حبل المتين


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم :

اول هر كار نام او بود
نام آن دلدار آن دلجو بود

نام تو زينتگر هر نامه است
حسن مطلع بهر هر برنامه است

نامت آرامشگر دلها بود
روشني افزاي منزلها بود

ناخداي كشتي دل نام توست
رهنما، فانوس ساحل نام توست

سرد باد آن دل كه جز داغ (1) تو داشت
يا در اقليمش به جز ياد تو كاشت

بشكند دستي كه خون خامه را
ريخت بي آوردن نام خدا

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ :

حمد مخلوقات در عرش و زمين
منحصر باشد به رب العالمين

اي ثنا گويت تمام ذره ها
در دل دريا و عمق دره ها

دوخته آن لب كه نامي جز تو را
بر زبان راند به هنگام ثنا

مرده بادا شعله ي آن كلبه اي
كاندر آن نبود نواي ندبه اي

مرغ و ماهي در زمين و آسمان
جمله در حمد تواند اي مهربان

حمد حق را همچو آن «پير فقيد»
از زبان شاخه ها بايد شنيد (2)

بهر تسبيح تو لب وا مي شود
غنچه گفتن شكوفا مي شود

طبع، شاعر مي شود در نيمه شب
آبشار شعر مي ريزد ز لب

طفلك گفتار برخيزد ز جا
بلكه ره يابد بدان بي انتها

ليك آنجايي كه كوهي كاه نيست
طفل نو پاي سخن را راه نيست

الرَّحْمنِ الرَّحِيم :

اي ز نسرين اي ز نرگس تازه تر
در صفا از چشمه پرآوازه تر

گل اگر در جود و احسان سمبل است
شمه اي از بخشش تو در گل است

جامه سبزه به دشت ار دوخته است
ابر بهمن، از تو جود آموخته است

فيض و بخشش از تو آموزد نسيم
اي به برگ و بار، رحمن و رحيم (3)

هر كه را از خوان جودت بهره اي است
مرد و زن، شاه و گدا، بي بهره كيست

مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ:

قطره كز دريا برآيد بي گمان
بازگردد سوي دريا ز آسمان

ماه و خورشيد و زمين و آسمان
جملگي باشند سوي تو روان

ليك انساني كه حق را نائب است
دائماً در بازگشتش شائب است

محشري از ما فرا سازد خدا
هر كسي را آن دهد كو را سزا

موعد ديدار «يَوْمِ الدِّين» بود
من چه دانم كان به چه آيين بود؟

كوه، جاري، آب، سوزان مي شود
ديده،خيره، عقل، حيران مي شود

از غلامان مي برند اربابها
پاره گردد رشته ي اسبابها (4)

آن زمان كه مادر از فرزند خويش
روي گرداند، بگيرد راه خويش

آن زمان كانسان پريشان مي شود
از برادر هم گريزان مي شود (5)

واي از بي توشگي، بي حاصلي
آه از بي باوري، دل غافلي

گفته اي هر فعل را پاسخ دهي
نيك و بد را در ترازو مي نهي

واي بر اعمال بي مقدار ما
آه از فرجام سوء كار ما

إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ:

اي يگانه ياور و معبود من
اي مراد اي كعبه اي مسجود من

اي پناه بي پناه افتادگان
تكيه گاه قوت از كف دادگان

مسكن درويش مسكين كوي اوست
دوستان، حبل المتين گيسوي اوست

ياري از او خواه او ياريگر است
دست او از دست هر كس برتر است

بنده او باش تا ياري شوي
از سوي دلدار دلداري شوي

بنده شو آنگه كمك خواه از معين
ابتدا «نَعْبُد» و ز آن پس «نَسْتَعين»

بنده گر بر خواجه حاجت ناورد
رو به درگاه كه مي بايد برد

چشم ميخواران به جام دست توست
هر كه در ميخانه آيد مست توست

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ:

گر تو از درگاه خود دورم كني
از مي و ميخانه مهجورم كني

صبح تا شب حلقه بر در مي زنم
سر به سنگ و خاك بر سر مي زنم

ساقي از ميخانه بيرونم مكن
در فراق خويش مجنونم مكن

من نمي گويم مرا هوشيار كن
يا كه راه وصل را هموار كن

مستمان كن، راه گو دشوار باش
خواه صاف و خواه ناهموار باش

مست بودن شرط ره پيمودن است
سد راه عشق، عاقل بودن است

كاروان عمر اندر حركت است
راه بنما رهبرا، كم فرصت است

دستگيري كن ز ما كوريم ما
با توايم و از تو مهجوريم ما

ايزدا پروردگارا، اي قديم
رهنمونم شو به «راه مستقيم»

صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ:

راه پاكان سينه چاكان مهتران
راه ياران، سربداران، سروران

راه مشتاقان و عاشق پيشگان
لاله اشكان و شقايق ريشگان

راه آناني كه نعمت يافتند
خدمتت كردند و عزت يافتند

غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ:

يا رب از بي مايگان و سفلگان
زر خداوندان و زيور قبلگان

يا رب از آن شب پرستان پليد
دشمنان صبح و خورشيد و اميد

يا رب از گمگشتگان، بي همتان
سنگ مغزان و منور فكرتان (6)

يا رب از هر عيب ما را دور كن
روح ما با اولياء محشور كن

علي محمد حاجي گيتي زاده

پاورقي

1- داغ اشاره به معني و ريشه «بِسْمِ اللَّه » و «وسم» دارد در كشف الاسرار از امام رضا نقل شده است: «اذ قال العبد» بسم الله فمعناه وَسَمتُ نَفسي بسمة ربّي «كشف الاسرار تصحيح اترابي» ص30 .
2- معروف است كه علامه طباطبايي تسبيح گويي اشجار را شنيده است.
3- رحمن بخشش خداوند به عوام و رحيم مهرباني خدا به خواص (مؤمنين و اولياء الله) است در شعر به جاي عام و خاص، برگ و بار (ميوه) آمده است.
4- اشاره به آيه 161 سوره بقره: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ
5- اشاره به آيات 34 تا 36 سوره عبس «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيه .»
6- اشاره به حديث: قَصَمَ ظَهْرِي اثنان: عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ ... كه معادل آنها «روشنفكر» و سنگ مغز آمده است.

بازگشت