در آفاق سجود


باز مي خواهم كه پرگيرم ز عشق
باز مي خواهم كه جان گيرم ز شور

لحظه هاي زرد را پس مي زنم
مي روم تا باغ سر سبز حضور

مي نشينم روبروي عاطفه
با تمام خود نگاهش مي كنم

ميهمان بر سفره اي از ژاله ها
با نسيم صبحگاهش مي كنم

مي روم تا در شبستان سجود
با شكوه نام او نجوا كنم

در وراي لحظه هاي گم شدن
خويش را در ياد او پيدا كنم

بادي از مشرق به مغرب مي وزد
چشمه هاي عشق جاري مي شود

نور مي رويد در آفاق سجود
لحظه هاي من بهاري مي شود

مي رسد فصل شكوفاي نماز
در دلم دريا تقّلا مي كند

عاقبت در معبد وارستگي
عشق هم معشوق پيدا مي كند

سيده وحيده حسيني

بازگشت