غنچه خون


آن روز حتي خار صحرا غنچه مي كرد
بر نوك ني لبخند سرها غنچه مي كرد

آن روز يك كودك ز اندوه غريبي
لب هاي خود را بهر بابا غنچه مي كرد

آن روز يك خرمن ز گل هاي غريبي
بر حنجر شش ماهه آن جا غنچه مي كرد

آن روز يك زن ديد در دشتي پر از خون
خون از رگِ فرزند زهرا (س) غنچه مي كرد

آن روز اگر با خون حق امضا نمي شد
عشق و اميدي باز آيا غنچه مي كرد؟

احمد رفيعي وردنجاني

بازگشت