در كيفيت مناجاتي با رب الارباب


سزاوار است انسان در صفا و نيكويي خود مراقبت و سعي كند، و به هر نحوي كه مي تواند از گريه و زاري، و ناله و آه و تضرع و ابتهال و تملق و گريه و دعا و خواندن پروردگار به اسماي جماليه او و سكوت، و نگاه به آسمان، و سر به زير افكندن، و نفس را به مجلس توبه كشاندن، كوتاهي نكند و اين معنا را در خود تحقق بخشد و با پروردگار به مناجات بپردازد مكرر و بگويد:
«بار الها اي آقاي من نمي دانم كه بين ساكنان اين كره خاكي نظرت نسبت به من چگونه است، و در آن سراي وحشت با من چگونه رفتار خواهي كرد. و اي كاش مي دانستم در پاسخ دعاي من چه مي گويي.»
اين جملات را تكرار كند و خود را در محضر خداوند متعال ببيند به طوري كه گويا در محضر اوست، و بعد خطاب به مولايش بگويد:
«آيا باز هم مي گويي نه»، و گفتن لفظ نه برايش از كوه ها سنگين تر باشد، و در ادامه گويد:
«اگر بگويي نه، پس واي بر من واي از اين بيچارگي»، بعد در خواري و ذلتي كه از اين رانده شدن از محضر خداوند گريبان گيرش مي شود، و آثار آن در عقل و روح و قلب و بدن خود، به تفكر بپردازد، و به نوحه كردن هر يك از اين ها مشغول شود، و بگويد:
واي بر اين عقل اگر كه پروردگارم او را از خود براند، و از مقام نور و شرف حضور و مرتبه تمكين و مقامي كه در آن فرمانروا و امين است، دور گردد و بنده هوي و هوس و مطيعِ خوكِ شهوت و خادمِ سگِ غضب گردد، و از مجاورت با پاكيزگان محجوب، و از نزديكي به پروردگار محروم شود. در اين صورت از حقيقت و هويت خود مسخ شده، و شيطاني فتنه انگيز و ابليس حيله باز خواهد شد. آنگاه به روح خود بپردازد كه اگر از بارگاه ربوبي رانده شد چه بر سرش خواهد آمد، و بگويد: واي بر من كه اگر از جوار خداوند متعال منع و از تعلق به عز قدسش محروم، و از حضور انس با آن مطرود، و از ورود به مرتبه عليين محجوب گشته، و در دركات سجين جاي گزين، و با شياطين قرين گردد.
سپس متوجه قلب و روح خود شده و بر آن نوحه كند و بگويد:
اي واي بر قلبي مثل قلب من كه از ياد خدا منع و از محبت خداوند مهربان محروم گشته، رو به سوي شيطان آورده و به اين دنياي پست عشق ورزيده، و شيداي او گشته و در دام او بيفتد و به دنيا دل بندد، مثلش مثل سگ است كه اگر او را صدا بزني بر تو پارس خواهد كرد.
در نتيجه از ظلمت معاصي سياه گشته و ياد خدا را از ياد خواهد برد و به جاي كسب علم و دانش گرفتار وسواس خواهد گشت، و مهر بر قلب او زده خواهد شد، و راه خلاصي براي او باقي نخواهد ماند. و سپس براي اجزاي بدن خود نوحه بخواند و سرش را مورد خطاب قرار داده، و بگويد:
اي سر چگونه خواهي بود هنگامي كه غضب خداوند رحمان تو را بگيرد، و بخواهد تو را در اين دنيا عذاب دهد، و به سر خوك يا ميموني تو را مسخ گرداند، يا اين كه چهره ات را سياه و بين همه جهانيان تو را رسوا سازد، و يا اين كه بينايي يا شنوايي و يا زبان تو را از تو بگيرد و يا چهره ات را زشت گرداند، آيا نديدي و نشنيدي كه بسياري از گناهكاران بودند كه خداوند بر آن ها غضب كرد و آنان را در همين دنيا عذاب نمود، يا آتش فرستاد و آنها را در همين دنيا سوزانيد؛ بعد به آتش دوزخ آن ها را روانه نمود و حالت چگونه است اگر پس از مرگ به عذاب الهي گرفتار شوي، كه آن عذاب به مراتب دردناكتر خواهد بود.
اي صاحب عقل و تدبير احوال قبر و پوسيدگي بدن را در گور در نظر نمي آوري كه آن گاه كه بهره ات را از اين دنيا گرفتي زود است كه خاك گوشت تو را بخورد و كرم ها در بيني ات داخل شوند و گودي چشم بر گونه هايت جاري گردد و اين چهره زيبا و لطيف به جيفه و مردار گنديده اي مبدل گردد، و گوشت صورت تو بر خاك ريزد، و چرك و خون با هم درآميزد، پس در آينه عقلت خود را بنگر و آن حالات را در نظر آور و پند بگير، و تفكر كن در عذاب آخرت كه چگونه وقتي كه «آب جوش بر سر آن ها ريزند آنچه در شكم هاي آن هاست به جوش آيد؛ و به پتك هاي آهنين فكر كن»(1)
و بدان گناهكاران در آتش افكنده مي شوند كه حرارتش شديد، و گودي آن بسيار، و زيورآلات آن زنجيرهاي آهنين، و شرابش آب جوش و چرك و خون است. خلاصه اين كه بر تك تك اجزايش نوحه و گريه كند، و به ياد آورد اگر اهل عذاب باشد چه بر سرش خواهد آمد، اگر خواست هر شب بر يكي از اعضاي بدن خود بگريد.
و بخواند آنچه را كه زهري از امام سجاد عليه السلام از نوحه و گريه بر خود به نثر و شعر روايت نموده، پس ابتدا نعمت هاي خداوند را نسبت به خود در نظر آورد و در حلم و بردباري او در مقابل اين همه نافرماني خود، و لطف او را در دعوت بنده اش به خلوت و مجلس انس خود تفكر كند، و رفتار و كردار خود را نسبت به پروردگار به خاطر آورد و در آنچه لازم بود در قبال اين همه كرامت و بخشش ها انجام مي داد تفكر كند. سپس بر اين همه لطف و عنايت و بزرگواري از طرف پروردگار و اين همه بي حيايي و ناسپاسي از طرف خودش، به نوحه و گريه بپردازد و بگويد:
واي از اين بي حيايي، واي از اين فضاحت! اين خدا و پادشاه پادشاهان و غلبه كننده بر جباران و بزرگوارترين بزرگواران مرا به ياد خود دعوت مي كند، و به مجالست و انس با خود فرامي خواند، در حالي كه او ملك الملوك و بي نيازترين بي نيازان است و خداوند زمين و آسمان است، و من از قبول اين كرامت بزرگ سرباز مي زنم، در حالي كه من ذليل ترين ذليلان، و از هر جهت فقير و بي چيز، بلكه فقر محض و مرهون نعمت هاي او، و موجود به عنايت او، و زنده به حيات او، روزي داده شده به نعمت هاي او، و مقصر و جاني در خدمت او هستم.
اگر حلم حق تعالي نبود چه بر سر من مي آمد حال كه او مرا مهلت داده و عيوب مرا پوشيده داشته، و به معرفت خود مرا اكرام نموده و به راه هاي طاعت خود مرا هدايت نموده، و راه دست يابي به كرامت خود را برايم هموار ساخته، و با نعمت هاي پي در پي كه بر من اعطا نموده، در پي دل جويي من برآمده، و براي مجلس كرامت او و انس با مناجات او گرامي ترين خلق و محبوب ترين بندگانش را مأمور دعوت من نموده، و در اين راه به نعمتي غير نعمت ديگر و كرامتي فوق كرامات ديگر قناعت ننموده بلكه تا آن جا پيش رفته كه هر شب فرشته اي را براي دعوت من فرستاده، اما من در قبال اين همه بزرگواري بي ادبي نمودم، و به بدرفتاري پرداختم، و موجبات غضب او را فراهم نمودم، و با اين كه روزي او را مي خوردم و بر سر سفره نعمت او نشسته بودم، به معصيت او پرداختم، و با همه اين ها باز هم خود را از طلبكاران او دانسته ام و انجام مهماتم را از او طلب مي كنم، به گونه اي كه گويا از عذاب و قصاص او در امان هستم.
انا لله و انا اليه راجعون از اين مصيبت كه گناه و وبالش سنگين و عقابش سخت و بزرگ است.
اين چه بي حيايي و چه فضاحت و چه رسوايي است. واي از اين بي شرمي و بي وفايي كه هرگاه مرتكب گناهي شدم از كوچك ترين افراد آن را پنهان داشتم، در حالي كه ملاحظه حضور آن حق تعالي ننمودم، و حال اين كه مي دانستم او با من است. او به لطف و بزرگواري خود گناهان مرا پوشيده و مرا رسوا نساخت، ولي من مراعات اين پوشش داشتن را ننمودم. اي واي از اين بي شرمي چگونه او را ملاقات كنم با چه زباني به مناجات و گفت وگوي او بنشينم، و حال اين كه بسيار عهدها و پيمان ها و قسم ها شكستم، و در حالي كه در گرداب گناه دست و پا مي زدم، او را خواندم و او جوابم داد. و مرا خواند، در حالي كه بي نياز بود ولي من اجابت نكردم و روي گرداندم. واي از اين بي حيايي اين چه جسارتي بود كه نمودم و اين چه سرزنشي بود كه براي خود فراهم نمودم پس بايد از اين رسوايي و فضاحت به خدا پناه برد.
به عزت و جلالت سوگند اي سرور من، اگر مرا تحمل بر عذاب تو بود هرگز عفو و بخششت را خواستار نمي شدم، بلكه عذاب و عقاب خود را مي طلبيدم كه چگونه پس از اين همه كرامات كه بر او نمودي باز معصيت تو نمود، و با اين كه تو راه را به سويش باز نمودي او اعراض نمود، و پس از اين همه لطف از تو روي برگردانيد. منزه است اين خداوند مهربان از اين همه صبر و حلم و اين همه لطف كه براي من و امثال من؛ از گناهكاران فرومايه و طاغيان پست باب توبه را باز نموده، و ما را از بازگشت به جوار خود منع ننموده، و براي توبه كنندگان وعده قبول و عفو گناهان و تبديل آن به چندين برابر آن از حسنات داده است. خلاصه در اظهار جنايات و گناهان خود و كرامات پروردگار نسبت به او بينديشد و بر زبان آورد تا حسرت و گريه اش افزون شود، و در نزول رحمت پروردگار و شمول كرامت او مؤثر واقع شود، و اين كه در آخر شب به نگهبانان آن شب و پاسداران امت از معصومين عليهم السلام متوسل شود، و بر آن ها سلام دهد و از آنان بخواهد كه نزد پروردگار شفيع او گردند، تا خدا او را قبول كند و گناهانش را به حسنه مبدل نمايد، و در رديف شيعيان و دعوت كنندگان آن ها قرار دهد، و از پروردگار بخواهد كه از او راضي شده و او را به آن ها ملحق سازد و از شيعيان مقرب و اولياي سابقين آن ها قرار دهد. (2)

پاورقي

1- سوره مباركه حج، آيات 21 - 20.
2- اسرار الصلاة، مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي، ترجمه سيد علي احمدي، ص 517-522.

بازگشت