سرچشمه هاي عجب


سرچشمه ي عجب، غفلت از عيبهاي اعمال و آفتهاي عبادت است و همچنين بي خبر بودن از نعمتهاي الهي بر جهانيان كه آنان را آفريده و آبرو داده و بر آنها لطفها نموده و همه چيز را در اختيارشان قرار داده است.
اكنون بنگر به نزديكترين چيز در مقام بندگي كه همان نماز است و آن پايه ي عبادتها است و اول چيزي است كه از اعمال انسانها بدان رسيدگي مي شود، و اگر نماز رد شود ديگر اعمال نيز مردود است؛ بنابراين در حدود نماز، كه برايت از منابعي درست و صريح نقل كرديم، اندكي درنگ كن، آيا تنها يك نماز سالم و كامل كه اطمينان داشته باشي خداوند آن را پذيرفته است، خوانده اي؟ و به همين ترتيب ديگر عباداتت را قياس كن. پس براي هر عمل عبادي دستورها و حدودي است كه اعمال ما بدانها نمي رسد و به خاطر غفلتمان توانايي برپايي آنها را نداريم.
حضرت اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمودند:
«بدانيد اي بندگان خدا! [مؤمن شب را] صبح نمي كند و [روز را] شب نمي كند مگر آن كه بدگمان به نفس خودش است؛ پس همواره او را عيب مي كند و فزوني طاعت از نفس مي خواهد، بنابراين چون سابقاني كه پيش از شما بودند و كساني كه در زمان شما درگذشتند، باشيد؛ كه آنان خيمه از دنيا بركندند، همچون خيمه بركندن مسافر، و دنيا را درنورديدند، همچون درنورديدن منزلها.» (1)
پس چگونه انسان به عمل خويش شگفت زده شود؟ يا چگونه خود را برپا دارنده ي عبوديت و انجام دهنده ي تكاليف الهي به حساب آورد؟، آري اگر چيرگي غفلت نباشد، نگريستن مؤمن به خود و شاد گشتن به عبادتي كه انجام مي دهد، نكوهيده نخواهد بود. البته به شرطي كه اين سرور با ستايش خداوند كه وي را به انجام عبادت توفيق داده است، همراه بوده و از خداوند بخواهد كه اين توفيق را روزافزون فرمايد. حضرت اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمودند: «كسي كه عمل نيك او را خوشحال كند و گناه او را ناراحت نمايد، مؤمن است.» (2)

سبب مي شود كه انسان از عبادت بيشتر محروم شود و خود را در بالاترين درجات بندگي احساس كند، نيز ميان انسان و ديگران فاصله مي اندازد، چون فرد خودپسند به ديگران با ديده ي تحقير نگاه مي كند و بدتر از همه اينكه اين گونه عابدان از ثواب خدا هم محروم اند و از عبادتهايشان بهره اي نمي برند و به علت نوعي كبر و خودبزرگ بيني، بر ديگران فخر مي فروشند يا بي اعتنايي مي كنند و همين صفت و عمل، موجب حبط و نابودي اعمالشان مي شود.

ماجراي اسفبار ابليس كه رانده ي درگاه الهي شد، ريشه در عُجب داشت.
او به خاطر عبادتهاي فراوانش پيش از فرمان خدا به سجده بر آدم، مغرور شد و خود را برتر از آدم دانست و سجده نكرد. اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره مي فرمايد:
«از نحوه ي برخورد خداوند با ابليس، عبرت بگيريد. خداوند، عمل درازمدت و كوشش فراوان ابليس را به خاطر عجب، تباه و نابود ساخت، در حالي كه او شش هزار سال خدا را عبادت كرده بود، كه معلوم نيست از سالهاي دنيا بود يا سالهاي آخرت، و اين همه به خاطر يك ساعت تكبر ورزيدن و ترك فرمان الهي بود. اينك كيست كه پس از ابليس (با آن سابقه و با آن برخورد خدا با او) ايمن باشد و با داشتن گناهي همانند گناه ابليس، دچار مؤاخذه نشود؟!» (3)
عُجب، به اين معني است كه آنچه از اطاعت و بندگي و كار نيك انجام مي دهيم، آن را بسيار مهم و زياد بپنداريم و براي خودمان مزيت و ارزشي فوق العاده قائل شويم. نتيجه ي چنين احساس و حالتي، كاهش اعمال نيك و پرستش است.
همه را به ز خود، انديش، و مكن
كبر بر خلق، چو ابليس لعين (4)

به فرموده ي حضرت علي عليه السلام:
«الْإِعْجَابُ يَمْنَعُ الِازْدِيَاد؛ (5)
خودپسندي، مانع زياد شدن كمال و افزوني مرتبه مي شود.»

وقتي عارفان و فرزانگان و سالكان، عمري عبادت كردن را به هيچ مي انگارند و پيوسته زبانشان به پوزش خواهي از قصور و كوتاهي در بندگي است، افراد عادي چرا به خاطر چند ركعت نماز، يا چند حج و زيارت، يا چند شركت در جلسه ي دعا و كار خير، دچار عجب شوند و با اين آفت، خرمن عبادتهاي خويش را بر باد دهند؟ به قول جامي:
نه هر ايزدپرست، ايزدپرست است
چو «خود» را قبله سازد، خودپرست است

خدا از بندگان آن را گزيند
كه در راه خدا «خود» را نبيند(6)
عجب و خودپسندي از رذايل اخلاقي بوده و موجب سقوط عمل انسان مي گردد. براي شناخت عجب و خودپسندي بهتر است آن را از ديدگاه روايات مورد بررسي قرار دهيم و ببينيم ائمه معصومين عليهماالسلام در اين زمينه چه مطالبي ارائه فرموده اند.
علي بن سويد گويد: از حضرت ابي الحسن عليه السلام راجع به خودپسندي و عجبي كه عمل را فاسد مي كند سؤال كردم.
آن بزرگوار فرمودند:
«عُجب داراي درجاتي است:
بعضي از آن درجات اين است كه كردار زشت بنده به نظرش جلوه كند و آن را خوب بپندارد و از آن خوشش آيد و گمان كند كه كار خوبي مي كند.
و بعضي از درجاتش اين است كه بنده به پروردگار ايمان آورد (و به وسيله ي اين ايمان آوردن) به خداي تعالي منت گذارد، در صورتي كه خداي تعالي بر او منت دارد كه ايمان را در قلبش ايجاد فرموده است.» (7)
امام رضا عليه السلام در اين روايت، عُجب را به دو بخش تقسيم مي فرمايند:
1 - فردي كه كارهاي خير انجام مي دهد و آن ها را در نظرش خوب جلوه مي دهد و تصور مي نمايد كه بهترين كار را انجام مي دهد. همين تصور باعث مي شود، خصلتي كه ناشي از يك تفكر غلط است، در قلب فرد ظاهر شود. اين خصيصه نوعي عجب و خودپسندي است.
2 - نوع ديگر عجب، آن است كه فردي ايمان آوردنش را بر خداي تعالي منت مي گذارد و مي گويد كه اين من هستم كه ايمان آورده ام!
اگر اين شخص درست فكر كند. ملاحظه مي كند كه اين خداي تعالي است كه بر او منت نهاده و ايمان را در قلبش مستقر فرموده است و اين نيز نوعي عجب و خودپسندي است كه باعث تباهي عمل فرد مي گردد.
در هر دو صورت عجب موجب نابودي آثار نماز فرد خواهد بود.
مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام فرموده اند:
«كسي كه عجب او را فراگيرد هلاك مي شود.» (8)
هلاكت مؤمن زماني است كه عجب قلبش را فرامي گيرد.
بدين سبب است كه گاهي گناه كردن بهتر از عملي است كه فرد را به عجب وادارد.
توضيح اين مطلب در روايتي از مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام مورد بررسي قرار گرفته است:
عبدالرحمن بن حجاج، از امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه فرمودند:
«فردي گناه مي كند و از آن پشيمان مي شود، و كار شايسته اي انجام مي دهد و آن كار شادمانش مي سازد و از حال پشيماني دور مي افتد، در صورتي كه به حالت پشيمان بودن برايش بهتر از شادي و سروري است كه او را فراگرفته است.» (9)
در روايت ديگري از آن بزرگوار چنين مي خوانيم:
عبدالرحمن حجاج گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصي عملي را انجام مي دهد در حالي كه ترسان و نگران است پس كاري از كارهاي خوب انجام مي دهد و عجبي قلبش را فرامي گيرد.
آن بزرگوار فرمودند:
«اين فرد در حالت اول كه بيمناك است از حال بهتري برخوردار است تا حالت دوم كه در عجب خويش است.» (10)
در اين روايت نيز مشاهده مي شود كه گناه كردن و سپس به حال خوفناك واقع شدن، بهتر از عُجبي است كه در اثر عمل خوب در قلب فرد ايجاد مي گردد.
روايتي از مولاي بزرگوار، امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام بيان گرديده كه چگونگي هلاكت ايمان مؤمن را در اثر عُجبي كه قلب مؤمن را فرامي گيرد مورد بررسي قرار داده است:
«دو مرد داخل مسجد شدند كه يكي عابد و ديگري فاسق بود و از مسجد خارج شدند در حالي كه فاسق، صديق شده بود و عابد فاسق گرديده بود. و اين براي آن بود كه عابد داخل مسجد شد در حالي كه به عبادتش مي باليد و به آن مي نازيد و فكرش درباره ي آن بود. ولي فاسق درباره ي ندامت و پشيماني از فسقش بود و از خداي عزوجل راجع به گناهاني كه كرده بود آمرزش مي خواست.» (11)
ايمان مؤمن، در اثر عُجبي كه در قلبش ايجاد مي گردد، نابود مي شود. اما كسي كه گناهكار است. عمل خوبي انجام نداده تا مستوجب عجب گردد و به خاطر پشيماني از گناه خود و انجام رفتار شايسته، در زمره ي افراد با ايمان قرار مي گيرد.
روايت جالب ديگري از مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام بيان گرديده است كه مبتلا شدن مؤمن به گناه را برتر از مبتلا شدنش به عجب مورد بررسي قرار مي دهد. آن بزرگوار مي فرمايند:
«همانا خدا مي دانست كه ارتكاب گناه براي مؤمنين از خودبيني بهتر است. و اگر چنين نبود هرگز مؤمني به گناهي دچار نمي شد.» (12) بر همين اساس مي توان دريافت كه افراد با ايمان همواره در معرض مبتلا شدن به بيماري عُجب مي باشند، و هر لحظه سقوط آنها بدين وسيله وجود دارد.
روايتي از مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام اين موضوع را مورد بررسي قرار مي دهد:
آن بزرگوار مي فرمايند:
حضرت موسي عليه السلام از شيطان پرسيد:
«مرا از گناهي كه فرزند آدم مرتكب شود و بدين وسيله تو بر او مسلط مي گردي، آگاه كن.»
شيطان گفت:
«هنگامي كه در نفس خود عُجب مي كند و عملش را بزرگ مي شمارد و گناه در چشمش كوچك مي شود.» (13)
براساس اين روايت، شيطان همواره در كمين انسان است و منتظر عمل خير و نيك او است كه او را بعد از عمل خير به عجب و خودپسندي مبتلا كند و بدين وسيله آثار اعمال نيك فرد را از بين ببرد.
در روايت ديگري از امام بزرگوار عليه السلام چنين مي خوانيم:
«شيطان لعنت الله عليه به لشگريانش مي گويد: اگر در سه مورد بر فرزند آدم چيره گردم باكي ندارم از هر چه عمل خوب انجام دهد؛ زيرا آنها از او قبول نمي شود.
وقتي كه فرد عمل خود را بسيار بشمارد، زماني كه گناه خود را فراموش كند، و هنگامي كه در قلب او عُجب راه يابد.»(14)
عقل سليم نيز چنين مي گويد كه وقتي انسان كاري انجام مي دهد، نبايد عجب داشته باشد، زيرا در اثر عجب، اثر اعمال او از بين مي رود و موجب هلاكت وي مي گردد.
روايت بسيار زيبايي در اين زمينه نقل شده است كه با مطالعه ي آن، آگاهي ما نسبت به اثر عجب، بيشتر مي گردد.
مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام از پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم روايت مي كند كه خداي عزوجل به داود عليه السلام فرمود:
«يا داود گناهكاران را بشارت ده و صديقان را بترسان.»
داود عليه السلام عرضه داشت: چگونه گناهكاران را بشارت دهم و صديقان را بترسانم؟
خطاب رسيد: به گنهكاران بشارت قبولي توبه بده و اينكه معاصي آنها را عفو مي كنم و صديقان را بگو به اعمال خود عجب نورزند كه احدي نيست كه برايش ميزان عمل بپا كنم مگر اينكه هلاك گردد.» (15)
بدين ترتيب مي توان دريافت كه عجب و خودپسندي، از بيماري هاي بسيار مهلك رواني انسان است كه همواره مانع رشد و تكامل او مي باشد.
كسي كه طريق تكامل نفساني را انتخاب كرده باشد، بايد همواره مراقب اين پديده رواني باشد كه او را در منجلاب اين حقارت فرو نبرد.
كلام ارزنده مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام هشدار كوبنده اي براي مبتلا شدن به اين عارضه رواني مي باشد.
آن بزرگوار مي فرمايند:
«بسيار تعجب مي كنم از كسي كه به سبب اعمال و عباداتش، عجب و خودبيني پيدا مي كند در حالي كه او نمي داند عاقبت امر و سرانجام كارش چگونه خواهد بود.
كسي كه به سبب حالات و اعمال خويش بر خود ببالد، به طور مسلم از راه هدايت و سعادت منحرف و گمراه گشته و چيزي را كه اهليت ندارد، ادعا كرده است، و هر كه امري را كه سزاوار آن نيست و برخلاف حقيقت ادعا مي كند، دروغگو محسوب مي گردد، اگر چه ادعاي او در دل و نهان بوده و مدت و مهلت به او داده شده باشد.
نخست چيزي كه به يك شخص مبتلا به خودبيني وارد مي شود اين است كه آنچه وسيله عجب و خودبيني است، از او گرفته مي شود تا به عجز و حقارت خود آگاه گشته و درباره خود به اين حقيقت كه عاجز و ناتوان است، شهادت بدهد.
در اين صورت حجت خدا بر وي تمام خواهد شد، چنانكه عاقبت كار ابليس اين طور شد.» (16)
با اينكه شيطان همواره سعي دارد كه قلب مؤمن را در عُجب غوطه ور سازد اما انسان مي تواند تلاش نمايد كه از دام مهلك شيطاني برهد و در اين راستا خداي تعالي نيز مددكار انسان است.
گاهي خداوند تبارك و تعالي چنان زمينه اي ايجاد مي نمايد كه فرد گناهكار دچار عُجب نگردد.
در يك حديث قدسي به نمونه اي از ياري خداوند براي رهايي از عُجب، اشاره گرديده است:
پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم فرموده اند كه خداي تعالي مي فرمايد:
«بعضي از بندگان مؤمن من هستند كه در عبادت من تلاش و كوشش زياد مي كنند و در نيمه شبها از رختخواب گرم خود بيرون آمده به من سجده مي كنند و با اين كارها خود را به زحمت مي اندازند، من گاهي يك شب و يا دو شب آنها را دچار خواب مي كنم تا بيدار نشوند. اين عنايت من درباره آنها است كه مي خواهم آنها در عبادت من هميشه باقي بمانند. وقتي كه اين قبيل اشخاص صبح از خواب بيدار مي شوند ناراحت هستند كه چرا ديشب به خواب مانده و اطاعت خدا را نكرده اند. اگر من فاصله، ميان عبادت آنها نيفكنم عُجب و خودبيني بر آنان مسلط مي شود و آنها را به سوي فتنه مي كشاند. از خود راضي مي شوند و خيال مي كنند كه در نزد من تقرب زيادي دارند.» (17)
كسي كه بر اساس قضاي خداي متعال، نمي تواند نيمه شب از خواب بيدار شود و در نتيجه از نعمت عبادت شب محروم مي ماند، اگر توجه داشته باشد، در اثر اين عمل، در قلب خود حالت غمگيني و ناراحتي احساس مي كند.
بايد گفت كه وجود همين احساس، برتر از عبادتي است كه همراه عجب باشد و لذا خداوند متعال با اين قضاي مطلوب خود، بر بندگان مؤمن منت مي نهد و آنها را بدين وسيله از خطر مبتلا شدن به عجب و خودپسندي نجات مي بخشد.
مولاي بزرگوار، امام باقر يا امام صادق عليه السلام مي فرمايند:
«خداوند تبارك و تعالي فرمايد؛ برخي از بندگان من از من توفيق طاعتي مي طلبند تا بدان وسيله دوستشان بدارم، اما من آن را به آنان نمي دهم، مبادا از عمل خود دچار عجب و خودپسندي شوند.»(18)
بر همين اساس مي توان دريافت كه خداوند متعال همواره ياور مؤمنان است و راضي نمي شود كه بيماري عُجب، قلب آنان را فراگيرد و بدين جهت گاهي آنان را از موفق شدن به عملي كه موجب عُجب مي گردد، بازمي دارد.
اما بايد توجه داشت كه خود انسان نيز بايد در از بين بردن عُجب تلاش و كوشش داشته باشد و براساس تلاش و كوشش، عُجب و خودپسندي را از نفس خود دور گرداند.
كلام ارزنده مولاي بزرگوار، امام باقر عليه السلام مي تواند رهنمود بسيار مناسبي در اين زمينه باشد آن بزرگوار مي فرمايند:
«هر اندازه نفست بسيار طاعت خدا كند، باز آن را اندك شمار تا بدين وسيله نفس را زبون سازي و خود را در معرض عفو خدا قرار دهي.» (19)

پاورقي

1- اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ [لَا يُمْسِي وَ لَا يُصْبِحُ لَا يُصْبِحُ وَ لَا يُمْسِي إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلَا يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَا وَ مُسْتَزِيداً لَهَا فَكُونُوا كَالسَّابِقِينَ قَبْلَكُمْ وَ الْمَاضِينَ أَمَامَكُمْ قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْيَا تَقْوِيضَ الرَّاحِلِ وَ طَوَوْهَا طَيَّ الْمَنَازِل (نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 175).
2- مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَةٌ وَ سَاءَتْهُ سَيِّئَةٌ فَهُوَ مُؤْمِن (عدة الداعي، ص 224).
3- فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيس (نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه قاصعه، 234).
4- ديوان الهي قمشه اي، ص 339.
5- نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 158.
6- درسهايي از نهج البلاغه3؛ عبادت و نماز، جواد محدثي، ص 23-24.
7- الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ يُزَيَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَيَرَاهُ حَسَناً فَيُعْجِبَهُ وَ يَحْسَبَ أَنَّهُ يُحْسِنُ صُنْعاً وَ مِنْهَا أَنْ يُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَيَمُنَّ عَلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَيْهِ فِيهِ الْمَن (الكافي، ج 2، ص 313).
8- مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَك (الكافي، ج 2، ص 313).
9- إِنَّ الرَّجُلَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَنْدَمُ عَلَيْهِ وَ يَعْمَلُ الْعَمَلَ فَيَسُرُّهُ ذَلِكَ فَيَتَرَاخَي عَنْ حَالِهِ تِلْكَ فَلَأَنْ يَكُونَ عَلَي حَالِهِ تِلْكَ خَيْرٌ لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِيه (الكافي، ج 2، ص 313).
10- هُوَ فِي حَالِهِ الْأُولَي وَ هُوَ خَائِفٌ أَحْسَنُ حَالًا مِنْهُ فِي حَالِ عُجْبِه (الكافي، ج 2، ص 313).
11- (الكافي، ج 2، ص 314).
12- إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَيْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا ابْتُلِيَ مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَدا (الكافي، ج 2، ص 313).
13- چهل حديث، ص 68.
14- قَالَ إِبْلِيسُ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ لِجُنُودِهِ إِذَا اسْتَمْكَنْتُ مِنِ ابْنِ آدَمَ فِي ثَلَاثٍ لَمْ أُبَالِ مَا عَمِلَ فَإِنَّهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ مِنْهُ إِذَا اسْتَكْثَرَ عَمَلَهُ وَ نَسِيَ ذَنْبَهُ وَ دَخَلَهُ الْعُجْب (چهل حديث، ص 68).
15- يَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ قَالَ كَيْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِينَ وَ أُنْذِرُ الصِّدِّيقِينَ قَالَ يَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ أَنِّي أَقْبَلُ التَّوْبَةَ وَ أَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ أَلَّا يُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَيْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَك (الكافي، ج 2، ص 314، عُدة الداعي، ص 237، بحار الأنوار، ج 69 ، ص321).
16- الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ يُعْجَبُ بِعَمَلِهِ وَ لَا يَدْرِي بِمَا يُخْتَمُ لَهُ فَمَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ وَ فِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ الرُّشْدِ وَ ادَّعَي مَا لَيْسَ لَهُ وَ الْمُدَّعِي مِنْ غَيْرِ حَقٍّ كَاذِبٌ وَ إِنْ خَفِيَ دَعْوَاهُ وَ طَالَ دَهْرُهُ وَ إِنَّ أَوَّلَ مَا يُفْعَلُ بِالْمُعْجَبِ نَزْعُ مَا أُعْجِبَ بِهِ لِيَعْلَمَ أَنَّهُ عَاجِزٌ حَقِيرٌ وَ يَشْهَدَ عَلَي نَفْسِهِ لِيَكُونَ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَوْكَدَ كَمَا فُعِلَ بِإِبْلِيس (بحار الأنوار، ص 69 ، ص 320).
17- إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ يَجْتَهِدُ فِي عِبَادَتِي فَيَقُومُ مِنْ رُقَادِهِ وَ لَذِيذِ وِسَادِهِ فَيَتَهَجَّدُ لِيَ اللَّيَالِيَ فَيُتْعِبُ نَفْسَهُ فِي عِبَادَتِي فَأَضْرِبُهُ بِالنُّعَاسِ اللَّيْلَةَ وَ اللَّيْلَتَيْنِ نَظَراً مِنِّي إِلَيْهِ وَ إِبْقَاءً عَلَيْهِ فَيَنَامُ حَتَّي يُصْبِحَ فَيَقُومُ وَ هُوَ مَاقِتٌ لِنَفْسِهِ زَارٍ عَلَيْهَا وَ لَوْ أُخَلِّي بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَا يُرِيدُ فِي عِبَادَتِي لَدَاخَلَهُ مِنْ ذَلِكَ الْعُجْبُ فَيُصَيِّرُهُ الْعُجْبُ إِلَي الْفِتْنَةِ بِأَعْمَالِهِ فَكَانَ يَأْتِيهِ مِنْ ذَلِكَ مَا فِيهِ هَلَاكُهُ لِعُجْبِهِ بِأَعْمَالِهِ وَ رِضَاهُ عَنْ نَفْسِهِ حَتَّي يَظُنَّ أَنَّهُ قَدْ فَاقَ الْعَابِدِينَ وَ جَازَ فِي عِبَادَتِهِ حَدَّ التَّقْصِيرِ فَيَتَبَاعَدُ مِنِّي عَنْهُ ذَلِكَ وَ هُوَ يَظُنُّ أَنَّهُ يَتَقَرَّبُ إِلَي (الجواهر السنية-كليات حديث قدسي، ص 308).
18- إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ يَسْأَلُنِي الشَّيْ ءَ مِنْ طَاعَتِي فَأُحِبُّهُ فَأَصْرِفُ ذَلِكَ عَنْهُ لِكَيْ لَا يُعْجِبَهُ عَمَلُه (مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص 312).
19- وَ اسْتَقْلِلْ مِنْ نَفْسِكَ كَثِيرَ الطَّاعَةِ لِلَّه إِزْرَاءً عَلَي النَّفْسِ وَ تَعَرُّضاً لِلْعَفْو (بحار الأنوار، ج 75، ص 163).

بازگشت