پيغام دوست


از يك خروش يارب شب زنده دارها
حاجت روا شدند، هزاران هزارها

يك آه سرد سوخته جاني، سحر زند
در خرمن وجود جهاني، شرارها

آري دعاي نيمه شب دل شكستگان
باشد كليد قفل مهمّات كارها

ميناي مي، ز بند غمت مي دهد نجات
هان اي حكيم، گفتمت اين نكته، بارها

آب و هواي ميكده از بس كه سالم است
در پاي هر خُميش مِي ميگسارها

طاق و رواق ميكده هرگز تهي مباد!
از هاي و هوي عربده باده خوارها

ساقي به يك كرشمه مستانه در ازل
بِربُود عقل و دين و دل هوشيارها

پيغام دوست مي رسدم هر زمان بگوش
از نغمه هاي زير و بم، چنگ و تارها

«وحدت» به تير غمزه و شمشير ناز، شد
بي جرم كشته، در سر كوي نگارها

وحدت كرمانشاهي

بازگشت