زمزمه


سينه به سينه مي وزد، در نفسم صداي تو
غربت عاشقانه اي، از نفحات ناي تو

تلبيه تلبيه هنوز، مي وزد از دَمِ تو سوز
شكوه به شكوه ني به ني، از لب نينواي تو

چلّه نشينم از ازل، چشم به چشم در غزل
معتكفِ تغزّلِ روشنِ چشم هاي تو

لحظه به لحظه تا ابد، دست به دست مي شود
بين دقايق قنوت، نفحه ربنّاي تو

پشت سرِ تو مي دود - اي رَدِ آسمان بلد!-
كوچه به كوچه چشم من در پي ردّ پاي تو

اي دَمِ جاري از الست! زمزم آسمان به دست!
چشمه روشن بلي ست، در جَرَيان ناي تو

در دَوَران هنوز هم، دور تو دور مي زنم
جذبه به جذبه هو به هو با دَفِ هاي هاي تو

در وزشي از اشتياق، - هَلْ منِ... سرخ اتفاق!-
گوش ارادتِ من و نغمه آشناي تو

بغض و گلو و چشم تر، در نفسم دريغ اگر
بهتر از اين نداشتم زمزمه اي براي تو

مصطفي ملك عابدي

بازگشت