هجرت


بايد از شهر شما نامردمان هجرت كنم
كوله بار خويش را بايد پر از حسرت كنم

تا شكفتن تا سحر بايد مسافر گشت و رفت
مي روم تا طي كنم شب را اگر جرأت كنم

باغ زيبايي ست آن جا، باغي از بوي خدا
بايد از آن جا بچينم گل اگر فرصت كنم

گر قدم در راه پر پيچ و خم او مي نهم
دست ما را، پنجه را، بايد پر از قدرت كنم

خسته ام ديگر از اين تكرار پوچ لحظه ها
كاش مي شد مرگ را در خانه ام دعوت كنم

چشم هاتان مسلخ عشق است و زندان اميد
آه بايد تا به كي عادت به اين محنت كنم

جانمازم جاده اي سمت سپيدي مي شود
مي روم تا باغ صبح امشب اگر جرأت كنم

سميه كاظمي

بازگشت