جانماز قلب ها...


آسماني خسته را مهتاب باران كرد و رفت
جاده دلواپسي ها را چراغان كرد و رفت

با غزل هاي سپيدش، با ندايي سبز سبز
چشم هاي كافر شب را مسلمان كرد و رفت

او كه زخم كهنه غم سينه اش را مي شكافت
اشك ها را در نگاه خويش پنهان كرد و رفت

خشكسالي بود و از هر ابر آتش مي چكيد
لحظه ها را مملو از احساس باران كرد و رفت

يك سبد خورشيد را به چشم هامان هديه داد
جانماز قلب ها را غرق ايمان كرد و رفت

سميه كاظمي

بازگشت