باب وصل عارفان


اي نماز اي قرّةالعين رسول!
اي نماز اي از تو هر ردّ و قبول!

روح بخش و دل نوازي اي نماز!
رمز فتح باب رازي اي نماز!

موجب وصلي و «قُربان تقي»
از تو روشن گشته جان متقّي

از تو شد بر بنده نازل لطف رب
يا «عمودالدين» يا «ركن الادب»!

عاشقان از تو به وصل حق رسند
از تعّين رسته در مطلق رسند

«كلّميني يا حميرا» في الصّلوة
گر نمي فرمود فخر كائنات

مي نمود از جان خود قالب تهي!
چون نمي بودش جز از حق آگهي!

پيش نور مطلقش پروانه بود
فاني اندر حق ز خود بيگانه بود

بر منافق گر، گراني اي نماز!
خاشعان را جانِ جاني اي نماز!

هر عمل فرع و تو اصلي اي نماز!
عارفان را باب وصلي اي نماز!

از تو باب رحمت حق باز شد
ظلمت از نورت ز دل ممتاز شد

موجب ذكر خداي اكبري
امر معروف، نهي از منكري

اي سرود عشق و عرفان اي نماز!
پر و بال اهل ايمان اي نماز!

زينت محراب شد خون علي
تا بدانند عاشقانِ آن وليّ

تا دم آخر امام پاكباز
جان فدا بنمود در راه نماز

شرح حال آن امام مجتبي
خوان، ببين كاندر نماز و در دعا

ماه رخسارش چگونه زرد بود
سينه اش پر آتش و پر درد بود

ظهر عاشورا به دشت كربلا
با سپاه خويش سلطان ولا

آن نماز روح بخش بي نظير
با جماعت خواند، در باران تير

تا بداند هر كه او را شيعه است
عاشقان وصل را اين پيشه است

خوان! تو، شرح حال زين العابدين
حضرت سجّاد، خيرالسّاجدين

بين چسان در پيش آن فردِ وَدود
روز و شب بُد در ركوع و در سجود

خوان! تو، احوالات ديگر اوليا
تا ببيني بوده از عشق خدا

هر رسول و هر نبي و هر امام
در ركوع و در سجود و درقيام

بي نمازان را به وصلش راه نيست
كس چو آنها رانده از درگاه نيست

هر كه نبود در دل او عشق هو
گشت توفيق عبادت سلب از او

هر كه را نبود به دل عشق حبيب
از مناجاتش نمايد بي نصيب

هر كه را شامل شود توفيق دوست
زير هر «ياربّ» او «لبّيك» اوست

گر كه خواهي وصل حق عزّ و جل
عاشقا! «حي علي خيرالعمل»

حجت الاسلام حسينعلي ملك نسب

بازگشت