دو ركعت عشق


سحر بود و ملائك بال در بال
دوباره شعر ايمان را سرودند

ميان آسمان صدها فرشته
پر از آب و پر از آيينه بودند

سحر بود و اذان بود و دل من
سحر بود و دو چشم از اشك لبريز

ميان كوچه ي تاريك روحم
صدا مي زد كسي؛ برخيز! برخيز!

وضو كردم به آب ديدگانم
دلم روشن تر از آيينه ها شد

هواي كوچه ي روحم دوباره
پر از عطر خوش ياد خدا شد

سحر بود و به دستان دعايم
در ديدار را من باز كردم

تمام آسمان سجاده ام شد
دو ركعت عشق را آغاز كردم

فاطمه ناظري

بازگشت