تجلي


زمزمِ ترنّمِ تو تا پر از نَمِ صلات است
زمزمه به زمزمه دشت، در زلالي از فرات است

دست هايت امتدادِ وسعتِ پرِ ملائك
چشم هاي روشنِ تو جلوه گاه نور ذات است

اي خلاصه وجودت، در قيام و در قعودت
روح صافيِ تو طوري، از تجلّي صفات است

در ميان موج و گرداب، در ميان اين تب و تاب
نام تو براي روحم مثل كشتي نجات است (1)

از تو باز مي نويسم، با دل و دو چشم خيسم
از تو گفتن و سرودن، طعم شاخه نبات است

تا تو گرم سوز و سازي، ايستاده در نمازي
چشم و دست و سينه من، سمت تو در التفات است

مصطفي ملك عابدي

پاورقي

1- انّ الحسين مصباح الهدي و سفينةالنجاة.

بازگشت