دوم


كليني به سند معتبر از سليمان ديلمي روايت كرده است كه:
با حضرت موسي بن جعفر عليهما السلام به مزرعه اي از مزارع آن حضرت رفتم چون از نماز ظهر فارغ شد به سجده رفت و گريه بر آن حضرت مستولي شد، و با صداي حزين مي گفت:
«رَبِّ عَصَيْتُكَ بِلِساني وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِكَ لَاَخْرَسْتَني وَ عَصَيْتُكَ بِبَصَري وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِكَ لَكَمَهْتَني (أكمَهتَني) وَ عَصَيْتُكَ بِسَمْعي وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِكَ لَأَصْمَمْتَني وَ عَصَيْتُكَ بِسَمْعي (بِيَدي) وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِكَ لَكَنَعْتَني وَ عَصَيْتُكَ بِرِجْلي وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِكَ لَجَذَمْتَني وَ عَصَيْتُكَ بِفَرْجي وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِكَ لَعَقَمْتَني وَ عَصَيْتُكَ بِجَميعِ جَوارِحِي (بجَوارحي) الَّتي أَنْعَمْتَ بِها عَلَيَّ وَ لَيْسَ هذا جَزاؤَكَ مِنّي»
- پروردگارا، با زبانم نافرماني ات نمودم، به عزّتت سوگند، اگر خواسته بودي مسلّما لالم نموده بودي، با ديده ام معصيت تو را نمودم، به عزّتت سوگند، اگر خواسته بودي بي گمان نابينايم فرموده بودي، با گوشم نافرماني تو را نمودم، به سربلندي ات سوگند، اگر مشيّتت تعلّق گرفته بود حتما ناشنوايم نموده بودي، با دستم معصيت تو را نمودم، به سرافرازي ات سوگند، اگر خواسته بودي مسلّما دست مرا شل و خشك فرموده بودي، با پايم معصيت نمودم، به عزّتت سوگند اگر خواسته بودي آن را قطع [و يا به بيماري جذام گرفتارم ] نموده بودي، با عورتم معصيت تو را نمودم، به عزّتت سوگند، اگر مي خواستي مسلّما نازايم مي فرمودي، با تمام اعضا و جوارحم كه به من ارزاني داشتي گناه تو را نمودم، و هيچ كدام از اينها عكس العمل مناسب تو نبود.(1)

پس شمردم، هزار مرتبه گفتند: «اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ»؛ پس جانب راست روي مبارك را بر زمين گذاشتند و سه مرتبه گفتند:
«بُؤْتُ إِلَيْكَ بِذَنْبي عَمِلْتُ سُوءً وَ ظَلَمْتُ نَفْسي فَاغْفِرْلي فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ (الذَّنب) غَيْرُكَ يا مَوْلايَ؛
در نزد تو به گناهم اعتراف نمودم، عمل زشت انجام دادم و به خود ستم نمودم، پس مرا بيامرز، كه جز تو گناهان را نمي آمرزد، اي مولاي من، [اي آقاي من ].»
پس جانب چپ رو را بر زمين گذاشتند و سه مرتبه گفتند: «اِرْحَمْ مَنْ أَساءَ وَ اقْتَرَفَ وَ اسْتَكانَ وَ اعْتَرَفَ».­(2)

پاورقي

1- ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)، ص 329.
2- مقباس المصابيح، علامه مجلسي، ص 187-188.

بازگشت