دل شب


هر كه همچون صبحدم دارد هواي نيمه شب
گرد غم از دل زدايد با صفاي نيمه شب

الفتي دارم خدايا! با دل شب واگذار
نيمه شب را بهر ما، ما را براي نيمه شب

صد چو ملك نيمروزش هست، در زير نگين
آري آري، پادشه باشد گداي نيمه شب

طلعت دلدار در شب، جلوه ز آن رو مي كند
تا شود بيگانه از خود، آشناي نيمه شب

مرغ حق از كاروان رفته مي گويد سخن
بيخبر در خواب غافل، زين دراي نيمه شب

گر وصال دوست خواهي، يك زمان از كف مده
گريه هاي نيمروز و ناله هاي نيمه شب

محنت گفت و شنود مردمم «بيدار»! كشت
آفرين بر خلوت راحت فزاي نيمه شب

محمدحسين جليلي(بيدار)

بازگشت