در گلوي لحظه ها


در گلوي لحظه ها صداي كيست اين؟
غربت هميشگيِّ ناي كيست اين؟

اشتياق در دلم به سوز مي وزد
چيست اين صدا كه تا هنوز مي وزد

چيست اين صدا كه تا هنوز در من است؟
پنج چله هر شبانه روز در من است

پنج چله اعتكاف مي كنم در آن
دور آسمان طواف مي كنم در آن

اين صدا كه طعم سرخ سيب مي دهد
بوي يك نجابتِ غريب مي دهد

تا از اين صداي مست جام مي زنم
رو به بي نهايت است، گام مي زنم

اي نشاني اشاره ها تو را بلد!
فطرتم غريزگي ست تا تو مي دود

دف به دف هنوز هم به احترام تو
چرخ مي زند زمين به دور نام تو

بغض مشرقّيِ تو حراي رازهاست
سينه تو سرزميني از نمازهاست

اي دلي به سرخيِ انار بر لبت!
سوخت لحظه هاي اشتياق در تبت

يك به يك تمام جاده ها به سمت تو
در نماز ايستاده ها به سمت تو

چشم هاي تو شروع آفتاب هاست
بازتاب روشنِ تمام آب هاست

در هجوم بادهاست ايستاده اي
قدّ يك درخت، راست ايستاده اي

اشتياق در دلم به سوز مي وزد
چيست اين صدا كه تا هنوز مي وزد؟

مصطفي ملك عابدي

بازگشت