نماز چشمه بقا


روم به چشمه جانبخش و دلفروز نماز
مگر كه دامن آلوده را بشويم باز

دلم گرفته در اين تنگناي هستي
سوز كجاست حالت شوق عروج در پرواز

من از صداي شكفتن به باغ دانستم
كه صبح زندگيم باز مي شود آغاز

شوم به طرف گلستان و جويبار زلال
وضو گرفته بشويم ز چهر خاطر، آز

روم به گوشه تنهائي از ره اخلاص
شوم به سبزي سجاده گرم راز و نياز

چو يافت سينه تجّلي ز مهر حق «شيوا»
شود دل تو ز انوار دوست محرم راز

منصوره فيلي

بازگشت