«نماز صبح»


كنار پنجره استاده ديده بر راهم
كه سرخ كي شود از خون شب سحرگاهم

سپيده كي دمد از چشم گرگ و ميش افق
به آفتاب رساند غبار جانكاهم

كي ام صلاي موذن به بانگ بسم الله
اذان نور سرايد ببام كوتاهم

به يمن دولت تكبير و ذكر يارب، كي
دوباره دست دهد پايبوس درگاهم

از آستين توكل، كدام دست قنوت
به اسم اعظم اله برآرد از چاهم

كدام آيه شود دستگير مردم چشم
كند به صبح هدايت، نگاه گمراهم

چه وقت مي رسد از راه كاروان نماز
رهاند از شب تاريك، يوسف ماهم

نداي برق نگاهت، صلاي صادق صبح
بتاب و آينه دل بشوي از آهم

شبم به غير سياهي چه ارمغان دارد
گداي درگه روزم اگر به شب شاهم

طلوع طلعت قرآن كه ديده روشن از اوست
هماره مي كند از پشت پرده آگاهم

ركوع و سجده «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَي»
به فرق روز نشاند فروغ دلخواهم

قيام قامت عشق و حضور حضرت دوست
به عرش مي برد الحمد و قل هو اللهم

نماز صبح و سفر در سلام باراني
به سيل گريه سپارد سبكتر از كاهم

علي شمس عليزاده

بازگشت