نماز شب


به نماز ايستاده ام امشب
دل به معبود داده ام امشب

بي خود از خويش از شراب حضور
روي خاك اوفتاده ام امشب

اختيارم در اختيارم نيست
بي خود و بي اراده ام امشب

چشم بد دور ساقي از هر شب
بيشتر داده باده ام امشب

از حدود گليم كوچك خويش
پاي بيرون نهاده ام امشب

هيچ در خويشتن نمي گنجم
گوئي از خود زياده ام امشب

سبك و نرم مثل پروانه
روي آب ايستاده ام امشب

زنده ام آنچنان كه از مادر
تازه انگار زاده ام امشب

بالم از آسمان شكفته تر است
سوي او پر گشاده ام امشب

همه ذرات جانم آئينه است
صاف و بي رنگ و ساده ام امشب

رهسپار ديار خورشيدم
پاي در ره نهاده ام امشب

آخرين منزلم مقام رضاست
تازه آغاز جاده ام امشب

محسن جاويدان

بازگشت