طوفان بريز...


طوفان بريز ساحل آرامش مرا
اي ناگهان به هم زده آسايش مرا!

چرخي بزن درون خود اي گردباد موج!
در هم بريز صخره آرامش مرا

من ايستاده ام كه تو با موج نام خويش
شكلي دهي دو مرتبه آرايش مرا

ديري ست محو روشني خويش كرده اي
چون آفتاب، پنجره تابش مرا

اي آسمانِ اين همه باران! به نام صبح
لبريز نور و پنجره كن بارش مرا

قلبي گره زدم به ضريحت كه عاقبت
دست تو واكند گره خواهش مرا

حسرت نشين چشم توأم، اي شهود سرخ!
گم كن درون آينه پيدايش مرا

مصطفي ملك عابدي

بازگشت