شرايط استجابت دعا


اين جهان، جهان اسباب و مسببات و عالم، عالم وسائل است.
براي زندگي در اين جهان و در اين عالم، قوانين و سنتهايي است كه براي نيل به هدفها و احتياجات زندگي، حتما بايد مطابق با آن قوانين و سنتها مشي كرد، كه انحراف از آن موجب محروميت است.
كسي كه نان مي خواهد، غذا مي خواهد، بايد بر طبق مقررات زندگي و قوانين خلقت و موافق با سنت هاي الهي در آفرينش، اسباب آن را فراهم آورد، به دنبال مقدمات كار برود، كوشش كند، تا به وسيله اسباب و مقدمات مربوط، با كوشش و پشتكار، به نان و غذا دست بيابد، چنانچه براي سد جوعش بايد نان و غذا را طبق قوانيني بخورد.
اگر از كار و كوشش باز نشيند، و به دنبال اسباب و مقدمات كار نرود، تنبلي كند، و براي رسيدن به نان و غذا به نماز و دعا مشغول شود، و بخواهد به وسيله نماز و دعا شكمش را سير كند، اين كار پيدا است كه غلط و انحراف از قانون آفرينش و سنت خلقت است.
و چنين آدمي به نان و غذا نخواهد رسيد، گرسنه خواهد ماند و بالاخره از گرسنگي خواهد مرد.
و خداوند كه روزي دهنده و رزاق است، نه به اين معناي غلط است و نه با انحراف از قانون و سنتي كه خود او براي رسيدن به روزي قرار داده است.
اگر مي خواست انسان را بدون كار و فعاليت و بدون كوشش و زحمت و از اين سو به آن سو رفتن، نان بدهد، غذا بدهد، روزي بدهد، او را در يك جا، ثابت و برقرار و پاي برجا، چون درخت مي آفريد.
و اين همه اعضاء و جوارح و اسباب و وسائل كار براي او خلق نمي كرد و به او نمي داد پاي او را در گل و همين زبان دعا و نيايش به او عطا مي كرد و بس، كه هر چه مي خواهد و هر چه آرزو مي كند، بوسيله دعا و نيايش به آن برسد.
و همچنين اگر كسي مريض شود، مجبور است طبق قوانين خلقت و سنن آفرينش، پي درمان و علاج برود، بايد دنبال دارو بدود و با آن خود را درمان كند.
اما بنشيند و دعا بخواند و دست به موضع درد و كسالتش بمالد و يا بايستد و نماز بخواند، مرض و كسالتش درمان نخواهد شد، شفا نخواهد يافت. البته نمي توان، منكر اين معنا شد، كه خداوند مي تواند بدون اين اسباب و وسائل، مريضي را شفا دهد، گرسنه اي را سير كند، يا كار ديگري بكند، نه نمي توان به طور كلي منكر شد، چون قدرت ذات مقدس او مقيد به قيد و مشروط به شرطي نيست، قدرت او مطلق است و اراده و مشيتش به هر چه تعلق بگيرد، نافذ است.
منتهي او خود اين قوانين و سنن و نظامها را آفريده و خود خواسته و دستور داده كه مطابق با آن زندگي بايد كرد.
و براي نيل به هر هدف و هر مقصود، بايستي از اين قوانين و سنن استفاده نمود كه:
«أَبَي اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَاب »(1)
و آن موارد، موارد خيلي نادر و استثنائي است كه به سببي مرموز و عاملي ناشناخته و وسيله اي غير عادي، مثلا مريضي شفا يابد و يا نيازمندي به نيازش برسد.
نمي شود، و درست نيست، كه انسان به اميد آن سبب مرموز و عامل ناشناخته بنشيند و به آرزوي آن وسيله غير عادي، دست از كار و كوشش بردارد و از قوانين آفرينش و سنت هاي الهي رو بگرداند و از آن منحرف شود. بنابراين، براي رفع حوائج و نيازمنديها، بايد كوشش كرد، و از اسباب و وسائل كار استفاده نمود.
براي حل مشكلات زندگي، بايد راهش را پيدا كرد، وسيله اش را جست و براي درمان مرض و كسالت بايستي به دنبال دكتر و دارو رفت.
اين اشكالي است كه در اين مورد به نظر بعضي ها مي رسد.
در مقام پاسخ بايد گفت: اشكال بسيار متين و به جا و وارد است و ليكن به اصل مطلب كه نماز خواندن و دعا كردن در مورد مشكلات زندگي و براي حل آن و در مورد نيازها و حوايج و رفع آن، مربوط نيست و اشكال ناوارد و نابجا است.
اشكال، به طرز عمل و كار بعضي جهال و مردم نادان است، كه مقصود و منظور از نماز و دعا را در اين موارد، درست درك نكرده اند.
چنين پنداشته اند كه معناي نماز و دعا در هنگام پيش آمد سخت و يا براي حل مشكل، و يا براي برآمدن حاجت و شفاي مريض، اين است كه از اسباب و وسائل كار و از قوانين آفرينش و سنن الهي بايد دست كشيد و به طور كلي چشم پوشيد، و يكباره توكل به خدا كرد.
و از آن عامل مرموز و سبب مجهول و ناشناخته، اصلاح كار را خواست و به نياز و حاجت خود هرچه باشد رسيد.
در صورتي كه اين نوع تلقي از نماز و دعا و اين جور برداشت از معناي آن غلط است.
معناي توسل به نماز و دعا اين نيست كه انسان از كار و كوشش بنشيند، و از اسباب و مقدمات و از قوانين و نظامهاي آفرينش و زندگي كه خدا قرار داده چشم بپوشد، و معناي توكل به خدا هم اين نيست.
اينان سخت در اشتباه اند، و انصافا اشكال مذكور بر كار اينها وارد است. از نظام آفرينش و قانون خلقت و سنت الهي كه نمي شود رو گرداند.
همان طور كه در ضمن بيان اشكال ذكر شد، جهان، جهان اسباب و وسائل است، هر كاري سبب و وسيله اي دارد، و براي هر كار بايد به دنبال وسيله و سببش رفت و براي نيل به هر هدف و خواسته بايستي مطابق با قوانين و سنن الهي مشي كرد.
انحراف از اين طريق مستقيم و گشتن از اين راه راست، جز سقوط، جز تباهي، جز ماندن از هدف و مقصود، نتيجه ديگري نخواهد داشت.
البته مردم خيلي اشتباه دارند، زياد خلاف كاري مي كنند، ولي نبايد اشتباهها و خلاف كاريها آنها را به حساب فرهنگ اسلام و مقدسات ديني آورد.
رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:
«خداي متعال براي هر دردي داروئي آفريده، پس هر دردي را با دارويش بايد درمان كرد.»
در روايتي است كه:
«موسي بن عمران كسالتي عارضش شد، از خدا خواست كه او را شفا دهد، به او خطاب شد:
«اي موسي» من براي هر درد، دارويي آفريده ام، دردت را با دارويش درمان كن.»
مردي خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كرد:
«اي آقا، براي من از خدا بخواهيد، دعا كنيد، كه روزي مرا توسعه دهد و فراخ گرداند، حضرت فرمود: من دعا نمي كنم، برو، و با كوشش بيشتر طلب روزي بيشتر كن».
خدمت حضرت صادق عليه السلام گفتند: مردي است، مي گويد: من از اين به بعد، دست از كار مي كشم، و به عبادت خدا مي پردازم، نماز مي خوانم، روزه مي گيرم، و رزق و روزي ام از جانب خدا مي رسد.
حضرت فرمودند:
«اين مرد از جمله آن كساني است كه دعايشان مستجاب نمي شود.»
و باز به آن حضرت عرض كردند: فلان شخص، دست از كار و كسب كشيده و به عبادت خدا پرداخته، ملازم مسجد شده.
فرمود:
«پس از كجا روزي مي خورد؟ (من اين قوته)؟»
اجمالا، از اين روايات و دهها روايات ديگر به اين معنا و مضمون به خوبي و در كمال وضوح و روشني، استفاده مي شود، كه در زندگي بايد كوشا و فعال بود و به اسباب و وسائل كار آشنا شد، و به وسيله آنها به مقصود و هدف رسيد.
بايستي مطابق با نظام خلقت و قانون آفرينش كه سنت الهي و راه راست و طريق مستقيم است مشي كرد.
هيچگاه خداوند از پنجره اتاق براي كسي نان نمي اندازد، و زير متكايش پول نمي گذارد.
بايد كار كرد و درست هم بايد كار كرد.
آدمي كه بخواهد كشاورزي كند، و از زحمت و كارش نتيجه خوب و حاصل فراوان برداشت كند، بايد به اصول و قوانين كشاورزي آشنا باشد، نظام كشاورزي را آن طور كه خدا قرار داده، بداند و طبق آن قوانين و اصول و موافق با آن نظام كار كند.
و ضمنا هنگام بذر افشاندن، نام خدا ببرد و توكل به او كند و از او خير و بركت بخواهد.
در اين صورت به اميد برداشتن حاصل فراوان و نتيجه خوب، در انتظار باشد. و ليكن كشاورزي را مي بيني كه رسما مسلمان، مؤمن، معتقد، هنگام بذر افشاندن نام خدا مي برد، ذكر و ورد مي خواند توكل به خدا مي كند و از او بركت مي خواهد، اما دانش كشاورزي ندارد، به قوانين آن آشنا نيست و به اصول آن اهميت نمي دهد.
هيچ حساب نمي كند كه اين زمين مثلا براي چه بذري مناسب است؟
اين زمان براي بذر افشاندن مساعد است يا نه.
اين زمين را براي فلان بذر با چه كودي بايد تقويت كرد؟ و با چه وسيله بايد آماده و مهيا نمود.
اين حرفها را ابدا نمي داند و به آن توجه ندارد، منتهي پس از بذر پاشيدن دعا مي خواند، متوسل مي شود، نماز مي كند تا به حول و قوه خدا و فضل و كرم او نتيجه خوب و حاصل فراوان بردارد.
و معلوم است، كه با اين وصف، با عدم رعايت اصول و قوانين كشاورزي نتيجه و حاصل خوبي برنخواهد داشت.
حالا ناراحت مي شود، هي غرغر مي كند، دندانهايش را روي هم فشار مي دهد، غيظش مي گيرد، معما مي خواند كه اين همه دعا خواندم نماز كردم، نام خدا بردم، توكل به خدا نمودم.
چرا اينطور شد؟ اين چه وضعي است؟
و حالي اش نيست كه راه غلط پيموده، و انحراف از سنت الهي و قانون خلقت داشته، و طبق اصول كشاورزي عمل نكرده و براي اين به نتيجه نرسيده است.
و چه بسا، چنانچه ديده شده، ايمانش به نماز حاجت و دعا، سلب مي شود و عقيده اش نسبت به آن امام زاده و يا آن آقا كه برايش نذر كرده و به او متوسل شده برمي گردد.
و مي گويد: كي از اين امام زاده معجز ديد، كه من ببينم؟ كي از اين آقا كرامت ديد كه من ببينم؟ از اين حرفها و از اين خلق تنگيها و از اين سوء ادبها.
و نيز دامداري را ملاحظه مي كني كه به شرايط دامداري و آداب آن آشنا نيست، و در عين حالي كه اصول و قوانين دامداري را رعايت نمي كند مي خواهد از دامش، مثلا از گاوش روزانه شصت كيلو، هفتاد كيلو شير بدوشد، شيرش هم چرب و خوش طعم و معطر باشد.
و عملي كه نسبت به گاوش انجام مي دهد فقط اين است كه شكم او را سير مي كند، با هر خوراكي كه شد، و ديگر هيچ.
نه خود حيوان را به نظافت و تميزي اش مي رسد و نه خوابگاهش تميز و طبق اصول است.
آري دعا برايش مي گيرد، دعا برايش مي خواند، نذر مي كند، متوسل مي شود. ولي متأسفانه با اين همه برنامه ها، روزانه، حداكثر هفت هشت كيلو شير، بيشتر از اين حيوان نمي دوشد، شير بدون چربي كافي، بد طعم و بدون عطر.
خيلي ناراحت مي شود، پيش خود فكر مي كند و با خود مي گويد:
چقدر براي اين حيوان دعا خواندم، و اين همه برايش دعا گرفتم مضافا به اينكه هميشه دعا به همراه دارد، نذر هم برايش كرده ام.
پس چرا اين طور است؟ چرا بركت ندارد؟ چرا شيرش كم است؟ چرب نيست، طعم و عطر ندارد.
غافل از اينكه علت اساسي چيز ديگر است، عدم مراعات آداب و شرائط دامداري و جهل به قوانين خلقت و نواميس آفرينش است.
آشنا نبودن به طرز صحيح و وضع درست كار است كه اين مشكلات را پيش آورده. رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «جاي خواب و محل آسايش دامتان را پاكيزه و نظيف بداريد، و اطراف بيني آن را پاك كنيد كه آلوده نباشد.»
يك اصل قابل ملاحظه و مهم و بسيار مؤثر، در مورد دامداري همان نظيف كردن و پاكيزه داشتن خوابگاه و جاي آسايش دام است. و نيز پاكيزه و تميز داشتن خود دام و مخصوصا اطراف بيني و دهان او كه در غير اين صورت و با عدم رعايت اين اصل، براي دام عوارض نامطلوبي پيش مي آيد، خوراكش قهرا آلوده و كثيف مي شود. نفس كه مي كشد، طبعا هواي آلوده به ريه خود مي برد.
و اينها آثار سويي روي دام مي گذارد و به اين جهت نتيجه مطلوب از آن گرفته نمي شود.
و به اندازه اي در اين باره حضرت اصرار داشته و مبالغه مي فرموده كه در بعضي همين روايات پس از آن دو جمله فرمود:
«و در جاي خواب دامتان نماز بخوانيد.»
موقعيت و حساسيت اين سخن، وقتي دانسته مي شود كه انسان بداند محل و مكان نماز هر چه بشود، بايد تميز و پاكيزه باشد، و از هر گونه آلودگي و بوي بد به دور.
حالا، جاي خواب و محل آسايش دام چقدر بايد تميز و پاكيزه باشد كه حضرت بفرمايند در آنجا نماز بخوان.
و ديگر اينكه مكان نماز هرچه بيشتر مورد نزول رحمت خدا و خير و بركت او باشد بهتر است.
و به همين جهت مسجد كه محل نزول رحمت و بركت خدا است و اضافه خاصي به ذات مقدس او دارد و بيشتر مورد نظر و لطف و عنايت خدا است، براي نماز، امتياز دارد، و حتي الامكان بايد در مسجد نماز خواند. معلوم مي شود، خوابگاه دام و جاي آسايش آن كه حضرت فرمود آنجا نماز بخوان، محل نزول رحمت و خير و بركت خدا و مورد نظر و لطف و عنايت اوست، كه همين طور هم هست.
و در ضمن اين بيان ترغيب و تشويق عجيبي نيز به دامداري شده. به هر حال اشكال مذكور كه صددرصد وارد و بجا بود، حل شد و رفع گرديد. ولي با حل اين اشكال و رفع آن، اشكال ديگري پيش مي آيد و آن اينكه، بنابر آنچه ياد شد كه براي هر گونه حادثه و براي حل هر مشكل در زندگي و براي هر حاجت و نياز، راه و يا راههائي طبيعي هست. قوانين و سنني داريم كه براي هر دو بايستي مطابق آن مشي كرد، و راه درست هر كار را بايد جستجو نمود، و به نتيجه رسيد.
بنابراين، پناه بردن به نماز چه سودي دارد؟ و براي چه؟ دعا كردن چه فايده دارد؟ و چرا دعا كنيم؟ اين به چه معنا و دليلش چيست؟
نماز و دعا، توجه به خدا و تجديد عهد و تقويت رابطه بنده با اوست.
اين توجه و رابطه به انسان نيروي ديگري مي بخشد، اطمينان و آرامش به او مي دهد، او را استوار و پايدار مي كند، و بالنتيجه در كوشش و فعاليت، و همچنين در برابر مشكلات زندگي و پيش آمدها، از پا درنمي آيد از ميدان در نمي رود، ديگر آشفتگي و پريشاني او را از كار و كوشش باز نمي دارد با دلي گرم، با يك دنيا اميد و با پشت كاري سخت، به كار و كوشش خود ادامه مي دهد.
و خواه و ناخواه، اين جور آدم در زندگي موفق و پيروز است و به هدف و مقصود خود مي رسد.
و هيچگاه در زندگي سرد نمي شود، يأس و نوميدي او را از كار و كوشش باز نمي دارد.
چون با خدا مربوط است، اميدوار به فضل و كرم و رحمت اوست متكي به قدرت او است.
زيرا كه با قوت نفس و نيروي اراده و با ايماني جدي و صميمي به او تكيه كرده و از او كمك و ياري طلبيده و به فضل و كرم او چشم دوخته.
با يقين و اطمينان به اينكه او ياري اش مي كند و كمكش كرده و توفيقش مي دهد. و اين خود رمز بزرگ موفقيت و پيروزي در زندگي است.
پس معناي توسل به نماز هنگام خواستن حاجت و يا براي رفع حادثه و حل مشكل، اين است كه انسان مو به مو، موافق با سنت الهي و مطابق با قانون آفرينش و نظام زندگي مشي كند و از خدا كمك و ياري بطلبد و خود را در پناه او قرار دهد و به او بسپارد، تا خداوند او را موفق داشته و به هدف و مقصودش برساند.
و معناي توكل نيز همين است، «از تو حركت از خدا بركت»، «با توكل زانوي اشتر به بند.»
اما اگر از حركت باز ايستي، بنشيني، سعي و كوشش نكني، به خير و بركت خدا نخواهي رسيد و از هدف خواهي ماند.
و اگر زانوي شترت را باز گزاردي، و گفتي خدايا توكل بر تو، به اميد تو، اين توكل و اميد، دروغ است، برخلاف سنت خدا است.
شتري كه زانويش باز باشد، آزاد باشد، چموشي مي كند، رم مي كند، فرار مي كند، بالاخره ممكن است گم شود و از دست صاحبش برود. و در اين صورت اگر براي رسيدن به شترش دعا كند، نماز بخواند، متوسل شود دعايش مستجاب نمي شود و نماز و توسلش اثري ندارد.
اسماعيل پسر حضرت صادق عليه السلام مقداري پول داشت و اتفاقا در آن ايام مردي از مدينه عازم يمن بود، و او آدمي حسابي و مردي امين نبود، چون مشهور بود ميان مردم كه شراب مي خورد.
اسماعيل مي خواست پولش را به او بدهد كه از يمن براي او كالائي بخرد. با پدر بزرگوارش در اين باره مشورت كرد. پدرش فرمود: پولت را به او مده، زيرا آدم درست و اميني نيست.
اسماعيل به سخن پدرش وقعي ننهاد و پولش را به آن مرد داده و دستور خريد كالائي از يمن به او داد.
آن مرد هم نامردي كرد، پول را گرفت و برد و خورد و اسماعيل از اين ماجرا خيلي ناراحت و دلتنگ شد.
از قضا در همان ايام با پدرش به حج رفتند، در اثناء طواف كه موقعيت حساسي دارد، در كنار خانه خدا، اسماعيل دست به دعا برداشت كه پروردگارا در برابر پول از دست رفته ام به من اجر و پاداش ده، و نيز جاي خالي آن را پر كن.
اتفاقا حضرت دعا و درخواست او را شنيدند و به او فرمودند: بيهوده دعا نكن، كه خدا نه به تو اجر مي دهد و نه جاي پول از دست رفته ات را پر مي كند.
چرا پولت را به او دادي؟ با اينكه او مردي لايق و آدمي درست و امين نبود...»
پس اينطور نيست كه هر كس ولو، لاقيد و بي بند و بار باشد و در كارهايش مسامحه كند، و بدون حزم و احتياط قدم در كار بگزارد و يا به بيعاري و تنبلي و تن پروري روز بگذراند، آنگاه براي سر و سامان دادن به زندگي، نماز حاجت بخواند، دعا كند، متوسل به اين امامزاده و آن امامزاده بشود، نذر براي اين و آن بكند.
نه، اين درست نيست، برخلاف سنت خدا و قانون آفرينش و برخلاف نظام و برنامه زندگي است.
كسي كه مي خواهد شغلي انتخاب كند، در ابتدا بايد راه و رويه آن شغل را بياموزد، دانش آن شغل را داشته باشد، تا بتواند به آن شغل بپردازد و چه بسا بايد سالها در آن رشته شغل شاگردي كند، تا فوت و فن آن را ياد بگيرد و بتواند كار كند، وگرنه شاگردي نكرده چگونه خواهد توانست استادي كند؟
حضرت صادق عليه السلام به فضيل بن يسار كه دست از تجارت و كارش كشيده بود، فرمود: برو دنبال كارت، اينطور اموالتان از ميان مي رود، دست از تجارت و كارتان برنداريد و از فضل خدا بخواهيد.»
باز آن حضرت فرمود: دست از تجارت و خريد و فروش برنداريد كه خوار و بي مقدار مي شويد، تجارت كنيد تا خدا به شما بركت دهد.»
براي انجام هر كار و رسيدن به هر هدف، آنقدر اسباب و مقدمات زياد است كه امكان احاطه بر همه آنها براي انسان نيست.
و از طرفي حوادث و پيش آمدها و به اصطلاح موانع، به حدي فراوان است كه آنها را نيز نمي توان به حساب آورد.
و فوق همه اينها اراده خدا و عدم اراده اوست كه «يَدُ اللهِ فَوق أيديهِم» دست خدا بالاي دستها است.
«ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِه وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم ؛(2)
آن چه را از رحمت كه خدا براي مردم بگشايد، پس باز گيرنده اي براي آن نيست، و آنچه را باز گيرد پس فرستنده اي جز او براي آن نيست و اوست عزيز حكيم.»
غفلت و فراموشي خود انسان اشتباه و سهو او، مسامحه هاي عمدي و غير عمدي او، در اين ميان عوامل بسيار قوي و مؤثري است.
و روشن است كه اگر يك سبب و يك مقدمه از ميان تمام اسباب و همه مقدمات مغفول عنه بماند، فراموش شود، درباره اش اندك مسامحه اي روي دهد، اسباب و مقدمات ديگر اثري ندارد.
و بر فرض كه تمام اسباب و مقدمات فراهم آيد، رسيدن يك مانع كوچك، برخورد با يك حادثه ناچيز، بس است كه همه آن اسباب و مقدمات را از اثر بيندازد و عقيم گرداند.
بسيار اتفاق افتاده و نيز اتفاق مي افتد، كه شخصي براي انجام كاري، با كمال حزم و احتياط، خيلي با مواظبت و محافظه كاري، با آشنائي به همه جهات آن كار، بسيار با دقت و با تصميم، با اراده اي جدي وارد آن كار مي شود و به آن اقدام مي كند، حواسش جمع است، مسامحه كار نيست، چنان با حساب و نظم دقيق مقدمات و اسباب كار را يكي پس از ديگري فراهم مي آورد، كه چه بسا خود را صددرصد، با كمال اطمينان، موفق و پيروز مي داند و به هدف رسيده مي پندارد.
با اين حال، مي بيني در اثناء و يا در آخر كار، پس از كوشش زياد، پس از آن همه مواظبت و مراقبت و محافظه كاري، پس از آن همه دقت و حساب، بعد از همه زحمتها و رنجها كه كشيد، به يك پيش آمد و حادثه، به يك مانع غير منتظر كه ابدا و به هيچ وجه حسابش را نمي كرد، و به اصطلاح به عقل جن بار نمي آمد، برخورد مي كند، كه تمام كوشش و زحمات او را ضايع و بي اثر مي گزارد.
خود اراده انسان و تصميم او در مورد كاري، در معرض تغيير و دگرگوني است، بسا مي شود، در اثناء كار از تصميمش برمي گردد، پشيمان مي شود، از وسط كار عقب گرد مي كند.
مطلب آنقدر حساس است كه گاهي در اثر ده دقيقه و يا كمتر و يا بيشتر كه زودتر، يا ديرتر كار را آغاز كند، نتيجه فرق مي كند. بنابراين توكل به خدا و توجه به ذات مقدس او، و توسل به نماز و دعا و از او توفيق خواستن و ياري طلبيدن و اميد به او داشتن كه انسان را پيروزي دهد و به هدف و مقصود برساند، براي اين است كه كارها را رو به راه كند، اسباب و مقدماتي را كه انسان نمي داند يا از آن غافل است، فراهم سازد، مشكلات و موانع را از سر راه بردارد، انسان را حفظ فرمايد و تصميم و اراده او را به هر طور و به هر راه كه خير و صلاح اوست برانگيزد، زيرا تصميم و اراده انسان در اختيار و تصرف ذات پاك او است.
او مقلب القلوب و الأبصار است، محول الحول و الأحوال است.
«عرفت اللّه سبحانه بفسخ الغرائم و حلّ العقود و نقض الهمم .»(3)
مگر هر كس ماشينش را قفل كرد و كليدش را به همراه خود برداشت، ماشينش از دستبرد مردم نابكار محفوظ مي ماند؟
مگر هر كه خانه اش را محكم كرد و در خانه اش را محكم بست، دزد به خانه اش نمي خورد؟ و اثاثش را نمي برد.
بسيار شده كه ماشينهاي قفل شده را برده اند و به خانه هائي كه از هر جهت محفوظ و محكم و در بسته و مقفول بوده، دست برد زده اند و چيزهايش را به يغما برده اند.
پس بايد به خدا پناه برد و به او توكل كرد و از او خواست كه نگهداري كند.
ممكن است كسي در اينجا نقض كند و بگويد: هر كس هم به خدا پناه برد و بر او توكل كرد و متوسل به نماز و دعا شد، از اين پيش آمدها و از اين حوادث به طور كلي محفوظ نمي ماند.
اي بسا اشخاصي كه توكل به خدا كردند، متوسل به نماز و دعا شدند، خود و همه هستي خود را در پناه خدا قرار دادند.
در عين حال در كارشان موفق نشدند، كسب و تجارتشان رونق و رواجي نگرفت، به هدف و آرزوي خود نرسيدند، دزد به خانه شان خورد و اموالشان را بردند.
آري، اين چنين است، نقض وارد و مطلب قابل انكار نيست.
و ليكن فرقي در ميان هست آن هم فرقي خيلي دقيق و بسيار قابل ملاحظه و در خور توجه.
نوعا اشخاصي كه در كارهاشان، توكل به خدا ندارند، و بدون توجه به او و عدم ارتباط با او به كاري اقدام مي كنند، وقتي كه با اين پيش آمدها و با اين حوادث روبرو مي شوند كه قهرا به مقصود و آرزوي خود نمي رسند و از نيل به هدف باز مي مانند، عجيب ناراحت و عصباني شده و خشم مي كنند، اميدشان از كار قطع شده و از زندگي سرد و مأيوس مي گردند اطمينان و آرامش از آنان سلب مي شود و از كار و كوشش مي مانند زيرا كه براي آنان موجبات جمع خاطر و تسليت و تسكين قلب نيست.
و از همه اينها گذشته اجر و پاداشي در برابر حادثه و پيش آمدي كه برايشان رخ داده ندارند.
و بسيار اتفاق افتاده كه اين جور اشخاص، چون در زندگي خود را موفق و پيروز نديدند به امل و آرزوي خود نرسيدند، از هدف و مقصود ماندند انتحار نموده اند.
اما آن شخصي كه با توجه به خدا و توكل بر او و درخواست كمك و ياري از او كاري را آغاز مي كند و اتفاقا سعي و كوشش او به نتيجه نمي رسد و زحماتش هدر مي رود و يا با اينكه توكل به خدا دارد، خانه و اموالش را به خدا مي سپرد و در پناه او قرار مي دهد، اموالش را مي برند، چيزهايش را مي دزدند با اين حال ناراحت نمي شود، از جا در نمي رود، از زندگي سرد نشده و مأيوس نمي گردد، خودكشي نمي كند.
با يك آرامش كامل و اطمينان به زندگي اش ادامه مي دهد، از سعي و كوشش نمي نشيند.
زيرا او خود و كار خود را اموال و همه چيز خود را به خدا وا گزارده و در پناه او قرار داده و به اصطلاح بيمه او كرده است.
دلش قوي است، هيچ ترس و باك ندارد، پريشاني و وحشت او را نمي گيرد، هر چه مي شود به حساب خدا و به نظر او و به خواست و اراده او مي داند. و در حقيقت آن حادثه و پيش آمد و ربودن اموالش را به صلاح خود مي بيند، چون تقصيري نكرده، در كارش هيچ گونه مسامحه نداشته و در حفظ اموالش اهمال نكرده و كوتاهي ننموده، توكل و اعتماد به خدا نيز داشته.
و از اين رو ايمان دارد و اطمينان كامل كه خداوند در برابر اين پيش آمد و حادثه به او اجر مي دهد و پاداش نيك عطا مي كند.
ديگر چرا ناراحت باشد؟ چرا از زندگي سرد شود و مأيوس و نوميد گردد؟ با دلي گرم و روحي آرام و اعصابي راحت به كارش مي پردازد و به كوشش و فعاليت خود ادامه مي دهد و به ياري خدا آنچه از دستش رفته به او باز مي گردد و جاي خالي اش پر مي شود.
بنابراين، متوسل به نماز شدن، نماز حاجت خواندن، براي رفع پريشاني و آشفتگي، براي جلوگيري از ظلم و ستم، براي حل هر مشكلي به نماز پناه بردن، براي شفاي مريض تقاضاي الحمد نمودن و براي رونق كار و رواج كسب دعا كردن، معنايش درست كار كردن و كوشا بودن، با عزمي راسخ و با اراده اي محكم و با تصميم بپا خيزيدن اسباب و مقدمات كار را فراهم آوردن، موافق با قوانين آفرينش و سنتهاي الهي و مطابق با نظام و برنامه زندگي رفتن و خود را از هر جهت مجهز ساختن است.
نه تنبلي و اهمال در كار، و نه لاقيدي و بي بند و باري، نه بيعاري و تن پروري، نه مخالفت با قوانين خلقت و سنتهاي الهي، نه عدم مراعات نظام زندگي و به آن اعتناء نداشتن كه اينها با توسل به نماز و دعا خواندن و با توكل به خدا جور نمي آيد.
اميرالمؤمنين سلام الله عليه مي فرمايد:
«الدَّاعِي بِلَا عَمَلٍ كَالرَّامِي بِلَا وَتَر؛(4)
دعا كننده بدون كار و كوشش همچون تيرانداز با كمان بي زه است.»

شخصي كه كالايي بنجل و نامرغوب دارد و دلش مي خواهد آن را به قيمت جنس اعلي و مرغوب بفروشد، معلوم است كه كسي نمي خرد، مگر به قيمت نازل و كم. حالا اين آقا چه مي كند؟ دو ركعت نماز حاجت مي خواند، به دعا متوسل مي شود و توكل به خدا كرده و جنس نامرغوب و بنجلش را در معرض فروش مي گزارد.
باز كسي نمي خرد.
آقا، آخر نماز و دعا و توكل به خدا ماهيت جنس را كه عوض نمي كند چيز بد و نامرغوب را تبديل به چيز خوب و مرغوب نمي نمايد.
ذهن كسي را كور و چشم كسي را نمي بندد كه تو مي خواهي به وسيله آن جنس بد و بنجلت را به جاي جنس اعلي و خوب به كسي قالب كني و پول خوب بگيري.
بالاخره بار ديگر نماز حاجتي مي خواند، توسلي پيدا مي كند و بيش از پيش غوغا و جنجال مي كند.
در اين ميان تصادفا يك نفر آدم ساده و ناشي مي رسد و شخص نامبرده جنس بنجل و نامرغوب خود را به او قالب مي كند و پول جنس اعلي و مرغوب از او مي گيرد.
و شب هنگامي كه به خانه مي آمد، با يك نشاط و شادابي، شنگول و خوشحال پيش خانمش مي نشيند و از جنس بد خود و كالاي بنجل و نامرغوبش و نيز از كار و عملش براي او تعريف مي كند.
كه بله، ديشب نماز حاجتي كه خواندم، توسلي كه پيدا كردم، امروز كار خودش را كرد، راستي كه معجزه كرد.
مشتري خيلي آمد و رفت تا بالاخره يك آدم ناشي و نابلد رسيد و من جنس بد و نامرغوبم را به عنوان جنس خوب و مرغوب به او قالب كردم، و چه پول خوبي از او گرفتم.
من كه عقيده ام به نماز حاجت چندين برابر شد و راستي كه دعاي توسل چقدر مؤثر است؟ معجزه آسا است. چه زود و چه سريع و فوري اثر مي كند و نتيجه مي بخشد؟
آخر اين چه نماز حاجتي است؟ اين چه دعا و توسلي است؟ اين چه عقيده و مرامي است؟
اين نماز حاجت خواندن، اين دعا كردن و اين توسل جز مسخره و استهزاء به مقدسات ديني و بازي با شعائر بزرگ الهي چيز ديگري است؟ اين مكر و فريب است، اين حيله و تزوير است، اين تقلب و كلاه برداري است، اين خيانت و جنايت است، نه دعا و توسل و نه نماز حاجت.
ترسم نرسي به كعبه، اي اعرابي
كاين ره كه تو مي روي به تركستان است
چرا ما اين طوريم؟ چرا وضعمان اين چنين است؟ چه عاملي ما را به اين طرز غلط تربيت نموده؟ چه چيز ما را به اين نوع تلقي و برداشت از نماز و دعا و توسل برانگيخته؟
از اينها دردناكتر، چه سبب شده كه نمي توانيم بفهميم چه مي كنيم؟ آيا وقت آن نرسيده كه به خود آئيم؟ بيدار شويم، قدري بيانديشيم و درست بيانديشيم.
تا كي اين بي خبري و غفلت؟ و تا چند اين ناآگاهي و جهالت؟
نماز حاجت خواندن براي تقلب و كلاه برداري؟ نماز خواندن براي استفاده از غفلت و ناآگاهي مردم، براي برخورداري از ناداني و جهالت آنان؟ دعا و توسل، و تن به تنبلي و بيعاري دادن، و دست از كار و كوشش كشيدن و از سنت آفرينش و قانون خلقت انحراف داشتن؟
اگر درست نماز حاجت مي خوانديم و روي مبني و اصل صحيح دعا مي كرديم و توسل مي جستيم، اين همه نماز و دعا و توسل در ميانمان دائر نمي بود.
براي هر آرزو، براي هر كار، براي هر حادثه و پيش آمد، براي هر درد و هر مشكل، بدون هيچ تأمل و تدبر، بدون جستن راه و چاره، بدون دنبال كردن هيچ سبب و وسيله، فورا و بلادرنگ، بدون مقدمه نماز حاجت دعا و توسل و تمسك به نيروي مرموز و عوامل ناشناخته، آن هم بدون هيچ شرط و قيد.
غافل از اينكه اين كار غلط است، انحراف از سنت الهي و قانون خلقت است، درست است كه براي نيل به هر هدف و براي هر كار گرچه خيلي ناچيز و ساده و كوچك باشد، بايد دعا كرد، توكل به خدا نمود و از او مدد خواست و ياري طلبيد، اما نه به آن طرز غلط و آن شكل انحرافي؟
زياد نماز حاجت مي خوانيم و بسيار دعا مي كنيم و توسل مي جوئيم به مراتب بيش از كار و كوششمان، بلكه به جاي كار و كوشش و به جاي فعاليت و پشتكار، نماز و دعا و توسل داريم، كار و كوشش سخت است، دشوار است، حال مي خواهد، استقامت و پايداري، صبر و تحمل مي خواهد، با مشكلاتي انسان روبرو مي شود، رنج دارد، زحمت دارد.
اما نماز حاجتي كه ما مي خوانيم، دعاها و توسلهائي كه ما داريم، هيچ از اين چيزها را نمي خواهد، خيلي آسان و بسيار سهل و ساده است.
كار و كوشش اگر بخواهد مفيد باشد، تصميم و اراده اي جدي مي خواهد حواس جمع و انديشيدن و تا اندازه اي علم و دانش ويژه مي خواهد براي كار و كوشش شرائط و مقرراتي هست، اسباب و وسائلي لازم دارد و بايستي طبق نظام و برنامه باشد و اينها همه همت مي خواهد.
اما نماز ما و دعا و توسل ما نه تصميم و اراده اي جدي و نه حواس جمع و انديشيدن و نه علم و دانش ويژه و نه شرائط و آداب و نه اسباب و وسائل مي خواهد و نه همت، خيلي ساده و بسيط است.
به كنجي نشستن و دعاي توسل خواندن، و يا در ميان جمعي شدن، چاي نوشيدن و سيگار و قلياني كشيدن و ضمنا با نواهاي گوناگون زمزمه كردن، بسيار آسان و هيچ گونه زحمتي ندارد.
به اين جهت زياد نماز مي خوانيم و دعا و توسل فراوان داريم.
ولي اگر كسي بخواهد دو ركعت نماز حاجت بخواند، آنطور كه بايسته و سزاوار است، به طرز صحيح و درست، با آداب و شروط، خواهد دانست كه چقدر مشكل است؟
و اگر بخواهد دعاي توسلي را روي مبني و اصل، با تصميم و اراده اي جدي بخواند، درك خواهد كرد كه تا چه پايه دشوار است؟
ديگر نخواهد توانست، اين همه دعا بخواند، و اين همه دولا و راست شود و اين همه اوراد و اذكار را ميان دو فك خود بگرداند.
اگر بخواهد نماز حاجت و دعاي توسلي بخواند، اولا بايد قانون خلقت و سنت الهي و نظام زندگي را از هر جهت رعايت كند، تنبلي را كنار بگذارد سپس با همت و قوت نفس، توجه به خدا و انقطاع از خلق و اقبال كلي به خالق داشته باشد، با اخلاص تام و قصد صحيح و نيت پاك، از نظر ظاهر و باطن طاهر و پاكيزه باشد، از روي حقيقت توبه و استغفار كند با دلي رقيق و نازك و اشك روان، با تضرع و زاري و ابتهال، خاضع و خاشع بوده و خائف و لرزان، اظهار مسكنت و فقر و نياز نموده و با اصرار و الحاح خدا را بخواند، كسبش حلال و طيب باشد، و خوراكش نيز، لباسي كه در بردارد از آن خودش باشد، در مكاني پاك و مقدس و عاري از پيرايه و هم چنين در اوقاتي مخصوص، اينها همه با حسن ظن و گمان نيك به خدا، بلكه با اطمينان و جزم به اينكه خداوند خواسته او را اجابت مي كند و مسئول او را عطا مي فرمايد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:
«دعائي كه با دل سخت و قساوت خوانده شود، خدا آن دعا را مستجاب نمي كند.»
و باز فرمود:
«هرگاه يكي از شما مي خواهد دعا كند و متوسل شود، پس كسب و كار خود را حلال و طيب گرداند، و از مظلمه ها و حقوق مردم خود را پاك كند، زيرا دعاي بنده اي كه در شكمش حرام و بر گردنش مظلمه و حق كسي باشد بالا نمي رود يعني مستجاب نمي شود.»
مردي خدمت رسول اكرم صلي الله عليه و آله عرض كرد: از خدا بخواهيد كه دعاهاي مرا مستجاب كند، فرمود:
«اگر مي خواهي دعايت مستجاب شود كسبت را پاك و پاكيزه كن.» (5)

پاورقي

1- بحار الانوار، ج 2، چاپ بيروت، ج 2، ص 90.
2- سوره مباركه فاطر، آيه 2.
3- شرح آقا جمال خوانساري بر غرر الحكم و درر الكلم، ج 4، ص 357.
4- نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 330.
5- برداشتي از نماز، آيةالله حاج شيخ علي آقا نجفي كاشاني، ص 185-212.

بازگشت