نماز خون


باشد شعار مذهب و اركان دين نماز
مجموعه ي رموز كتاب مبين نماز

سازد عيان نيايش جان آفرين نماز
بر رخ گشايدت در حق اليقين نماز

شخص نماز خوان ز نواقص بري شود
از آن عمل بخلد برين رهبري شود

داني نماز چيست بافلاك دين ستون
بر كاهل نماز شود سقف دين نگون

گردد ترا نماز به جنات رهنمون
هر كاهل نماز شود عاقبت زبون

ما از نماز پي به سعادات مي بريم
رخت از جهان بجنت طاعات مي بريم

از حق نماز شد به نبي بهر ما نزول
اين هديه از برات الهي مكن نكول

يابد اگر نماز بدرگاه او وصول
چون زرناب هر عملي مي شود قبول

رد شد اگر نماز زدربار كبريا
اعمال خير ديگر ما نيست پابجا

داني نماز چيست بحق آشنا شدن
در گفتگو بموقع خود با خدا شدن

و از جهل و خودپرستي و نخوت رها شدن
در بزم خالص خالق ارض و سما شدن

باري نماز رهبر معراج مؤمن است
اعمال هر مصلي از آفات ايمن است

در اين نماز، گمشده پيدا چه مي كني
اي بنده در مقابل مولا چه مي كني

در بزم خاص خالق يكتا چه مي كني
اي قطره در كشاكش دريا چه مي كني

روي سخن به خالق هفت آسمان تر است
صحبت به كار ساز زمين و زمان ترا است

اين نيست آن نماز كه معراج مؤمن است
تن باشد از تو، قلب تو ز آن هريمن است

كي اين نماز از همه آفات ايمن است
آن را نماز نيست كه آلوده دامن است

عادت گرفته ايم زجد و پدر نماز
اينها نماز نيست بدرگاه بي نياز

هرگز نماز خوان نكند غيبت كسي
تن در نمي دهد ز پي ذلت كسي

سربار دوش جان نكند تهمت كسي
شخص نماز خوان نبرد ثروت كسي

خواني اگر نماز حرام و ربا مخور
حق يتيم و نان فلان بينوا مبر

هست اين خبر ز فخر بشر سيد حجاز
از اين فريضه اي كه بود نام آن نماز

گردي به حشر در صف احرار سرفراز
دارد ترا نماز ز رجس و گناه باز

اي آن كه آگهي تو زكيفيت نماز
از اين نماز برده كه خاصيت نماز؟

تنها نماز فعل قيام و قعود نيست
زيبائيش به طول ركوع و سجود نيست

آن را كه در نماز تو بايست بود نيست
بهتر مرا ز حرّ دلاور شهود نيست

تسبيح و خرقه زيب مسلمانيش نبود
از جاي سجده پينه به پيشانيش نبود

ره بسته بود بر شه دين سيد كبار
وقت نماز گفت حسينش بگير و دار

با قوم خود رويم كنون هر دو بر كنار
گردد زما نماز در اين صحنه برگزار

حرّ گفت با وجود تو آن نيست ز آن من
كرد اقتدا به حجت حق سرور زمن

در عمر يك نماز قبول او ادا نمود
نفس عنان گسسته سركش رها نمود

از آن نماز شد كه زيزدان حيا نمود
جان را به راه سبط پيمبر فدا نمود

در آن نماز يافته حرّ جوهر نماز
از آن نماز در دو جهان گشت سرفراز

چون در نبرد كرببلا عرصه گشت تنگ
با تيغ و تير و سنگ گرفتي ادامه جنگ

از خون زمين ماريه گرديد لاله رنگ
ز آئينه نماز چو بايد زدود زنگ

گفتا يكي از رجال كه وقت نماز شد
بايد از اين فريضه كنون سرفراز شد

صف نماز بسته شد اندر ديار خون
كردند سجده خالق خود را كنارخون

گل هاي گلستان نبي در بهار خون
نشو و نما گرفت از آن جويبار خون

يا رب بخون اطهر سلطان انس و جان
«خباز» را ببر به رديف نماز خوان

حبيب الله خباز

بازگشت