نماز ظهر عاشورا


آفتاب گرم بر پهناي دشت
نيزه هاي داغ آتش مي نشاند
دشت سوزان هم به چشم آسمان
پشته هاي خاك خونين مي فشاند

اصطكاك سنگ و سمّ اسبها
صاعقه در صاعقه مي آفريد
از فرودِ تيغ ها بر خوُدها
رعد و برقي سخت مي آمد پديد

در دو صف رزم آوران سخت سر
نيزه بر كف، تيزتك مي تاختند
گَرْمْ پوُ، تازان، رجزخوان، بي امان
ماهرانه تير مي انداختند

يك طرف توحيد و پاكي و شرف
يك طرف شرك و پليدي و گناه
يك طرف هفتاد و اندي جان پاك
يك طرف از نابكاران يك سپاه

يك طرف خورشيد عاشورا حسين
يك طرف سر دسته شب باوران
يك طرف بر ذروه فرزانگي
يك طرف در قعر پستي كافران

نعره مستانه اردوي كفر
در غبار كربلا پيچيده بود
از صف ايمان ترنم هاي عشق
در دل عرش خدا پيچيده بود

گرم مي شد دم به دم آهنگ جنگ
شعله پيكار بالا مي گرفت
نيزه ها و تيرهاي جان شكاف
در ميان سينه ها جا مي گرفت

اندر آن هنگامه خون و نبرد
با شتاب آمد كسي نزد امام
گقت: هنگام نماز است اي حسين!
شعله ور شد پيشوا از اين پيام

نيزه و شمشير را يكسو نهاد
عاشقانه بر سر سجّاده شد
زير باران و صفير تيرها
ركعتان عشق را آماده شد

گفت تكبيري و در آن گيرودار
گرم نجوا با خداي خويش شد
ماسوي الله را همه از ياد برد
در نمازي فارغ از تشويش شد

تا نماز خون بپا دارد امام
پيشمرگانش به صف اندر شدند
در مسير بارش طوفان تير
پيشِ پايش لاله گون پرپر شدند

از فراز آسمان، آسيمه سر
جبرئيل آمد در آن صحرا فرود
در مصّلي بر مصّلي سجده كرد
بال رأفت بر سر پاكان گشود

چون حسين بن علي تكبير گفت
آفرينش كرد بر او اقتدا
چشم خيل عرشيان مبهوت ماند
بر نماز آخر خون خدا

از قيام كربلا گويا هدف
باخدا راز و نيازي بوده است
زير تيغ و تير در صحراي خون
با وضوي خون نمازي بوده است

سيد احمد زرهاني

بازگشت