گلبانگ عشق


از شبِ كفر سوي صبحِ نماز آمده ام
چون غريب از سفر دور و دراز آمده ام

تا شنيدم ز لبت زمزمه شيدايي
سوي محراب به گلبانگ نماز آمده ام

هم چو بلبل هوس ديدن گل را دارم
در پي عطر گل روح نواز آمده ام

شهرِ خاموش دلان مسكن من هست، ولي
با دلي روشن و با ديده باز آمده ام

جام دل پر شده از باده پنهان هوس
تا سوي يار پر از عشوه و ناز آمده ام

صد ملامت ز لب خار بيابان ديدم
تا به شوق رخ دلبر به حجاز آمده ام

بر لبم زمزمه عشق و تمنا در دل
بر سر راه تو با درد و نياز آمده ام

بهر يك نيم نگاه از صنمي گلگون لب
از رهي پر ز نشيب و ز فراز آمده ام

خويش را در ره پروانه فدا كن چو حسين
من كه چون شمع پر از سوز و گداز آمده ام

عبدالحسين ستوده

بازگشت