جرأت طوفاني


كو گوشه اي از سوز تو كه حنجره، بسته ست
ني، بند به آهي ست - به آهي كه شكسته ست -

اي سرخ ترين زمزمه، در غائله رنگ
اين شام، دل و چشم به آشوب تو بسته ست

هر قدر كه در شب بوَزي از نفس خويش
اي كيفيت كيف شهودانه! خجسته ست

اي همهمه اين همه! سوز از نفس كيست
هوهوزنِ اين دسته كه؟ اين دسته چه دسته ست؟

برخيز به قدقامت خوني كه پس از آن
نه اهل نماز است نه حق، هر كه نشسته است

اي جرأت طوفاني يكپارچه، برخيز
آشوب قدم هاي تو كو؟ كوچه كه خسته ست

مصطفي ملك عابدي

بازگشت