بحر شهود


برجستگي مقام انسان
در بحر شهود مي توان ديد
عكسي ز بلندي مقامش
در قاب سجود مي توان ديد

ترسيم خطوط عشق داني؟
با يار، سخن به ناز گفتن
معناي علوم يك كلام است
در مدرسه از نماز گفتن

بلبل به مناره هاي گلبُن
«قدقامت» اهتزاز سر داد
شيريني لحن عشق سوزاند
از شوق و شعف وجود فرهاد

ترتيب فصول سال بودن
در صحبت دل همه بهار است
در صبحدم نگه به رويش
خاراي وجود خود نگار است

اين پنجره تا به باغ باز است
تا سينه، مغنّي نماز است
تا رود توجهّش به درياست
بر درگه او مرا نياز است

يا رب به سرود نيمه شب
اين جام ز سوز كن لبالب
تا محو عطش به «قُلْ هُوَاللّه»
اين دفتر دل شود مرتب

قاسم درويش

بازگشت