صلاي عشق


بيا كه وقت وصال است، ديده بربنديم
به روي غير خدا، هر كه هست، دربنديم

صلاي عشق برآريم، وقت تكبير است
به عزم بزم حضور خدا، كمر بنديم

تمام مأذنه ها بانگ عشق سر دادند
بيا به دوش فلق، توشه ي سفر بنديم

هواي وصل گرفته ست، كوچه و برزن
صلاح عشق نباشد كه بال و پر بنديم

كنار نعش برادر، نماز شيرين است
سزاست گاه سفر ديده از قمر بنديم

فراز نيزه نماز نياز مي خواند
بيا اقامه ي خونين درين سحر بنديم

هلا مسافر شام، اي طليعه ي خورشيد
رها شدي تو و، اي واي ما، كه در بنديم

نماز عشق چنين بر شريعه مي خوانند
بيا كه وقت وصال است، ديده بربنديم

يدالله عاليخاني «فرجام»

بازگشت