راههاي دوري از عُجب و غرور


از آفت هاي بزرگ عبادت، «غرور» و عجب است.
چگونه مي توان آن را درمان كرد، يا به آن گرفتار نشد؟
توجه به نكات زير، حالت پيشگيري يا درمان نسبت به اين آفت تباه كننده ي نماز و ساير عبادت ها دارد:

1- آيا واقعا عبادت كرده ايم؟
گاهي انسان در «جهل مركب» است و مي پندارد كه به عبادت خدا مشغول است در حالي كه به بيراهه مي رود و كارهاي خود را بيش از حد بها مي دهد. گاهي كارهاي ناپسند، در نظر انسان «كار نيك» جلوه مي كند و ابليس نيز در اين زمينه، فعال است.
قرآن در آياتي چند به اين «تزيين عمل سوء» اشاره دارد. از جمله در اين آيه ها:
«أَ فَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَءَاهُ حَسَنًا»(1)
و «الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فيِ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا» (2)
و «زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَلِهِمْ » (3)

2- آيا عبادت هاي ما قبول شده است؟
در بحث شرايط و نشانه هاي قبولي عبادت، خواهيد خواند كه ارزش مهم عبادت ها و نماز به قبولي آنهاست و خداوند از بندگان شايسته و اهل تقوا عبادت را مي پذيرد و انفاق و صدقات را قبول مي كند(4) انساني كه به قبولي عبادت مطمئن نيست، چرا مغرور به آن شود؟

3- آيا عبادت هاي ما تباه نشده است؟
برخي از گناهان است كه نماز و عبادت هاي يك عمر را «حبط» و تباه مي كند و افراد، از بازار عمل، تهيدست برمي گردند. نماز و عباداتي كه همراه با برخي معصيت هاست، آيا از حبط شدن به سلامت گذشته است تا به آنها دل خوش كنيم؟ (5)

4- آيا حسن عاقبت خواهيم داشت؟
بسيارند آنانكه گرفتار فرجام بد و عاقبت سوء شدند. حسن عاقبت و عاقبت بخيري نعمت بزرگي است كه اولياء خدا همواره از خداوند مي طلبيده اند. حضرت يوسف از خدا خواسته كه: مرا مسلمان بميران «و تَوَفَّني مُسلِماً». (6)
قرآن مي گويد: خردمندان، يكي از خواسته هايشان از خدا آن است كه آنان را با نيكان بميراند. «و تَوَفَّنا مَعَ الأَبرار» (7)
درخواست هدايت به «صراط مستقيم»، دعا به تداوم اين راه است و قرآن در چند جا عاقبت را از آن اهل تقوا مي شمارد: «و العاقِبَةُ لِلمُتَّقين». (8)
مگر شيطان با آن همه عبادت، از محضر خدا رانده نگشت؟ مگر افرادي پس از يك عمر نماز و عبادت، در بدترين وضع روحي و عملي و گمراهي از دنيا نرفتند؟ پس نبايد به وضع فعلي مغرور شد!

5- مقايسه ي عبادت ها و نعمت ها
ما هر چه داريم از خداوند است. نعمت سلامتي، اعضاء، امكانات و رزق، همه از الطاف خداوند مي باشد. توفيق عبادت هم از اوست. سراپا غرق در نعمت هاي اوييم، او براي آنكه ما را به سعادت برساند، دعوت مي كند، راهنما مي فرستد، تشويق مي كند، وسيله مي دهد، ما را در هر مكان و زمان و شرايط و سن و وضعي كه هستيم به حضور مي پذيرد، فراريان را هم قبول مي كند، از تكرار درخواست و حضور خسته نمي شود، از پذيرايي كم نمي كند، عبادت هاي ناقابل را هم مي پذيرد و گران هم مي خرد، عيوب را مي پوشاند و صدها لطف و انعام ديگر.
آيا عبادت ما در مقابل نيكي هاي او به چه حسابي مي آيد؟ «و ما قدر اعمالنا في جنب نعمك؟»

6- مقايسه ي عبادت ها و غفلت ها
آيا عبادت ما بيشتر است، يا غفلت و گناه ما؟ قرآن بارها گفته است: «فاين تذهبون؟» (9)
به كجا مي رويد؟ كجا نماز و عبادت ما مي تواند جبران كننده ي لحظات غفلت و نافرماني و كوتاهي ها و سهل انگاري ها و بي اعتنايي هاي ما باشد؟
امام سجاد عليه السلام در دعايي مي گويد:
« وَ لَسْتُ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِفَضْلِ نَافِلَةٍ مَعَ كَثِيرِ مَا أَغْفَلْتُ مِنْ وَظَائِفِ فُرُوضِكَ، وَ تَعَدَّيْتُ عَنْ مَقَامَاتِ حُدُودِكَ...؟» (10)
خدايا! من با اين همه غفلت از واجبات و تعدي از مرزها و حريم شكستن ها، چگونه به وسليه ي نافله ها و مستحبات، به سوي تو راه يابم؟

7- مقايسه ي عبادت ها و نيازها
عبادت ها، توشه ي راه آخرت ماست. راهي دراز و دشوار در پيش داريم. آيا اين عبادت ها، كفاف آن همه راه و برآوردن آن همه نياز ما را مي كند؟
مگر ناله ي علي عليه السلام بلند نيست كه: آه... از كمي توشه و دوري راه «آه مِن قِلَّة الزّاد...» ما، بيش از دنيا، در عقبه هاي بعدي، در قبر، برزخ، محشر و آخرت، به خدا و انعام او نيازمنديم. آيا اين عبادت ها، تأمين كننده ي آن نيازها مي باشد؟ ابودرداء، مي گويد: در مسجد پيامبر، درباره ي اعمال اهل بدر و رضوان گفتگو بود. من گفتم: عبادت و ورع علي عليه السلام از همه بيشتر است. وقتي اين سخن بر آنان گران آمد، اين خاطره را كه خود، شاهد آن بودم نقل كردم:
شبي علي عليه السلام را ديدم كه در نخلستان پنهان شد. او را تعقيب كردم ولي از نظرم ناپديد گشت. فكر كردم به خانه رفت. ولي... صداي ناله ي او را مي شنيدم كه مي گفت: خدايا!... آه از آن گناهي كه من فراموشش كرده ام ولي تو به حسابم نوشته اي،... آه از آتشي سوزان و... آنقدر گريست كه بيهوش و بي حركت شد. فكر كردم از دنيا رفته است. به خانه ي زهرا عليهاالسلام رفتم تا خبر دهم، فرمود: اين حالت، از خوف خدا براي علي عليه السلام پيش مي آيد. سپس، آبي آورديم و علي عليه السلام به هوش آمد و من نيز مي گريستم. وقتي به هوش آمد، گفت: اي ابودرداء! چگونه مرا مي بيني، آنگاه كه در قيامت، مرا به سوي حساب، فراخوانند و گنهكاران به عذاب خداي يقين كنند. (11)
آري، غرور به عبادت هاي ناچيز، در مقابل وسعت نياز ما به رحمت پروردگار، نشان غفلتي ديگر است.

8- مقايسه عبادت خود با عبادت اولياء خدا
عبادات ناچيز ما، در مقايسه با عبادت هاي اولياء الله، به راستي كه اندك است. با آنكه آنان، معصوم بودند و در عبادت و نيايش و بندگي، سرآمد عصر خويش و همه ي دوران ها به حساب مي آمدند، اما آن همه اهل توجه به پروردگار و عبوديت در آستان او بودند. ما كه سراپا نقص و عجز و نيازيم، بايد بسي بيشتر عبادت كنيم. توجه و شناخت نسبت به عبادت اولياء خدا، ما را از مغرور شدن به نماز و دعايمان بازمي دارد. اينك به چند نمونه اشاره مي كنيم:
1- پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بسيار عبادت مي كرد و خود را به مشقت مي انداخت، تا آنكه اين آيه نازل شد: «طه. مآ أنزلنا عليك القرءان لتشقي» (12)
اي پيامبر! ما قرآن را بر تو نازل نساختيم كه خود را به مشقت بيفكني!
2- امام مجتبي عليه السلام مي فرمايد:
«مَا كَانَ فِي الدُّنْيَا أَعْبَدَ مِنْ فَاطِمَةَ ع كَانَتْ تَقُومُ حَتَّي تَتَوَرَّمَ قَدَمَاهَا» (13)
عابدتر از حضرت فاطمه عليهاالسلام كسي در دنيا نبود. آنقدر به عبادت مي ايستاد تا قدم هايش ورم مي كرد.
3- امام باقر عليه السلام مي فرمايد:
امام زين العابدين عليه السلام در شب و روز، هزار ركعت نماز مي خواند، آنگونه كه اميرالمؤمنين عليه السلام انجام مي داد، وي پانصد نهال نخل داشت كه پاي هر نخلي دو ركعت نماز مي خواند. (14)
4- امام باقر عليه السلام نقل مي كند:
وارد شدم، پدرم را ديدم كه پايش ورم كرده، رنگش متغير، چشمانش سرخ، پيشاني اش نشان سجده دارد، به گريه افتادم. وقتي متوجه من شد، فرمود: فلان نوشته را بياور!
در آن نوشته، از عبادت هاي علي عليه السلام كمي برايم خواند و كنار گذاشت و فرمود: چه كسي مي تواند همچون علي عليه السلام عبادت كند؟ (15)
5- امام كاظم عليه السلام در زندان، گاهي از صبح تا ظهر را به يك سجده مي گذراند، و چنان سينه به زمين مي چسباند، كه گويي پارچه اي بر زمين افتاه است. (16)
وقتي بزرگان معصوم ما چنين اند و همواره به قصور خويش در عبادت اعتراف دارند و زبانشان به «ما عبدناك حق عبادتك» گوياست، ديگر چه جاي غرور و خودپسندي، نسبت به آنچه به نام «عبادت» انجام مي دهيم: ميان عبادت ما و عبادت اولياء خدا «تفاوت از زمين تا آسمان است» پس چرا مغرور شدن؟ (17)

شادي كه در اثر عبادت به وجود مي آيد، بر دو گونه است: ستوده و ناپسند.
1- شادي ستوده
شادي ستوده آن است كه شاديت به خاطر آن باشد كه هدف تو پنهان كردن عبادت و اخلاص براي خداوند باشد و از زيادي عبادت نباشد و همچنين از اين كه خداوند ترا توفيق عمل داده و از گروه بي خبران و تباهكاران خارج نموده است، و بايد اين شادي به عُجب نرسد و البته اگر مردم به عمل تو آگاهي يابند، بايد اين دانستن آنها از جانب تو نباشد، و همچنين به آگاهي مردم از عبادتت شاد خواهي شد ولي بايد توجه داشته باشي كه خداوند است كه آنان را آگاه فرمود، و عمل زيباي ترا آشكار ساخته است. و اين همه به جهت تكريم و تفضل بر بنده اش مي باشد و شاديهايي مانند اين پسنديده است.
2- شادي ناپسند
شادي ناپسند و مذموم آن است كه به خاطر زيادي عبادت و اعتماد به عملت شاد گردي و همچنين به آشكار گشتن عبادت نزد مردم تا قدر و منزلت تو بيشتر شده و ترا بستايند و به برآوردن نيازهايت اقدام كنند و با تو به احترام رفتار نمايند و مانند اينها... كه همگي رياي محض بوده و عمل را تباه مي سازند و اصل و ريشه ي اين نوع شاد گشتن ها دوستي دنيا و فراموش كردن آخرت و كمي انديشه در آنچه كه نزد خداوند است، مي باشد.
از خداوند مي خواهيم كه با ما به عدل خويش رفتار نكند بلكه با گذشت خويش از ما درگذرد، و پستيهاي ما را به عنايت خويش بپوشاند، كه او بخشنده و بزرگوار است. (18)

شهيد ثاني در كتاب اسرار قلبي نماز، درباره روش از بين بردن عُجب مي نويسد:
اكنون در اين سه مطلب انديشه كن:
اول: اگر پادشاهي از پادشاهان دنيا، به يكي از پيروانش غذا و لباس و درهم و دينار دهد - در حالي كه تمامي اينها از بين رفتني هستند - بديهي است كه آن شخص، به خاطر آن امور به صورتهاي مختلف و در هر زماني از روز و شب به وي خدمت خواهد كرد. گرچه در اين خدمت كردن خواري و حقارت است. و بعضي اين خدمتگزاران تمامي شب بر بالاي سر پادشاه ايستاده و براي نگهباني از او، بيدار مي مانند و بعضي هر روزه به خدمتگزاري مشغولند، تا اين كه عمرشان به پايان رسد، و عده اي در رفع نيازهاي پادشاه مي كوشند، و بعضي به خاطر پادشاه به سختيها و وحشتها تن درمي دهند و درياها را درمي نوردند، و بسياري در جنگ با دشمنان پادشاه مي پردازند و جان عزيز را كه هيچ چيز جاي آن را نخواهد گرفت، در راه او مي بازند، و در آخرت نيز اين خدمت به پادشاه هيچ سودي برايشان ندارد.
پس مي بيني كه آنان براي آن سود پست و از بين رونده، تمامي اين خدمتهاي سخت را تحمل مي كنند و با تمامي اينها، اعتراف دارند كه پادشاه اين نعمتها را به ما داده است، و اقرار دارند كه فضل او شامل حالشان شده و او را منت دارند، با اين كه تمامي آن سودها در حقيقت از جانب خداوند است، و اگر پادشاه خواسته باشد كه براي آنها تنها يك دانه بروياند و يا دانه اي را بيافريند، قادر نيست. و تمامي اين خدمتگزاران بر ضعف و ناتواني پادشاه به اين امور اعتراف دارند. بنابراين چگونه اين عبادتهاي پست و آلوده به نقصها و آفتها را براي خداوندي كه تو را آفريد، بسيار مي پنداري، در حالي كه هيچ نبوده اي، و پس از آن خداوند تو را پروريد و به نعمتهاي ظاهر و باطني كه در وجودت و دينت و دنيايت قرار داده است، گرامي داشت. هرگز فهم و عقل و خيال تو به حقيقت اين نعمتها نخواهد رسيد، همان گونه كه فرمود: «و اگر بخواهيد نعمت الهي را به شمار آوريد، شمار كردن آن نتوانيد.» (19)
با تمام اين كه عمل كم بوده و عيبهاي بسيار دارد، خداوند وعده ي پاداشي دائمي و بزرگ و انواع كرامتها را داده است. به طوري كه خردمند از عظمت پاداش به شگفتي مي آيد.
دوم: بينديش در آن كه پادشاهي كه شايستگي آن را دارد كه پادشاهان و اميران به او خدمت نمايند، بارعام داده است، و فرموده هدايا را مي پذيرم و در مقابل بخششي بزرگ به هديه دهنده مي دهم و دستور داده كه هيچ كس از هديه ي خود شرمسار نباشد، اگر چه آن هديه دسته اي سبزي باشد. پس اميران و بزرگان و ثروتمندان با انواع هديه هاي نفيس و گوهرهاي گرانبها بر او وارد شده اند، در اين موقع سبزي فروشي با دسته اي سبزي و سبدي انگور كه به درهمي بيش نمي ارزد، به دربار وارد مي شود و با اين بزرگان كه هديه هايي نيكو آورده اند، مقابله مي كند. پس پادشاه از اين مرد فرودست هديه اش را مي پذيرد و به نظر قبول بدان نگاه مي كند و دستور مي دهد كه او را به لباسي نفيس كه بيش از صد هزار دينار ارزش دارد، گرامي دارند، آيا اين نهايت فضل و كرم نيست؟
سپس اگر فرض شود، اين شخص فقير تنها به هديه اش نگاه كند و فقط آن را بزرگ پندارد و بدان به شگفتي آيد و محبت پادشاه را فراموش كند، جاي آن ندارد كه به او گفته شود: اين ديوانه اي بي عقل و بي ادبي ابله، و بسيار نادان است؟
سوم: بينديش در آن كه پادشاهي كه شايسته خدمتگزاري شاهان و اميران است و بزرگان در نزدش به پا مي ايستند و حكيمان سرپرستي خدمتكارانش را به عهده دارند و اشراف در دربارش رفت و آمد مي كنند، به فردي از مردم كوچه و بازار اجازه ورود به دربار داده و او را چندان به خود نزديك گرداند كه از بزرگاني كه به خدمت ايستاده اند، پيش افتد و براي اين شخص مقامي عالي در نظر بگيرد، آيا درست نيست كه بگويند: محبت پادشاه شامل اين مرد فقير و كوچك گرديده و نعمت او بر وي بسيار شده است؟ پس اگر اين مردك، آمدن به دربار را بر شاه منت گذارد، و با آن كه با آمدن به دربار اين همه نعمت يافته است، حضور خود را بزرگ پندارد و به عجب آيد، آيا او را به ابلهي و جنون منسوب نخواهند داشت؟ پس چگونه است كه خداي ما، آن كسي كه تمامي آسمانها و زمين از اوست و تمامي دانشمندان به درگاهش اظهار كوچكي مي نمايند و به خدمتش ايستاده اند، و تمامي فرشتگان نزديك، و پيامبران، كه تعدادشان را جز خداوند كسي نمي داند، با تمامي بزرگي مقام، براي عظمت الهي سر تعظيم فرود آورده و تا آن زمان كه وجود داشته باشند لحظه اي از ياد خداوند غافل نبوده و چون خداوند بخواهد كه آنان را بميراند، سر بلند كنند و بگويند: منزهي پروردگارا!، ما آن چنان كه شايستگي بندگي تو باشد، عبادت نكرديم.
حال پيامبر ما صلي الله عليه و آله در كوشش به عبادت پروردگارش پنهان نيست و همچنين حال امامان پس از او كه عبادتهاي آنان به نهايت رسيده است، و با اين همه به كوتاهي خويش در عبادت و بندگي معترفند و بر خويش مي گريند و خود را سرزنش مي كنند.
بنابراين، آيا تو به دو ركعت نمازي كه پر از عيب گزارده اي، از خودت خشنودي، و به اين كه وعده داده شده پاداشي به نماز مي دهند كه بر دل هيچ بشري خطور ننموده است، شگفت زده اي و آن را بسيار مي پنداري، ولي احسان خداوند را بر خود نمي بيني؟ آيا چه كسي و يا چه چيزي از انسان، نادانتر و ابله تر و بي ادب تر مي توان نشان داد؟
اگر ما اندكي بيدار شويم و خرد خويش را به كار ببريم، در خواهيم يافت كه اعمال و عبادتهاي ما پيش از آن كه كفه نيكيهايمان را پر كند، در كفه ي بديهايمان قرار مي گيرد. و اين به دليل غفلت شديد، زيادي عيبها، تباهي قلب و هر لحظه به جانبي روي كردن است.
خداوندا، ما را به اعمالمان وامگذار، و ما را به زياده روي و سستيهامان مگير، و ما را تنها با فضل و محبت خود فراگير، و دلهاي ما را برگير و به جوار قدس خودت ببر، كه خطاپوشيت هميشگي، و آمرزشت بسيار، و بخششت بي شمار است و تو مهربانترين مهربانان و بزرگوارترين بزرگواران هستي. و بخشش تو گسترده تر و كامل تر از آن است كه از كساني كه پناه آورند، تنگي پذيرد. و تنها به فضل و رحمت تو، اعتماد را شايد. و تو خود به بخششت ما را راه نمودي، و به فضلت هدايتمان كردي، و به دعا دستورمان دادي و پذيرش آن را ضمانت نمودي، و تنها تو بخشنده ي بزرگوار هستي. (20)

پاورقي

1- سوره مباركه فاطر، آيه 8.
2-سوره مباركه كهف، آيه 104.
3- سوره مباركه توبه، آيه 37.
4- سوره مباركه مائده، آيه 27 و سوره مباركه توبه، آيه 53.
5- سوره مباركه هود، آيه 16 و سوره مباركه فرقان، آيه 23.
6- سوره مباركه يوسف، آيه 101.
7- سوره مباركه آل عمران، آيه 193.
8- سوره مباركه اعراف، آيه 128، سوره مباركه هود، آيه 49، سوره مباركه قصص، آيه 83.
9- سوره مباركه تكوير، آيه 26.
10- صحيفه سجاديه، دعاي بعد از نماز شب.
11- بحارالانوار، ج 41، ص 12.
12- سوره مباركه طه آيات 1 و 2. حديثي در بحارالانوار، ج 16، ص 202، تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 366.
13- بحارالانوار، ج 43، ص 76.
14- بحارالانوار، ج 46، ص 61.
15- بحارالانوار، ج 46، ص 75.
16- بحارالانوار، ج 48، ص 107.
17- پرتوي از اسرار نماز، محسن قرائتي، ص30-38.
18- اسرار قلبي نماز، شهيد ثاني(زين الدين جبعي عاملي)، ترجمه غلامحسين روشن نژاد، ص91-107.
19- سوره مباركه ابراهيم، آيه 34.
20- اسرار قلبي نماز، شهيد ثاني(زين الدين جبعي عاملي)، ترجمه غلامحسين روشن نژاد، ص119-122.

بازگشت