نماز


هست گلخانه دلم امشب
با صفا از ترانه يارب

بندبندم گشوده لب به نماز
با خدا هست گرم راز و نياز

جان و دل، دست و سر وضو داده
در شط عشق شستشو داده

لب به تسبيح كرده باز دلم
نغمه راز، كرده ساز دلم

شب قدري چه با صفا دارم
لب به ذكر خدا خدا دارم

سينه ام پر از عطر اشراق است
دل من گرم سير آفاق است

روي سجاده با خضوع تمام
گه به حال قعود و گاه قيام

از سر شوق، سر به مهر نماز
دل به ياد خداي بنده نواز

با نواي اذان هم آغوشم
از سبوي اقامه مي نوشم

بر لبم هر نفس ز عمق ضمير
مي تراود ترانه تكبير

روي دل كرده سوي دلدارم
خوش صواب جماعتي دارم

صوت الله اكبرم به زبان
مي دهم اين شهادت از دل و جان

كه خدا بي بديل و بي همتاست
بي نظير و مهيمن و داناست

مصطفي را خدا فرستاده است
به سرش تاج وحي بنهاده است

عاشقم آن رسول خاتم را
فخر آدم، مراد عالم را

اين شهادت مرا به صوت جلي است
كه وصي نبي، علي ولي است

او كه مولا و مقتداي من است
مهر رويش مرا چو جان به تن است

رمز حي علي الفلاح اين است
كه ولايت اساس آئين است

هر كه دارد ولايت حيدر
رستگار است در صف محشر

قامت افراختم به قد قامت
حالتي دست داده در طاعت

وه چه حال عبادتي دارم
خوش قيام و قيامتي دارم

بر زبان جاري از دل حق خواه
نغمه لا اله الا الله

نيتم سكر چشم آن ساقي است
جامي از جلوه هاي اشراقي است

تا به تكبير بسته ام احرام
دست برداشتم ز شهرت و نام

حمدم از خال و خط دلدار است
سوره اي از تجلي يار است

نيست باغي شكفته تر ز خشوع
خوش بود خم شدن به شوق ركوع

سجده ام آستانه بوسي اوست
ركعتم آن دو مصرع ابروست

جبهه را گر نهاده ام به زمين
خاك مهرم به مهر اوست عجين

عاشقم، عاشق صفاي قنوت
مي نوازد لبم، نواي قنوت

در دعا با دل حق آئينم
فوج فوج فرشته مي بينم

كه در آيند از يسار و يمين
تا دعاي مرا دهند آمين

ربنا آتناست ورد زبان
فقنا من عذاب يا رحمان

اي ملائك عبادتم بينيد
در تشهد شهادتم بينيد

ساقيم داده باده توحيد
چشم بد دور هستيم بخشيد

من كه زان باده مست و بي تابم
چيست ترتيب و چيست آدابم

مات اويم ز خويش بيگانه
غرقه در گريه ها مستانه

مست و بي تابم از مي ديدار
تار و پودم گسسته از اغيار

ابر چشمم به اشك مهماني است
غرق حال و هواي عرفاني است

اين چه حالي ست يا اولي الابصار
منم الحال، خواب يا بيدار

خواب اگر نيستم، چه بيداري است
مست اگر نيستم چه هشياري است

آنچنان مستم از مي وحدت
كه ندانم ركوع از ركعت

آن قدر غرق عشق و احساسم
كه ركوع از سجود نشناسم

«قدسيا» صبح راستين سر زد
پيك اقبال حلقه بر در زد

در تشهد شهود جانان شد
باده وصل حال گردان شد

تا نماند نماز نيمه تمام
مصطفي را دهم ز صدق سلام

كاش اين حال خوش دوامي داشت
هر نمازم چنين سلامي داشت

محمد قدسي

بازگشت