار داد، و آن را، از پشت و جلو، آشكار نكرد، بلكه آن را پوشيده و مستور، در جايي بسته از بدن قرار داد و كپل ها و ران ها با گوشت هايي كه دارند، آن را پوشانده و مخفي داشته اند. وقتي كه انسان احتياج پيدا نمود، و در جاي آماده براي دفع نشست، آن نجاست، به جهت سنگيني اش از او بيرون مي ريزد. منزه است او كه نعمت هايش آشكار است و به شمارش در نيايد». (5)
پس بر بنده است، پس از شناخت و معرفت به اين احسان، در سر عورتش، شرم و حيا كند از آشكار شدن بدي صفات و اخلاق زشتش، كه در واقع عورت هاي روح و نفس است، و از ظهور آن زشتي ها در اعمال و افعال بپرهيزد.

عبرت پنجم:
در نعمت هاي خداوند، درباره آفريدن اسباب تطهير، از آب و خاك و فراواني و به ذلت آن ها، بيانديشد.

عبرت ششم: در بيان پرهيز از وسواس و مذموم بودن آن
عبرت ششم: در لطف خدا بر اين امت، بيانديشد، كه چه شريعت سهل و آساني را ارزاني داشت، بنابراين، از حدود الهي با وسوسه و تنگ گرفتن بر خود، ناسپاسي نكند؛ چه اين كه وسوسه، از زيانبارترين صفات و بيماري هاي قلبي است. و از ائمه معصومين عليهم السلام بياموزد كه اجازه احتياط بيش از حد را به ما نداده اند، بلكه با عمل و گفتار، از آن منع نموده اند؛ و وقتي انسان، به آداب وارد از ائمه معصومين عليهم السلام درباره ي طهارت، آگاه شود، خواهد فهميد كه، احتياطي كه در ساير مقامات مشروع است، در مسئله طهارت، به طور خاص، منع شده است، و به ميزان جزئيات احكام شرع و اين كه در كدام درجه از حكمت است، آگاهي خواهد يافت.
بد نيست، آنچه از اختلاف اين دو است بيان شود، و آن، اين است كه طهارت و نجاست، به علت تعلق اندكي كه به جهات قلبيه دارند، از نظر اهميت مانند ساير احكام نيستند، اهل دنيا در زياده روي كردن احتياط، مشكلي ندارند، چون با طبعشان سازگار است، اما احتياط در حقوق ديگران، را روا نمي دارند؛ مانند احتياط در امور مالي و آبرويي و تعبدي، كه تعبد به آن براي عقل دشوار است، و از امور مهم و اثرگذار در قلب مي باشند، چه اين كه، احتياط در اين امور، مخالف طبعشان است. و دليل بر آن كه گفتيم - از اين كه احتياط در آن با بيشتر سرشت ها سازگار است، به خلاف ساير احكام - اين است كه به وضوح مي بينيم كه وسوسه، در امور ظاهري در ميان مردم، با وجود منع شارع از زياده روي احتياط در آن، به مراتب بيشتر است، از ممنوعات ديگر.
آيا نمي بيني، كسي در پرداخت قرض ها و بدهي هايش، دچار وسواس نمي شود و سه بار، پرداخت نمي كند؟ اما بيشتر مردم را مي بيني كه در وضو گرفتن و پاك كردن اعضاء، وسواس دارند كه آيا آب به محل وضوء رسيده يا نه؟ و بيش از سي مرتبه مي شويد، و اين همان وجه اختلاف اين دو است، و چه بسا وجوه ديگري نيز باشد.

عبرت هفتم:
از حكم شرع به تطهير بدن از كثافت هاي ظاهري و اهميتي كه شرع به اين موضوع داده، به اهميت تطهير قلب از نظر شارع پي ببرد، زيرا هم چنان كه از بعضي از اخبار برمي آيد؛ مثل آنچه در مصباح الشريعة در اسرار مسواك از امام صادق عليه السلام روايت شده، و يا آنچه از مواعظ حضرت عيسي عليه السلام نقل گرديده است.
مقصود اصلي از اين احكام هشدار و توجه به امر باطن و تطهير قلب است، اگر چه اين احكام هم به نوبه ي خود مطلوب شارع مي باشند و در طهارت قلب مؤثرند، همانطور كه صاحبدلان در درون خود فرق بين حال حدث (بي وضو بودن) و طهارت را، در مي يابند.

نقل كلام قاضي سعيد در اسرار تخلي
مرحوم «قاضي سعيد» درباره ي شخص متخلي سخن نيكويي فرموده است كه ذكر آن به جاست. او گفته است: «وقتي خدا، بنده را در نمازش، به قرب و مناجات خود دعوت كرد، بر بنده سزاوار است، هر نجاست و كثافتي كه او را از نزد پروردگارش دور مي كند، از خود دفع كند؛ از آن جمله، تطهير درون آدمي است به خالي كردنش از زوائد آب و غذا كه پليدي شيطان است و براي مملكت بدن، سودي ندارد، بلكه برانگيزاننده فتنه ها و دردها، و منشاء دردها و بيماريها در اين بدن است.
پس از تخليه بايد محل خروج كثافات را با آبي كه اساس زندگاني است بشويد تا اثري از آن نماند؛ زيرا كه موضع خروج نجاست، به مرداري كه روح را در آن تصرفي نيست، برخورد كرده است، و يا با سنگ پاك كند، زيرا سنگ آلت و وسيله اي است براي دور كردن هر چه كه انسان قصد دور كردنش را دارد. و با اين تطهير دل از رؤيت اسباب و مسببات تقويت مي شود، چنان كه فايده وضو همين است و همين دليل است بر پاك كردن دلش از همه ي پليدي ها و برائت از نفس خود و مردم، تا سلطان قرب خداوندي را مشاهده كند.»
مي گويم: او خوب و مفيد گفته است - خداوند به تلاش وي جزاي نيكو دهد - اما بهتر بود، به جاي كلمه ي «استجمار» چنين مي گفت: «... يا با تواضع و فروتني به لمس و مس كردن بدن با آنچه از جنس زمين است پيدا مي شود، تا آماده شود به فناي از خود خويش، با درك اين حقيقت كه طهارت و پاكي از سوي خداوند صاحب جلال است. دليل بهتر بودن اين جا به جايي، اين است كه: استجمار منحصر نيست به استفاده از سنگ، بلكه آن تطهير، با همه زمين و روئيدني هاي آن نيز، بنابر اختلاف فتاوا صحيح است.

پاورقي

1- الإختصاص، ص 26.
2- خواجه نصيرالدين طوسي اعلي الله مقامه در كتاب اوصاف الاشراف در باب محاسبه و مراقبه مي فرمايد: «... اما مراقبت آن است كه هميشه ظاهر و باطن خود نگه دارد، از وي چيزي در وجود نيايد، كه حسناتي كه كرده باطل گرداند؛ يعني ملاحظت احوال خود دائم بكند تا بر معصيتي اقدام ننمايد، نه در آشكار و نه در پنهان و شاغلي او را از سلوك راه حق بازندارد، نه قوي و نه ضعيف. و اين معنا هميشه پيش خاطر خود بدارد «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوه »... .»
3- الصحيفة السجادية، ص 36.
4- مصباح الشريعه، ص 127 - 126 و بحارالانوار، ج 77، ص 165.
5- توحيد مفضل، ص 70 و بحارالانوار، ج 58، ص 326.

بازگشت