روش از بين بردن ريا
شهيد ثاني در كتاب خود(1) درباره ريا مي نويسد: اما اگر اين ناسازگاري از جمله مطالبي است كه نماز را تباه و باطل مي نمايد، درمان سودبخش آن، انديشيدن به زيانهاي رياست، و آنچه به سبب آن از شايستگي قلب كاسته و از دريافت توفيق الهي محروم گشته است، و در نتيجه از مرتبه اي كه در جهان ديگر نزد خداي تعالي بايد مي داشت فروكشيده شده است. و بايد بنگرد به آنچه از عذابهاي الهي كه دامنگير وي خواهد شد و اين كه در آن روز او به سختي مورد تنفر قرار مي گيرد و در حضور تمامي مردمان از طرف خداوند به او خطاب مي شود: «اي گناهكار،اي حيله گر،اي رياكار، آيا شرم نكردي آن هنگام كه با عبادت خداوند، كالايي پست خريدي؛ هواي كشاندن دل مردمان را به سوي خودت داشتي و طاعت خداوند را به مسخره گرفتي، و دوستي مردمان را با دشمني خداوند جويا شدي، و با رسوايي نزد خداوند، خويشتن را براي آنان آراستي، و با دوري از خدا، خودت را به آنان نزديك گردانيدي، و با نكوهش آنچه نزد خداست آنان را ستايش كردي، و خشنودي آنان را با خشم الهي طلبيدي؟، آيا هيچ كس نزد تو از خداوند پست تر نبود؟»
بنابراين شايسته است كه بنده در اين خواري و رسوايي بيشتر بينديشد، و مقايسه كند آنچه را كه از مردمان يافته و خويشتن را در دنيا برايشان آراسته، با آنچه از پاداش اعمال در آخرت از دست داده است. در حالي كه با يك عمل خالص، اندازه ي كارهاي نيك شخص بر بديهايش فزوني يابد، و اگر آن را با ريا فاسد نمايد همين عمل از بديها محسوب شده و با فزوني بديها بر خوبيها بنده را به درون آتش بكشد.
بنابراين اگر ريا جز نابود كردن عمل و پاداش آن، اثر ديگري نداشته باشد، همين زيان براي دوري كردن از ريا كافي است، و اگر ديگر كارهاي نيك شخص بر كارهاي بدش فزوني داشته باشد، گرچه به آتش دوزخ نمي سوزد و جزء بهشتيان محسوب مي گردد، ولي اگر پاداش آن عمل برايش ثبت مي گرديد در نزد خداوند در درجه اي بالا چون درجات انبيا و صديقان قرار مي گرفت و اكنون به سبب آن عمل فاسد ريايي در درجه اي پايين تر قرار گرفته است، همان گونه كه گفتيم اين در صورتي است كه سزاوار آتش دوزخ و رسوايي و راندن از درگاه الهي نباشد.
با تمامي اينها بايد شخص رياكار در جهات مختلف كوشش كند تا دلهاي مردمان را به سمت خود جلب نمايد، زيرا خشنودي مردمان، هدفي است كه هرگز بدان دست نتوان يافت پس هر گروهي را كه خشنود كند گروهي ديگر را به خشم آورد، و همچنين خشنودي دسته اي تنها در به خشم آوردن گروهي ديگر است، و آن كس كه خشنودي مردمان را با خشم الهي مي خواهد به چنگ آورد، نه تنها خداوند بر او خشم خواهد گرفت كه دلهاي مردمان را نيز از او ناخشنود خواهد نمود. آن گونه كه در روايتها آمده و تجربه نيز آن را نشان داده است.
بنابراين ديگر چه هدفي براي به دست آوردن ستايش مردمان و يافتن نكوهش الهي مي ماند در حالي كه ستايش آنان نه به روزي و نه به عمر اضافه نموده و سودي نيز براي فقر و نيازي كه در روز قيامت برايش خواهد بود، ندارد.
اما در مورد چشم داشت به آنچه كه مردمان در اختيار دارند، بايد بداند كه تنها خداوند است كه دلهاي مردمان را در اختيار داشته و با خواست او مي بخشند و باز مي گيرند. و تمامي مردمان در برابر او هيچ تدبيري نتوانند و نيز روزي دهي جز او نباشد. و آن كس كه به مردم چشم دوخته از آنان نيازهايش را مي طلبد، از خواري و نااميدي و تنفر و اهانت آنان بي بهره نخواهد بود و اگر به آنچه خواهد هم برسد، آن رسيدن آميخته با منت و خواري خواهد بود.
و آن كس كه بر خداوند اعتماد نمود و كوشش خود را براي رضايت او قرار داد، خداوند دنيا و آخرت او را كفايت خواهد نمود. پس چرا به خاطر اميدي دروغين و خيالي فاسد انسان آنچه را كه نزد خداي متعال است ترك كند، تازه دنيا نيز ممكن است برسد و ممكن است از دسترس خارج باشد، كه اگر هم انسان به دنيا دست يابد، خوشي آن با درد و منت و خواري اي كه خواهد كشيد، برابري نمي كند.
اما از نكوهش مردمان هرگز نمي توان گريخت، و اگر خداوند نخواهد، نكوهش آنان چيزي را نه مي افزايد و نه مي كاهد و به اين نكوهش مرگ انسان جلو نمي افتد و روزيش دير نمي شود، اگر از اهل بهشت باشد، دوزخي نمي گردد، و اگر خداوند از او خشنود باشد، نكوهش مردمان موجب خشم الهي نمي گردد، و اگر نزد خداوند دشمن محسوب شود، باز هم نكوهش مردمان بر اين دشمني نمي افزايد. پس به طور كلي تمامي بندگان ناتوانانند و مالك هيچ سود و زياني براي خود نمي باشند، همان گونه كه زندگي و مرگ و رستاخيزشان در قيامت، به دست آنان نيست؛ همان گونه كه عقل و نقل و تجربه نيز اين مطلب را تأييد مي كنند. و همچنين، آن كس كه كارهايش را براي خداوند خالص نمايد، خداوند دوستي او را در دل مردمان نيك كردار و بدكار مي اندازد، بلكه در دل بسياري از كافران نيز، چنان كه او را بزرگ مي بينند و احترامش مي كنند، و از او تقاضاي بركت دارند، گرچه اين شخص مخلص و ناتوان و فقير و دست تنگ بوده و عمل كمي داشته باشد.
خداوند باطن شخص رياكار را براي مردمان آشكار مي سازد، مردمان از بدي نيت او آگاه شده و از وي متنفر مي شوند، و در نتيجه او به خواست خود نمي رسد، و رنجش تباه و كوششش باطل مي گردد. در روايات آمده است كه: مردي از بني اسرائيل گفت: به خدا قسم، خداوند را چنان عبادتي كنم كه همه كس مرا به عبادت ياد كنند، پس اول كس بود كه به مسجد وارد مي شد و آخرين كسي كه از مسجد خارج مي گرديد. هيچ كس او را هنگام نماز نديد مگر آن كه به نماز ايستاده بود و روزه داري بود كه گويا هيچ گاه افطار نمي كرد، و در حلقه هاي ذكر مي نشست، مدتي دراز با اين روش گذراند، و چنان بود كه چون بر عده اي عبور مي كرد مي گفتند: خداوند اين رياكار را كيفر كند. پس به خويشتن برگشته و با خود گفت: آيا كار براي مردمان كردن را ديدي، ديگر تمامي كارهايم را براي خداوند قرار مي دهم، پس هيچ بر عمل گذشته خود اضافه نكرد و تنها نيت خويش را از ريا به خلوص تغيير داد، پس همين مرد چون بر مردم مي گذشت، مي گفتند: خداوند فلاني را رحمت كند، اكنون به كار نيك برگشته است. (2)
خداوند در قرآن كريم از همين مطلب خبر داده است و فرموده: «كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، خداوند رحمان براي آنان (در دلهاي مردمان) محبتي قرار خواهد داد.»(3)
فرض كن كه مردمان دوستت داشته و احترامت نمايند و پليدي باطنت بر آنان پوشيده بماند، با اين كه خداوند بر نيت فاسد و پليدي باطنت آگاه است، بنابراين چه چيزي در ستايش مردمان برايت وجود دارد، در حالي كه نزد خداوند نكوهيده و از اهل آتش هستي؟ و همچنين چه شري در نكوهش مردم دامنگيرت خواهد شد، در حالي كه نزد خداوند ستوده و از اهل بهشت و در گروه مقربان درگاه الهي هستي؟
آن كس كه همواره در دل، جهان ديگر و نعمتهاي جاوداني آن را در نظر داشته و آن مقامهاي بلندي را كه نزد خداوند براي پاكان و نزديكان درگاه وجود دارد، به خاطر داشته باشد؛ آنچه در زندگي دنيايي به مردمان مربوط مي گردد، نزدش پست و كوچك مي گردد. در حالي كه تمامي اين امور دنيايي با كدورتها و از بين رفتن همراه هستند، بنابراين تمامي كوشش خود را در روي دل به خدا نمودن به كار گرفته و خويش را از پستي ريا و سختي به دست آوردن دل مردمان رها مي نمايد. و در نتيجه ي اخلاص، انوار الهي بر قلبش تابيده و شرح صدر يافته و وحشتش به انس تبديل مي گردد. اكنون اگر تمامي اينها كه گفتم باز هم ترا بسنده نباشد در اين سه مورد به خوبي بينديش:
اول: آن كه اگر به تو گفته شود كه مردي گوهري گرانبها دارد كه قيمت آن صد هزار دينار است و او نيازمند به پول آن است، بلكه محتاج به فروش سريع و چند برابر قيمت اصلي آن است، و خريداري حاضر گشته كه گوهر او را به چندين برابر قيت بخرد، و با اين كه اين صاحب گوهر به پول آن سخت نيازمند است با اين همه از فروش آن به اين شخص سرباز زده و آن را به پولي سياه به ديگري مي فروشد. آيا اين عمل صاحب گوهر زياني آشكار نيست؟ آيا او دچار ضرري تباه كننده نشده است؟ آيا اين عمل دليلي بر پستي همت و نفهمي و ناداني او نيست؟ آيا اين شخص نظري ضعيف و عقلي اندك ندارد؟ آري چنين شخصي، ناداني محض است.
موقعيت شخص رياكار در عمل اين چنين است، بلكه رياكاري در تنها يك عمل عبادي نيز اين گونه خواهد بود، زيرا در حقيقت به رياكار از ستايش مردمان نسبت به عملي كه انجام مي دهد خيري نمي رسد، و تازه اگر فرض كنيم چيزي از دنيا به او برسد، تمامي آنها در مقابل خشنودي خداوند و ثواب آن جهاني، و نعمتهاي دايمي بهشت - كه پاك از هر گونه كدورتهاست - كمتر از پولي سياه در مقابل هزار هزار دينار است بلكه از پولي سياه در مقابل، فزونتر از تمامي جهان، كمتر است.
و اين همان زيان آشكاري است كه نفست آن كرامتهاي بسيار شريف را به اين امور پست و كوچك از دست مي دهد.
بنابراين بايد تمامي كوشش خود را به كار گيري و آخرت را هدف خود قرار دهي، كه چون چنين كردي دنيا نيز به تو روي خواهد آورد، بلكه تنها پروردگار را در نظر بگير كه او هر دو جهان را به تو خواهد بخشيد، زيرا او مالك تمامي آنهاست. و اين گونه است كه خداوند مي فرمايد: «هر كس نصيب دنيا خواهد (بداند كه) بهره دنيا و آخرت نزد خداوند است.» (4)
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «همانا خداوند بلند مرتبه دنيا را با عمل نمودن براي آخرت، مي بخشد، و با عمل نمودن براي دنيا، آخرت را به كسي نمي بخشد.» (5)
پس آن هنگام كه نيت خويش را خالص نمودي، و كوشش خويش را ويژه ي آخرت قرار دادي، دنيا و آخرت نصيبت خواهد شد. و اگر تنها دنيا را خواستي، آخرت را از دست داده اي و چه بسا كه به دنيا نيز آن چنان كه خواهي نرسي، و اگر هم برسي نيز برايت باقي نخواهد ماند، بلكه به زودي آن را از دست خواهي داد، پس زيانكار دنيا و آخرت گردي، كه اين زياني آشكار است.
مانند اين شخص - در آن مثالي كه ذكر كرديم - كسي است كه پاره اي از عمر خود يا يك دم از زندگي خودش را كه مي توانست بدان به گنجي از گنجهاي بهشت دست يابد براي دوست يابي، يا درهمي، يا ديناري از كالاهاي دنيا بگذراند و آن چنان گنجي را به خاطر چيزي غير لازم از دست بنهد، آيا اين چيزي جز بي خبري و زيانكاري و يا فرومايگي و كم همتي نيست؟
دوم: اين كه آن فردي كه براي خاطر او و به دست آوردن خشنوديش عمل مي كني، اگر بداند كه تو به خاطر او به عمل مشغولي، ترا دشمن داشته و بر تو خشم مي گيرد، و به تو اهانت نموده و سبكت مي شمارد، به اضافه اين كه مورد دشمني و اهانت خداوند هم واقع خواهي شد. و آن چه را كه براي خشنودي خداوند خالص انجام دهي، موجب خشنودي خداوند و بندگانش خواهد شد. پس چگونه خردمند كاري را براي كسي انجام دهد، كه اگر آن شخص بداند كه، قصد خشنود كردن او را دارد، بر او خشم گرفته و اهانت خواهد نمود؟ پس اگر خردمندي! به نيكويي بدين مطلب توجه داشته باش.
سوم: اين كه، كسي كه مي تواند خشنودي پادشاهي بزرگ را كه جهان در اختيار اوست به دست آورد، چنين نكند، و به طلب رضايت شخصي فرومايه از مردمان بپردازد. و در نتيجه خشم پادشاه را براي خويش بخرد. بلكه اگر فرض كنيم پادشاه بر او خشم هم نگيرد، آيا اين عمل خود دليل بر ناداني و بي شعوري وي نخواهد بود؟ به او گفته نخواهد شد: تو كه مي توانستي رضايت پادشاه را كسب كني، چه نيازي داشتي كه آن را رها كني و كوشش خويش را به طلب خشنودي اين فرومايه به كار بري؟
آري اين گونه است. چه نيازي به جلب رضايت بنده اي ضعيف و كوچك تواند بود، با اين كه امكان آن هست كه به دست آوردن خشنودي پروردگار جهانيان اقدام نمود كه وي همه ي نيازهاي بندگان را بسنده است. از خداوند حسن توفيق را خواهانيم.
آنچه تاكنون بيان كرديم داروي علمي اين مفاسد بود، اكنون به بيان داروي عملي آن مي پردازيم:
داروي عملي آن است كه شخص نفس خويش را به پنهان كردن عبادتها عادت دهد، و هنگام انجام عبادت درها را ببندد. همان گونه كه براي انجام كارهاي زشت به پنهان كردن و بستن درها مبادرت مي نمايد، تا اين كه در اثر پنهان كردن، دل تنها به دانستن خداوند و آگاهي او بر عبادتش اكتفا نموده و نفس براي آگاه نمودن مردم از عملي كه انجام داده است كشمكش ننمايد. و به راستي اين در ابتداي كار امري بسيار دشوار است، ولي چون مدتي دشواري آن را تحمل نموده و بدان عمل نمايد، سنگيني كار از بين مي رود و آهسته آهسته انجام عمل بر او سبك خواهد گرديد و اين به واسطه الطاف خداوند ميسر است، همان الطافي كه موجب حسن توفيق بندگان مي گردد. زيرا: «همانا خداوند حال قومي را تغيير نمي دهد تا آن كه ايشان خودشان تغيير يابند.» (6)
پس از بنده كوشش است و از خداوند هدايت، خداوند مي فرمايد: «و كساني كه براي ما عمل كرده اند به راه هاي خودمان هدايتشان مي كنيم.» (7)
اما اگر منافي عبادت از قبيل آنهايي باشد كه پس از انجام عبادت به وجود آمده و باعث فساد عمل گشته است كه آن ريا پس از عمل و عجب مي باشد، درمان ريا به وجود آمده پس از عبادت به وسيله ي همين داروهايي كه ذكر كرديم امكان پذير است.
اما در مورد داروي موثر در درمان عجب: بنده بايد در اسباب و ابزاري كه وي را قادر بر انجام همين عبادتي كه او را به شگفتي واداشته، نظر نمايد؛ از قبيل: قدرت، دانش، اندامها، و غذايي كه خوردنش نيروي عمل را به او داده است. بنابراين درمي يابد كه تمامي اينها از خداوند است اگر اين امور نبودند، او توان انجام هيچ عبادتي را نداشت؛ سپس در نعمتهايي كه خداوند با فرستادن پيامبران بر او بخشيده بنگرد. و همچنين آفرينش خرد كه بدان به راه حق هدايت مي گردد، آن گاه در ارزش عملي كه انجام مي دهد بينديشد، مي بيند كه با يكي از نعمتهاي الهي برابري نمي كند و تنها آن زمان عمل شخص ارزش مي يابد كه از جانب خداوند مورد پذيرش و خشنودي قرار گيرد. در غير اين صورت مي بيني كه كارگري براي دو درهم تمامي روز را كار مي كند و نگهباني به دو دانگ، تمام شب را بيدار مي ماند و همين گونه صاحبان پيشه ها و شغلهاي گوناگون كه در شب و روز به كار مشغولند، پس ارزش تمامي عبادتهايي كه در شب و روز انجام مي دهد چند درهمي بيش نيست. اما اگر كار را براي خداوند انجام داد و براي او روزه گرفت خداوند مي فرمايد: «تنها مزد صبركنندگان، تمام و بدون حساب داده مي شود.» (8)
در خبر است كه: «براي بندگان صالحم، آنچه را كه چشمي نديده و گوشي نشنيده و بر قلب هيچ بشري خطور نكرده است آماده نموده ام.» (9)
پس قيمت يك روز كار تو كه احتمالا با سختي نيز همراه باشد، دو درهم است آنهم قيمت صبحانه يا شام تو خواهد بود، اما خداوند آنهمه پاداش برايت مهيا نموده است. و اگر شبي را براي خداوند به پا خيزي مورد خطاب الهي قرار گرفته اي كه: «هيچ كس نمي داند، به پاداش آنچه كه انجام داده اند برايشان چه چيزها از چشم روشني، كه پنهان داشته شده است.»(10)
پس هماني كه ارزش آن درهمي بيش نبود، بدين قدر و قيمت رسيد. بلكه اگر ساعتي را براي خداوند قرار دهي كه در آن دو ركعت نماز كه بسيار كوتاه و سبك باشد به جاي آوري، و يا اين كه نفسي را به لا اله الا الله گفتن، خالصانه صرف كني، خداوند فرمايد: «و هر كس از مرد و يا زن عمل صالحي انجام دهد - و مؤمن باشد - آنان به بهشت درآيند و در آن جا بي حساب روزي داده شوند.» (11)
بنابراين سزاوار است كه خردمند كوچكي عمل و كمي ارزش آن را از نظر مادي ببيند، و بداند كه خداوند بر او منت نهاده و بدان عمل، شرافت بخشيده و مزدي بسيار برايش قرار داده است. و از اين كه عملش به گونه اي باشد كه سزاوار درگاه الهي نبوده و در محل خشنودي پروردگار واقع نگردد، بپرهيزد. در غير اين صورت، عمل از ارزشي كه انتظار دارد، فروافتاده به همان بهاي خرد و اندكي كه گفتيم، برمي گردد. اكنون مقايسه كن ارزش كارت را آن چنان كه هست با نعمتهايي كه خداوند به تو ارزاني داشته، آيا عمل تو يكدهم ارزش آن نعمتها را دارد؟ و آيا توفيق به انجام وظايف بندگي و شايستگيت براي خدمتگزاري، جز نعمتي الهي است؟ آري، بزرگترين نعمت بوده و شكرگزاري به خاطر آن واجب مي باشد. همان گونه كه در خبر داوود عليه السلام بدان اشاره شده است، كه در آن هنگام كه به او وحي شد: «مرا شكر كن، آن چنان كه شايسته شكرگزاردن بر من باشد». پس داوود عليه السلام عرض كرد: اي پروردگار من، چگونه آن چنان كه شايسته ي شكرگزاري به درگاه توست، ترا شكر كنم، و شكرگزاري به درگاه تو خود نعمتي است كه سزاوار است براي آن هم شكر نمود. خداوند فرمود: «اي داوود هنگامي كه شناختي كه آن شكر نيز از من است، مرا شكر نموده اي.» (12)
نقل شده است كه يكي از واعظان به خليفه اي گفت: بگو بدانم، اگر در هنگام تشنگي ترا از جرعه اي آب باز دارند، آن جرعه آب را به چند مي خري؟ خليفه گفت: نيمي از كشورم، آن واعظ گفت: اگر همين مقدار آب را نتواني از خود دفع كني دفع آن را به چند مي خري؟ خليفه گفت: به نيمه ي ديگر واعظ گفت: هان كه مغرور نگردي به پادشاهي كه بهاي آن جرعه اي آب است. (13)
پس بينديش كه در هر روز چه مقدار آب گوارا مي نوشي، و غذاي خوشگوار مي خوري، و اين خوردن و نوشيدن با سلامتي همراه است، و بينديش كه چه مقدار با چشمت زيبايي را مي نگري، و به راحتي مي شنوي، و بوهاي پاكيزه را مي بويي و به سوي آنچه دوست داري مي روي، و با دست آنچه مي خواهي، انجام مي دهي، و ديگر چيزهايي كه از حواس و اندامهايت در آنها بهره مي گيري. و به نيكي بينديش كه خداوند درون بدنت را نيرو بخشيد، همان دروني كه به ظرافتها و دگرگونيهاي آن جز خداوند، ديگري آگاه نيست، در اين بدن غذا هضم شده و اضافات آن جدا گشته و پاكترين بخش غذا صرف توان بخشي تو گشته است. كه اگر زماني را به اين خواص و نيروها كه در بدن تو قرار داده شده، بينديشي برايت شگفتي بسياري در پي خواهد داشت. و اگر چيزي ساده از ويژگيهاي دروني بدنت، آن چنان كه بايد عمل ننمايد، به دنبال پزشك خواهي رفت تا آن مشكل را برايت حل نمايد، و به شادي يافتن سلامتي حاضري يكسال او را خدمت نمايي و آن پزشك را از كساني كه بر تو نعمت بخشيده اند، به حساب آوري، و اكنون در قبال اين همه نعمتي كه خداوند برايت قرار داده است، چند سال بايد به او خدمت كني؟ در حالي كه اين مولاي نعمت بخش تو، جز زمانهايي كوتاه براي عبادت از تو خدمت ديگري نخواسته است، كه اگر به خوبي در آن بنگري و عيبها و آفتهاي عبادتت را بشناسي، هرگز به اين اعمالت اطمينان نخواهي يافت، و از انجام اين عبادتها شرمنده خواهي بود.
خداوند متعال كه راستگوترين گويندگان است، مي فرمايد: «و اگر بخواهيد نعمت الهي را به شمار آوريد، شمار كردن آن نتوانيد.» (14)
پس چگونه مي توان در قبال نعمتهايي كه قابل شمارش نيست به خدمت پرداخت؟
بنابراين چون به نعمتهايي كه هيچ عملي در مقابل دريافت آن انجام نداده اي، بينديشي بر خودت مقابله ي به عمل صالح را واجب مي بيني، و چون خود را از انجام آن ناتوان مي يابي، به اعتراف به كوتاهي در بندگي مجبور خواهي گرديد. بدان كه شرف تو در پاسداري و يادآوري و اعتراف به نعمتهاي الهي و خرده گيري و سرزنش نفس و دشمن داشتن آن است. شايد كه با رحمت الهي به رستگاري رسي. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «آن كس كه نفس خويش را دشمن داشت و مردمان را دشمن نداشت، خداوند او را از هراس روز قيامت ايمن كند.» (15)
روايت شده است كه عابدي هفتاد سال خداوند را عبادت كرد، به طوري كه روزها روزه بود و شبها به عبادت ايستاده، پس از خداوند حاجتي خواست و حاجتش برآورده نشد، پس روي به نفس خود نمود و گفت: به خاطر تو اين چنين است، اگر خيري در تو بود، نيازت برآورده مي گرديد. پس خداوند فرشته اي به نزدش فرستاد و به او گفت: اي فرزند آدم، آن ساعتي كه به سرزنش نفست پرداختي، بهتر از تمامي عبادتي است كه انجام دادي. (16)
راه رهايي از ريا
راه رهايي از ريا اين است كه:
ضررهاي ريا و چگونگي آن را با دل بفهمي و همواره آن را ناپسند شماري و عبادتت را استمرار بخشي و سستي نكني و از هيچ كس پروا ننمايي، بايد به دل از خداوند تعالي شرم داشته باشي كه مبادا نفس، تو را به آن بخواند كه ستايش مردمان را بر ستايش او برگزيني كه او بر دلها آگاه است، اگر مردمان آگاهي يابند كه تو ستايش آنان را دوست مي داري از تو متنفر مي شوند. بنابراين اگر توانايي آن را داري كه به عملت فزوني بخشي با شرمساري از پروردگار و به جهت مجازات نفس، آن را انجام ده.
از رهزنيهاي شيطان آن است كه به انسان مي گويد: عمل را ترك كن زيرا كه مردم به تو گمان خوبي مي برند و بدان مشهور مي شوي در حالي كه، بهترين بندگان نزد خداوند متقياني هستند كه از چشم مردمان پنهان مي باشند، آنهايي كه چون ديده شوند، شناخته نگردند كه چگونه انسانهايي هستند، بنابراين اگر بين مردم به عبادت شناخته شوي، ديگر از چنان مردمان پارسا نخواهي بود.
اين نيز از مكرهاي شيطاني است، زيرا اگر عملت براي خداوند خالص گردد، بر تو باكي نيست كه شناخته شوي يا نزد مردم مجهول بماني. بنابراين تنها بايد به رعايت حال دل و اصلاح باطن بپردازي، و چگونه از مردم پنهان خواهي ماند به شرط آن كه خودت را اصلاح كني زيرا كه خداوند مي فرمايد: «بر توست پنهان كردن عمل و بر من است آشكار كردن آن.» و مي فرمايد: «هر كس كه باطن خويش را اصلاح نمايد، خداوند ظاهر او را اصلاح مي فرمايد.» (17)
بپرهيز از آن كه شيطان در اين جا نيز فريبت دهد و بگويد:
«اكنون كه بدين سبب عبادت را ترك نمي كني، آن را سبك به جا آور، زيرا كه خداوند آن را برايت آشكار مي كند و هنگامي كه آن را آشكار نمايد چون عبادتت بسيار خوب است، ممكن است در ريا واقع شوي.
اين نيرنگ نيز عين ريا است، زيرا پنهان كردن عبادت براي آن كه خداوند آن را بين مردم آشكار نمايد، دقيقا عمل نمودن به خاطر مردم است. اگر نظرت، خشنودي مردم نيست برايت چه فرقي دارد كه عبادتي كه براي رضايت خداوند انجام داده اي آشكار شود يا پنهان بماند؟
اكنون كه اين امور را دانستي، بپرهيز از آن كه ظرافتهاي اخلاص و سختي رهايي از شر شيطان تو را به تنبلي و دست كشيدن از عبادت بكشاند، با توجه به اين كه در اثر عبادت در خودت سروري پيدا مي كني و شادي بسياري براي آگاهي مردم از عبادتت، در تو به وجود مي آيد. بلكه بايد كوشش كني كه ريشه ي فساد را از جان و دلت بركني و راه هاي ورودي شيطان را بر خويشتن ببندي و همچنان به عمل خويش ادامه دهي.
پاورقي
1- اسرار قلبي نماز، شهيد ثاني(زين الدين جبعي عاملي)، ترجمه ي غلامحسين روشن نژاد، ص110-119.
2- عدة الداعي، ص 216، بحارالانوار، ج 72، ص 304.
3- سوره مباركه مريم، آيه 96.
4- سوره مباركه نساء، آيه 134.
5- مانند همين مضمون در بحارالانوار، ج 13. ص 412، نقل شده است. «ان الله تعالي يعطي الدنيا بعمل الآخرة و لا يعطي الآخرة بعمل الدنيا.».
6- سوره مباركه رعد، آيه 11.
7- سوره مباركه عنكبوت، آيه 69.
8- سوره مباركه زمر، آيه 10.
9- عدة الداعي، ص 99 و 226، بحارالانوار، ج 8، ص 92، «اعددت لعبادي الصالحين، مالا عين رات و لا ادن سمعت و لا خطر علي قلب بشر.».
10- سوره مباركه سجده، آيه 17.
11- سوره مباركه غافر، آيه40.
12- كافي، ج 2، ص 98، «اشكرني حق شكري! فقال: يا رب كيف اشكرك حق شكرك، و الشكر من نعمتك تستحق عليه شكرا؟ فقال: يا داود، اذا عرفت ان ذلك مني، فقد شكرتني.».
13- عدة الداعي، ص 226.
14- سوره مباركه ابراهيم، آيه 34.
15- عدة الداعي، ص 227، «من مقت نفسه دون مقت الناس، آمنه الله من فزع يوم القيامة.».
16- عدة الداعي، ص 227.
17- مَنْ أَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ عَلَانِيَتَه (عدة الداعي، ص 216).